نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان انتقام خون

رمان انتقام خون پارت ۳۲

4.5
(240)

سرم را پایین می‌اندازم تا نگاه متعجبش را نبینم اما صدای پر بهت و کمی عصبی‌اش گوش‌هایم را پر میکند

بابا_چی گفتی؟

نگاه درمانده‌ام را به چشمان متعجبش میدهم 

_همه چیز رو میگم بهت بابا………….همه چیز رو مفصل برات میگم فقط تروخدا پیداش کن،دارم سکته میکنم 

کنارم بر روی صندلی می‌نشیند و با گذاشتن دستش پشت‌ شانه‌ام مرا مردانه در آغوش می‌کشد 

سرم را  روی شانه‌اش می‌گذارم و صدای هق هق آرامم ذر فضای اتاق میپیچد

_دارم دیوونه میشم بابا……….اگه بلایی سرش بیاد هیچ وقت خودمو نمیبخشم

دستش را نوازش‌وار پشت شانه‌ام حرکت میدهد و صدای آرامش را می‌شنوم

بابا_‌تقصیر تو نیست آرمان………………پیداش میکنیم

دیگر توان مقابله با این بغض را ندارم که اشک‌هایم اینگونه میبارند

_چرا بابا……………تقصیر منه……………‌همه چیز تقصیر منه…….اگه زودتر بیخیال اون پرونده لعنتی می‌شدم اینجوری نمیشد…………..اگه……….

با صدای زنگ موبایلم حرفم را قطع میکنم و آن را از روی میز برمیدارم

با دیدن همان شماره به سرعت خود‌ را از آغوش پدر جدا میکنم و می‌ایستم

تماس را وصل میکنم و تلفن را بر روی بلندگو می‌گذارم

ناشناس_سرگرد خیلی ضعیف عمل کردیا……..تا الان باید خانوم خوشگلت رو پیدا میکردی

قهقهه بلندی می‌زند من نگاهی به سمت پدرم که حالا او هم ایستاده می‌اندازم

ناشناس_میخوای صداش رو بشنوی؟‌………خیلی منتظره پیداش کنی هرچی هم من میگم این کارا از سرگردمون بعیده قبول نمیکنه….‌‌حالا تو خودت بهش بگو شاید قانع شد

صدای خش خش ضعیفی می‌آید و بعد صدای وحشت زده هلما ضربان قلبم را بالا می‌برد

هلما_آرمان…………..آرمان تروخدا کمکم کن من اینجا میترسم 

صدای گریه اش قلبم را آتش می‌زند و دستانم از شدت خشم مشت می‌شود

_هلما نترس پیدات میکنم…………قول میدم زود………..

صدای جیغ پر دردش اجازه کامل کردن حرفم را نمی‌دهد که وحشت‌زده اسمش را فریاد میزنم

_هلماااااا………….‌هلما چیشد

تماس قطع می‌شود و ترس بیشتر بر دلم چنگ می‌زند

با فکر اینکه بلایی سرش آمده باشد نفس کشیدن را از یاد میبرم

پدر قدمی جلو می‌آید و سعی دارد کمی آرامم کند

بابا_چیزی نیست آرمان…….اتفاقی براش نمی‌افته………….پیداش میکنیم

اما حرف‌هایش هیچ تاثیری در حالم ندارد

چند تقه کوتاه به در می‌خورد و بعد از بفرمایید گفتن پدر در آرام باز می‌شود و یکی از مامور های بخش ردیابی وارد میشود

از نفس نفس زدنش مشخص است که مسیری را با سرعت دویده

پدر قدمی جلو می‌رود

بابا_چیشده وحدتی؟

وحدتی احرامی می‌گذارد و می‌گوید

وحدتی_سرهنگ…………..رد اون شماره رو………….زدیم

بابا_آدرس مال کجاست؟

وحدتی با مکث جواب میدهد

وحدتی_یه ویلا توی لواسون

بابا سری تکان می‌دهد و به سرعت می‌گوید

بابا_همه نیرو ها آماده باش…….خیلی زود حرکت می‌کنیم

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

هلما

نمیدانم آرمان چه میخواست بگوید اما آن ناشناس که در این مدت حتی اسمش را نفهمیده‌ام چاقویش را بر روی ساعت دستم می‌کشد که جیغ پر دردم را بلند می‌کند

صدای هول زده و نگران آرمان را می‌شنوم اما او مهلت نمیدهد و به تماس پایان میدهد

اشک‌هایم بر گونه‌ام میریزد و او موبایل و چاقویش را بر روی میز میگذارد

دست‌هایم را بسته است که قدرت هیچ کاری را ندارم 

و او درحالی که زخم دستمرا تمیز میکند صدای آرامش در گوشم میپیچد

ناشناس_پیدات میکنن……..این تماس اونقدر طولانی بود که بخوان رد این خط رو بزنن………دست هیچ کس به من نمیرسه اما این درس عبرتی میشه تا شوهرت همه چیز رو شوخی نگیره…………نگران نباش اگه پیدات نکردن تا شب برمیگردم

می‌گوید و پس از بستن دستم با قدم‌های آرام از اتاق خارج می‌شود

او حتی موبایل و چاقویش را با خود نمیبرد

میترسم از اینکه پیدایم نکنند

نمیدانم چقدر اشک میریزم و هق میزنم اما شاید یک ساعت بعد صدای آژیر ماشین‌های پلیس را می‌شنوم 

نور امیدی در قلبم روشن می‌شود

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

راوی

به آن آدرس  که می‌رسند آرمان هم میخواهد همراه بقیه وارد شود اما سرهنگ جلویش را می‌گیرد 

سرهنگ_تو کجا میای؟

آرمان درمانده پدرش را نگاه می‌کند

_میخوام بیام تو

سرهنگ اخمهایش را در هم می‌کشد

سرهنگ_داری سکته میکنی بیای اون تو چیکار کنی؟…………….بشین سر جات یا میارمش یا خبر میدم بیای تو

و بعد بی‌توجه به حال خراب پسرش همراه نیرو های پلیس به سمت ویلا می‌روند 

دونفر از دیوار بالا ميرود و بعد از پریدن داخل حیاط در را برای بقیه باز می‌کنند 

سرهنگ و چند مامور زن به سمت ساختمان اصلی می‌روند و به بقیه اشاره می‌زند تا همه جا را بگردند 

چند نفری درحال گشتن طبقه پایین هستند و سرهنگ به سمت طبقه بالا ميرود

در اتاق ها را يكي یکی باز می‌کند و با باز کردن در اتاق سوم دخترک را نشسته بر روی تخت می‌بیند

دخترک‌اما با شنیدن صدای در ترسیده به آنجا نگاه می‌کند اما با دیدن سرهنگ و دو مامور زن دیگر نفس راحتی می‌کشد

اشک در چشمانش جمع می‌شود و سرهنگ خیلی سریع اسلحه‌اش را پشت کمرش میگذارد و به سمت دخترک میرود

دست و پاهایش را باز می‌کند و عجیب است که هیچ کدام حرفی نمیزنند

سرهنگ بعد از باز کردن طناب‌ها آرام میگوید

سرهنگ_میتونی راه بری؟

دخترک سری تکان می‌دهد و سرهنگ با گرفتن دستش کمک می‌کند تا او آرام بلند شود و گویی به آن مامور های زن نیازی نبوده‌است 

با قدم‌های آرام از اتاق و بعد ساختمان خارج می‌شوند

دخترک زخم دستش کمی می‌سوزد و بیرون این درها آرمان با قلبی بیقرار داخل ماشین نشسته‌است و نگاه خیره‌اش را از در جدا نمی‌کند

با خروج آنها از خانه به سرعت پیاده می‌شود و کمی خیره به دخترک نگاه می‌کند

با قدم های سست چند قدم جلو می‌رود و دخترک هم با رها کردن دست سرهنگ چند قدم کوتاه جلو میرود

آرمان فاصله باقی مانده را با چند قدم بلند طی می‌کند و دخترک را محکم در آغوش میکشد

هلما هم دستانش را دور کمر او حلقه می‌کند و در آغوش امنش هق می‌زند

نگرانی و استرس این چند روز هر دو را از پا انداخته است که زانو خم می‌کنند و بر روی زمین زانو می‌زنند 

آرمان دستش را دور کمر او تنگ‌تر می‌کند و اورا محکم به خود میفشارد

آرمان_جان………….جان دلم………..دورت بگردم من…………..جانم

و چه صحنه زیبایی است زمانی که دو عاشق اینگونه در آغوش یکدیگر هستند

 

حمایت؟🥺🥲

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 240

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Ghazale hamdi

غزل نویسنده رمان های دیازپام & قانون عشق🦋 کاربر وبسایت رمان وان🦋
اشتراک در
اطلاع از
guest
151 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
1 سال قبل

ستیییی وایستا منم دارم می‌فرستم

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

دیر گفتی🤣🤦‍♀️

saeid ..
1 سال قبل

#حمااایت از غزل جان 😊🥰

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

قربونت مهسایی🤍🥰

Fateme
1 سال قبل

عاخ چقد قشنگ بودددد
عالی بود ستی♥️

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

فکر کنم اشتباه گذاشتی😢🥲

Newshaaa ♡
1 سال قبل

#حمایت از غزلییی💖😊🫂

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

قربونت نیوشیی🥰🤍

،،،
،،،
1 سال قبل

وچه زیباکه پارت طولانی بدی مرسی😂😂

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  ،،،
1 سال قبل

قرار نبود این پارت آنقدر باشه ولی دیگه دلم نیومد بیشتر اذیت کنم🤗😁😁

تارا فرهادی
1 سال قبل

واااای باز که قلب منو اکلیل کرد این رمان های تو غزل😭🧡😘😘

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  تارا فرهادی
1 سال قبل

قربونت تاراییی🥺🥰
اکلیلی بمونی✨️🤍

FELIX 🐰
1 سال قبل

وای👏👏👏👏
عالی بوددد

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  FELIX 🐰
1 سال قبل

خوشحالم که دوسش داشتی تانسو جانم🥰🤍

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

عالی بود 🥰🤍
اون قسمتی که هلما رفت بغل ارمان، میخواستم برم بپرم بغل علیرضا دیدم بچم رفته سرکار🥲🥺

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

خوشحالم که دوسش داشتی سحری🥰🤍
الهی🥺
خب وقتی اومد برو بغلش🥺✨️
من خودم هم دلم خواست اما…..😭😭😭😭😭

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Ghazale
1 سال قبل

طاقت نمیارم تا ساعت ۶ که بیاد🫠🤣

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

تحمل کن تا بیاد😁
دیگه نمیتونی بری سرکار بپری بغلش که🙃

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

#حمایت از شراره جون😗😝

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

قربونت ضعی خله🥰🤍

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ستی راستی من فرستادم تایید کن😅

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

منم فرستادم
من رفتم حالا سه ساعت طول می‌کشه بیاد
فقط اومد حمایت یادتون نره🥺

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

یه ساعت بیشتر طول نکشیداااا
سری دیگه ک گذاشتم سه شبانه روز تایید نشه میبینید😁😁😁

لیلا ✍️
1 سال قبل

وای خیلی قشنگ بود خدا رو شکر هلما نجات پیدا کرد عالی بود غزل‌چونی😍👏🏻

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

جونی😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

خوب شد اشتباهی ک نذاشته بودی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

گذاشته بودم که به جای جونی نوشته بودم چونی🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

حالا بازم خیلیا چ رو نمیدکنن ک واضح تره🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

واقعا که ضحی🤧

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

توچراامروز اینقده کم پیدایی

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

سلام خواهری دیگه تصمیم گرفتم زیاد نیام به سایت بحث ناز و اینا نیستا یکم کمتر گوشی استفاده کنم بهتره رمان‌ها رو هم فعلا نمیذارم چون حمایت خیلی کم بود اونم پارت به اون مهمی

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

فدات بشم من همشو بفرست واسه خودم تنها روزی صدبارهرپارت رومیخونم😘

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

عزیزدلمی شماها که بهم انرژی دادین به اندازه کافی ولی خب اونجور که انتظار داشتم حمایت نشد🙂
یه چند وقتی نباشم بهتره

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

آره نباش که قدربدونن آخه کی جز توپارتای طولانی میده😉

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

باز لیلا خودشو لوس کرد😐

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه دیگه لوس نکرده مشتریاش زیادشدن جنسو گرون کرده😂

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

حق گفتی نازی🤣🤦‍♀️
بازدیدای رمانش میره رو هزار بازم میگه حمایت ها کمه😕🤦‍♀️
و بقیه ای که بازدیداشون به 500 برسه شاد میشن🤦‍♀️😕

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

تو روحت مواد‌فروش شدم من😂

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

بعدشم تویکی ساکت ازوقتی مسؤل شدی کلا نیستی کلاست رفته بالا🤔

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

درگیر انتخاب رشته ام و جوابای کنکور بودم و هستم🤣🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

همون اول پیام گفتم ستی‌جونم بحث قهر و ناز نیست بچه که نیستم به صلاحه فعلا پارت.گذاری نکنم

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

دقیقا بحث قهر و ناز رو با پارت نذاشتنت به مخاطب القا میکنی لیلا
اونم تو جاهای حساس رمانت
یه جورایی شبیه گرو کشی شده🤦‍♀️🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه خب ببین تو پارت به این حساسی چند نفر فقط کامنت گذاشتن به جز شماها این همه آدم میخونه یه نظری انرژی چیزی

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلا من خودم تا قبل از نوشتن نظر دادن برای رمان رو بیهوده میدونستم چون اون موقع از نظرم نظر دادن یا ندادن من تاثیری روی نویسنده نمیذاره..
بیشتر از کامنت ویو های رمان مهمه لیلا
دنبال کامنت تعریفو تمجیدی واقعا؟؟؟

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

عزیزم هر نویسنده‌ای دوست داره نظر مخاطب رو درباره پارت و رمانش بدونه چه بد چه خوب

و اینکه اگه نگاه کرده باشی ویو رمانمم کم بود عقده تعریف و تمجید ندارم که دوست دارم بقیه نقد کنند بحث کنند اگه اولاش بود یه چیزی ولی خب پارت‌های حساسیه

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

به فرض کسی رمانت رو دوست نداشته باشه و نقد سنگینی بکنه از کل روند داستان
اون وقت بعضی ها میان موافقتشون رو اعلام میکنند بعضی ها مخالفتشون با اون نظر رو…
تهش ایا تو تغیری تو روند داستان میدی؟؟؟ نه…
بقیه نقد ها هم میشه مث حرفی که تو زیر رمان ضحی بهش زدی و انقدر کوچیکه که شاید به چشم نیادش یا فوق فوقش میری به کسی که قلمش خیلی خیلی ضعیفه میگی بیشتر مطالعه کن غیر اینه؟؟؟

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه اتفاقا به نظرم کامنت های نقد خیلی به آدم کمک میکنه😍
من خیلی با کمک کامنت های لیلا تونستم قلمم رو بهترم کنم😍

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

آره کمک میکنه به رمان ها بعدی و تجربه هامون
اما قلم لیلا قشنگ و دلنشینه
درسته که کتاب و رمان سلیقه ایه اما مدل قلم لیلا به دل اکثریت میشینه
و نقد رمانش بیشتر میره تو حوزه داستان و روند اتفاقات

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

من منکر این نیستم بز جان🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

و اینکه من خودمم واقفم به این که اثر من صد در صد مخالف.هایی برای خودشون دارند اصلا بعیده که هنری بی انتقاد باشه چون تفاوت سلیقه تو همه جا وجود داره ولی منم تمام وقت و تلاشمو گذاشتم نمیگم کارم بهترینه نه ابدا ولی سعی کردم مورد قبول باشه آبکی نباشه کلا شعار من اینه کامل نه پر از نقص و ایراد 😅

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

شعار ساز کی بودی تو؟؟؟؟🤣🤦‍♀️🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

متعلق به همتونم😊

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

دیگه هم به من عزیزم نگووو
بدم میاد از این کلمه

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

از این به بعد شدی ستی عزیزم🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

اذیت نکن ضحی

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

عزیزم اذیت کجا بود عزیزم🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

باشه بابا چرا جوش میاری انتقاد اگه از راه درست گفته شه اتفاقا به کار نویسنده کمک میکنه خیلی از خواننده‌های سابق رمانمم نیستن مثل دینا ارغوان سفیر امور خارجه

به هر حال شاید تا فردا گذاشتم اگه حمایتها مورو قبول بود به کارم ادامه میدم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

موافقم باهات

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلا اگه شماها منو نمیکشتین واقعا خودم نیاز دارم یه مدت برم سرمو بکوبم به دیوار و سر و کله ام تو سایت پیدا نشه🤣🤣

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

حق باستی توقلمت حرف ندارن مثل این تازه کارها نیستی احتیاجی هم به نقدوانتقادکسی نیست بس که قلمت خوبه من تاحالاهیچ جای داستانت زره ای مشکل ندارم باباخودمونو عشقه♥️

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

تو همیشه بهم لطف داری

بابا من تازه‌کارم یکساله نویسندگی میکنم😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلا من باهات قهرم
پارتم بزاری تایید نمیکنم
همش قربون صدقه نازی میری اه اه

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ای نمک به حروم تو عفریته ناز منی😂🤣

راستی یه عکس از آرش دارم برات تو تلگرام میعرستم

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

هی از آرش عکس در میکنیاااا🤣🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

چون خبیثم الان دزدیده شده هی غصه بخورید😂

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

حسود هرگز نیاسود😜

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

اولا همیشه حق با منه
دوما همه یه روزی تازه کار بودن لیلا موقع بدنیا اومدن نویسنده نبوده ک😒

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

مرض من نگفتم نویسنده به دنیا اومده ولی قلمش توی بوی گندم کلا بی نقصه

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

اون واژه تازه کارت رو مخمه زهرمار

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نکنه فکرکردی منظورم تویی نه بخدامنظورم شخص خاصی نبود توکه مادرزاد نویسنده ای 😘

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

اونو که میدونم
بهتر از من وجود نداره
خوش اخلاق گوگولی تپلو😁

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

وای چه ازخودمطمئن واقعا تپلی؟

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

لپ دارم یه عالمهههه🤣🤦‍♀️

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

برعکس من لاغرمردنی لیلا عکسمودیده امیرعلی هم به قول لیلا هرکول 😂😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

من اطمینان دارم لیلا توی شکم مادرش هم داشته نویسندگی میکرده
حالا شما منکرش باشین ایشششش🤫🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

تو ام داشتی فوتبال بازی میکردی🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

شاید باورت نشه ولی من از وقتی کهیادمه داشتم فوتبال می دیدم 🤣🤣
بعد تو بچگی از یکی بازیکن های پرسپولیس خیلی خوشم اومده بود🤣🤣 ولی نه مثل کراش هااا ستی عزیزم🤣🤣
فکر کنم رامین رضاییان بود🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ضحی یه بار دیگه پشت اسمم یا قبل اسمم عزیزم بزار تا رمانت رو تایید نکنم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

واااا
بدت میاد؟

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

اگه تو ام مث ضحی نمیکنی متنفرم از این کلمه🤣🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

عزیزم🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

آفرین بیا بغلم من رو فرهاد مجیدی کراش بودم بعد وقتی هز فوتبال خداحافظی کرد زار زار گریه میکردم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

🤣🤣
تو نمیدونی من سر بازی پرسپولیس با النصر از شدت استرس به آب قند نیاز پیدا کردم🤣🤣🤣🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

حالا بعد که پرسپولیس رفت فینال من داشتم عر میزدم عصبی بودم بدجور خل بودم من

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

استقلالی بد😂😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

خدایا بیا منو نارنگی کن😑🫠🙏

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

چرا؟

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

خوشم نمیاد ازش😑😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

نارنگی چرا
موز که بهتره کلفت و خوشمزه و دراز😂😂

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

هیععععع
خدا لعنتت کنه بیشعور عوضی😂😡

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

خوبه که به جای شوهر مظلومت من بهت اینا رو میگم🤣🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

هی روزگار….

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ففقط منم که منحرفانه دارم راجب پیامت فکر میکنم😐🤦‍♀️🤦‍♀️

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

اتفاقا کاملا منحرفانه گفتم
بچه ها بریم زیر رمان یکی دیگتون اینا پر شده سخت میتونم بیام توش🤣🤣

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه عزیزم منحرفانه بود خودتوسرزنش نکن

sety ღ
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

نازی تو ام میگی عزیزم؟؟😐🤦‍♀️

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه ببخشید چی بگم ناراحت نشی عشقم خوبه؟

FELIX 🐰
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

من رو بیرانوند کراش داشتم ، کل خاندان ما استقلالی اون وقت من به خاطر بیرانوند مجبورشون میکردم بازی های پرسپولیس رو نگاه کنن ،
ی بار بازی استقلال پرسپولیس بود ، بعد ما همه جمع شده بودیم خونه مادرجونم‌ ، نوه ی دایی بزرگم بدجور یعنی خیلی استقلالیه‌ ، ولی جرعت نداشت بگه استقلال چون شر به پا میکردم 🤣🤣

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

یادش بخیر من چقدر به رامین رضاییان فحش میدادم🫣😑

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

من عاشقش بودماا😂

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

یه چیزی بگم نخندین تو دندونکم دفتر رو تو دندونم گرفته بودم از شدت علاقه پاره‌اش کردم کلا همیشه قلم و کاغذ تو دستم بود

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

🤣
من مبلای مامانم رو میخوردم 🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

منم عاشق نقاشی بودم🤣🤣
بعد یه امام حسین کشیده بودم با اسبش
بعد اسبش صورتی بود🤣🤣
بعد مامانم میگه احتمالا از نظر تو امام حسین اسب تک شاخه صورتی داشته🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

🤣 وااااییی ضحی نقاشیات هم مث خودت سمن 🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

خیلی سم🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

منو بگو تموم دیوارای خونه مامانبزرگم رو نقاشی کشیده بودم آخرسر مامانم مجبور شد پاکشون کنه

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

راستی بچه‌ها پس‌فردا تولدمه😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

مباااارکههه
میری تو23؟؟

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

وارد بیست و سه میشم😂

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

تولدت مبارک خواهرجونم

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

قربونت مرسی فنچول من😍😘

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

به به همه دو سال دیگه عروسی لیلا
خب چی میخواید بپوشید عزیزان🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

حالا شاید زودتر شد😂 ست نکنید فقط دیگه خیلی چیپ شده همتون دعوتین نازی نیای خفت میکنم شماها هم همینطور

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

پس کیست رو پیداکردی؟؟😁🤣🤣🤣

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلا تو الان تو سن مورد علاقه منیییی

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

جدی😍
۲۳ ساله میشی که…
اخجون دوسال دیگه میای میگی دارم ازدواج میکنم یک سال دیگه میگی بچم بدنیا اومد😂

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

منم باید عروسی بیاماااااا🤣🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

هر چی خدا بخواد ولی همیشه دوست دارم یه سه چهارسالی از ازدواجم بگذره بعد بچه بیاد وسط

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

عمرا اگه شوهرت بزااارخ🤣🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

بیا رو رمان ضحی

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

رو😱🤨؟

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اعووووووو
چه خبره🤣🤣
من خودم عاشق بچم ولی دوست ندارم خودم بچه دار بشم
راستی من دارم خاله سحر میشماااا🥹😭

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

عه مبارکه🥲😍
انشالله بعدش بشی عمه سحر ( راستی سحر عروسی سهیل و رویا دعوتمون نکنی میکشمت🤣🤣)

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

مرسی عشقم
سهیل و ضحا عقد کردن🥲

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

بدجنسا من خیلی وقته عروسی نرفتم
پس ایشالله عروس لیلا🤩🤭

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

برعکس من عاشق بچه هام هرچی زودتربهتر

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

مبارکه خربزه قشنگم🥰🍈

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

فکر کنم آرزوی تولدم این باشه که تو رو آدم کنم خربزه و مرض😂

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

تولدت مبارک لیلا جان😊🥺🥰

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

تفلدت مبارک خواهرییی🥰🤍

لیلا ✍️
پاسخ به  Ghazale
1 سال قبل

عشقمی😘

FELIX 🐰
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

تولدت مبارک🎀❤
جشن بگیر بیایم بترکونیم

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

من مامانم بهم فهمونده بود بکشم مساوی با مرگ🤣🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

خب میگم که تازه‌کارم مگه چی گفتم😧

واله تو باید میومدی رمان اول منو میخوندی قلمم افتضاح بود ولی به قول یه دوستی همون کارها باعث شدن که من از دلش قلمم رو بهتر کنم هر چند راه پیشرفت دور و درازی دارم

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

تازه کارو با نازی بودم
تو پیامش یه جوری زده بود تازه کار که حس بدی بهم داد🤦‍♀️🤣

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

برو گم شو دیدی گفتم کلاست رفته بالا😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

مطمئنم تو نبودی چرا به خودت میگیری😂قلمت لطیف و قشنگه پر از حس خوب

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

جرات داری راجب من یه چیز بگو
من که فوق العاده ام و اینو همو میدونن🤣🤣

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

توعشق منی خواهرکوچولو

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

راست میگی لیلا هر کسی انتظار داره
من که کلا دیگه بیخیال شدم چون هر حرفی که میزنم فرداش یادشون میره
اینجا خیلی خوبه شماها هستین یکم انرژی می‌گیرم اما او ور هیچ خبری نیست تازه پارت رو دیر میزاری شاکی هم میشن
الان فقط دارم ادامه میدم تا رمان‌ها تموم بشه چون دیگه از این بی‌اهمیتی ها واقعا خسته شدم

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلااااااا🥺🥺🥺
بزاررررررر 😢😢😢😢
آنقدر آدمو نزار توی خماری😭😭😭😭😭

لیلا ✍️
پاسخ به  Ghazale
1 سال قبل

احتمالا فردا عزیزم😊

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

🤣🤣

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

دیگه نخواستم خیلی طولش بدم که حوصلتون سر بره😁🤗
خوشحالم که دوسش داشتی لیلایی🥰🤍

نازنین
1 سال قبل

عالی بودغزل جان

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

قربونت نازنینی🥰🤍

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

قشنگ بود غزل جان پارت دیشب قانون عشق هم خیلی قشنگ بود ممنون

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

خوشحالم که دوسشون داشتی عزیزمم🥰🤍

Nika
1 سال قبل

عالی بود غزل جان ❤️❤️👌🏻👌🏻🌿

دکمه بازگشت به بالا
151
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x