رمان عاشقانه
-
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 37
با صدای آرایشگر به خودم اومدم: -مطمئنی که آرایشت رو دوست داری؟ آخه برای یه عروس خانم کمه. نگاهی تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۶
پونزده تا دختر نه تا یازده ساله در کلاس نشسته بودند. آهنگ شادی پخش میشد، بچهها گوش میدادند و هرجا…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۵
فرداد چند روز بعد به خانه برگشت. من در یک آموزشگاه، زبان تدریس میکردم. مدت زیادی نبود که شروع…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴
میدانستم دختر دور و بر سپهر زیاد است. درآوردن آمارش کاری نداشت. یک اکانت فیک میخواست و همراهی حنانه و…
بیشتر بخوانید » -
رمان راغب
رمان راغب پارت 2
خندهای کرد و گفت: ـ اوه اوه! واقعا همچین چیزی گفته؟ دست مریزاد خوب آدمی رو پیدا کردی. کارت که…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۳
داشتم برمیگشتم خانه. ساعت پنج پریا از ما جدا شد و به آرایشگاه رفت. من و حنانه کمی با هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲
قرار بود با حنانه و پریا برویم بیرون. یک لیست از خریدهای خانه تهیه کردم و در کیفم گذاشتم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت1
هیچ از امیر خوشم نمیآمد. با آن همه دلقک بازی که درمیآورد حوصله اش را نداشتم. از هر یک ساعت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 36
بی طاقت گفتم: +پاشا واقعا کنجکاوم ببینم اینبار نقشت چیه؟ تو که نمی خوای مثل فیلما تو کیک انگشتر بزاری؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 35
متاسفانه طبق قانون باید سه ماه از طلاق پاشا و مارال میگذشت تا بتونیم ازدواج کنیم. بعد از فهميدن این…
بیشتر بخوانید »