نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان تقاص

رمان تقاص پارت ۲۲

4.4
(49)

 

طوفان…طوفان به زندگیمان خورد…پدرم جلوی چشمانم جان داد و من تنها کاری که کردم جیغ کشیدن بود

لحظه آخر زمزمه ی:با دخترم کاری نداشته باشید)گفتنش را شنیدم.

دیگر تمام شد…زندگی همینجا تمام می‌شد قطعا.
اکنون مرا در اتاقی انداخته بودند
مادرم…اکنون در چه حالیست؟وای از شیما که بدون داستان های من شب ها خوابش نمی‌برد.

با باز شدن د ر نگاهم ترسیده سمت زنی که از در داخل شده بود کشیده شد.
دختر کوچک دیگری بی هوش داخل اتاق پرت شد.
صدای مردی از آنطرف تر امد:بدویید جمع کنید شب حرکت می‌کنیم.

قبل از اینکه زن از اتاق خارج شود میپرسم:خانوم مارو کجا میبرن؟
انگار که زبان من را نمیفهمد نگاهی سمتم می اندازد و می‌رود.

به سمت دخترک کوچک میروم…صورتش خونی بود و رد سیلی روی صورتش مشخص بود.
ناخودآگاه دست روی صورتم گذاشتم…همانجا که آن مرد ضربه زده بود.

کنار دخترک دراز کشیدم و کم کم به خواب رفتم.
….
_بلند شین…یالا بلند شین.
دستی دور بازویم حلقه شد و مرا به جلو کشید وقتی خارج شدم…با دختران زیادی روبه رو شدم.

بعضی ها بزرگتر از من و بعضی ها کوچکتر از من بودند.
ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود.
چه خبر بود؟نمی‌دانستم
دستان و چشمانمان را بستند اما قبل از بسته شدن چشمانم دیدم که مارا سوار ون سیاهی کردند.
از زیر دستمالی که روی چشمم بود چیز هایی دیده می‌شد.

ماشین حرکت کرد و مارا به سمت نا کجا آباد برد.
در میان راه از زیر روزنه ی کوچک زیر دستمال دیدم که به سمت جنوب کشور می‌رویم.

انگار که فاصله ی زیادی با آنجا نداشتین چرا که کمتر از چند ساعت به آنجا رسیدیم.
مارا همانگونه داخل عمارتی بردند و دوباره در اتلق انداختند

اینبار همه ی مان را…همه ی دختر ها داشتند گریه می‌کردند و بعضی از شدت
ترس در خود میلرزیدند

قبول دارم هم کوتاهه هم دیر
اما واقعا نمیرسم میخواستم یک ماه نزارم تا رمان پاک شه اما دیدم که این همه زحمت کشیدم و….
واقعا نمیرسم که بنویسم اگه چیزی هم مینویسم فقط برای اون ۴۰۰ ۵۰۰ نفریه که خواننده ان
❤️

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 49

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
18 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ALA
ALA
10 ماه قبل

خسته نباشید🥰😍

ALA
ALA
10 ماه قبل

ادمین عزیز میشه لطفا رمان من رو بار گذاری کنید🙏

کمپین حمایت از ستوان مهرداد😎
کمپین حمایت از ستوان مهرداد😎
10 ماه قبل

خداقوت😍 هر جور که راحتی همون کار رو انجام بده فاطمه‌جان، قلمت ماندگار و موفقیتت روزافزون💜

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
10 ماه قبل

نگوووووووو یه چیزی تو مخم هست نگو اون اتفاق میافته😭😭😭

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
پاسخ به  Fateme
10 ماه قبل

یه چیز بد😉
نمیتونم اینجا بگم😂

مائده بالانی
مائده بالانی
10 ماه قبل

خسته نباشی خوشگل خانم.
حیفه ادامه ندی تازه اوج داستانه

آلباتروس
10 ماه قبل

طفلکی شادی
خیلی میخوام بدونم میثم چرا اینقدر پست‌فطرت بوده!

خداقوت دختر

Eda
Eda
10 ماه قبل

ینی دیک پارت نمیدی؟ 🥲

ساجده
ساجده
10 ماه قبل

آخه این چه شرط مسخره ایه؟! چرا حتما باید ۷٠٠ تا بازدید داشته باشه؟!! ۵٠٠ نفر کمه؟! من واقعا این رمانو دوست دارم ولی شما شش روزه پارت بعدو نذاشتین. 😠

Fateme
پاسخ به  ساجده
10 ماه قبل

شما چرا تا الان کامنت نزاشتین؟وقتی کسی جز نویسنده ها نظر نمیده من از کجا بفهمم شما دوست دارین یانه؟

ساجده
ساجده
پاسخ به  Fateme
10 ماه قبل

چون من به تازگی این رمانو خوندم

Fateme
پاسخ به  ساجده
10 ماه قبل

واقعا غرق شدم در امتحانا
شرمنده ام واقعا
چشم سعی می‌کنم تا جند روز دیگه پارت بدم

دکمه بازگشت به بالا
18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x