نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان در بند زلیخا

رمان در بند زلیخا پارت بیست و سوم

3.9
(9)

از صدای زنگ تلفنش نگاهش را از اتاق عمل گرفت و گوشیش را برداشت.

کلافه تماس را برقرار کرد و از روی صندلی‌ انتظار بلند شد.

کلافه و بی حوصله گفت:

– چیه؟

صدای سجاد هم کلافه و عصبی بود.

– کدوم گوری‌‌ای؟

نفسش را آه مانند رها کرد و گفت:

– بیمارستان.

– چی؟ بیمارستان؟ واسه چی اون‌جا؟… اوف پویا نگو زدی بچه مردم رو ناکار کردی باز بردیش بیمارستان؟

متاسف گفت:

– همین کار رو کردم.

سجاد لند کرد.

– ای خاک دو عالم به سرت احمق! واسه چی اون کار رو بکنی؟ د احمق باید فرار می‌کردی تا بیان پیِت. دیگه پتروس بازی در آوردی فکر می‌کنی زندان هم… .

میان حرفش پرید.

– یک زن بود.

سجاد ساکت شد.

کمی بعد جا خورده گفت:

– نگو با یک زن در افتادی؟!

پویا نچی کرد و عصبی گفت:

– خفه شو بابا.

– تو خفه شو پسره‌ی بی شعور. بهت گفتیم برو درگیر شو، نگفتیم زورت رو واسه زن جماعت نشون بده که. تو چی کار کردی پویا؟

– دو دقیقه لال‌مونی می‌گیری ببینی چه زری می‌زنم یا نه؟

– بنال.

به دیوار سرد تکیه داد و نگاهی هم به سمت راستش انداخت.

کسی به این قسمت نیامده بود و گفت:

– خواستم سگش رو زیر بگیرم، یک دفعه نفهمیدم چه‌طور… خودش اومد زیر.

سجاد آتشین گفت:

– خودش اومد؟! خودت زدی ناکارش کردی بعد میگی خودش اومد؟

– بابا دختره فاصله زیادی داشت.

پوزخندی زد و سرش را با تاسف تکان داد.

– حتماً خواسته بچه‌اش رو از لب مرگ نجات بده!

– ببند پویا، ببند. کدوم بیمارستانی الآن؟

پره‌های بینیش از خشم گرد شد.

تهدیدآمیز گفت:

– فعلاً نمی‌خوام ریخت هیچ کدومتون رو ببینم.

– اوه گوه نخور بینم. خودت گند زدی چسبیدی به یقه ما چرا؟

پویا با حرص تماس را قطع کرد و دوباره به اتاق عمل خیره شد.

ساعتی میشد که آن دختر را برده بودند و هنوز خبری نشده بود.

– اگه من از این یکی خلاص بشم… اگه خلاص بشم، یکی میشم بدتر از شاهین، حالا ببین فرزین!

این را لند کرد و از راهرو خارج شد.

باید کمی هوای تازه به کله‌اش می‌خورد.
***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا : 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

آلباتروس

نویسنده انواع ژانر: عاشقانه فانتزی تراژدی طنز جنایی و ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Narges Banoo
1 سال قبل

قشنگ بود فقط کوتاه بود و دوبار یه قسمت تکرار شده مثه پارت اول رمان من 😂
خسته نبشی نویسنده 🙂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Narges Banoo
لیلا ✍️
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

تکرار نشده که..!! یه بار از اول تا آخر بخون،

زیبا بود راضیه جان پارت کوتاهی بود و منتظرم ببینم چی میشه

Narges Banoo
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

هااافهمیدم من قاطی کردم 😂ببخشید🙏🏻

𝐸 𝒹𝒶
1 سال قبل

چه حق به جانبه😂
خسته نباشی نویسنده
به حمایتت خیلی خیلی نیازمندم🙃❤

Narges Banoo
پاسخ به  𝐸 𝒹𝒶
1 سال قبل

😂😂😂
همچنین چشم اومدم🚗🚨

لیلا ✍️
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

نرگس تو امروز حتما زده به سرت با تو نبود که منظورش ویسنده این رمان بود😂

Narges Banoo
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

گوشیم روانی شده ها یه چی نشون میده یه جا دیگه میره 😐
با عرض شرمندگی بسیار از نویسنده برم محو شم

دکمه بازگشت به بالا
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x