نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان فرفری

رمان فرفری پارت23

4.8
(145)

از درد افتادم به پهلو اشکام ریخت خیلی درد داشتم آخه اینا کین

داشتم گریه میکردم که دوباره درباز شد این دفعه چند نفر اومدن داخل

یکیشون اومد کشید از بازوم بلندم کرد نشستم رو تخت

دیدم یه صندلی هم گذاشتن برای یه چاقالوی بد قیافه که بشینه

پس رئیس این بود

یارو نشست یکم زل زد نگاه کرد بعد گفت

_شنیدم قبلا آدمای منو خوب زدی

_آدمات کدوم خرین

زد زیر خنده

_خیلی خوبی دختر همونا که داشتن اون پسره شاسکول رو میزدن

اومدی قهرمان بازی در آوردی خب اونا رو ول کن اصل حالت چطوره

_اونا رو زدم چون حقشون بود تو هم کم زر بزن دستمو باز کنید میخوام برم خانوادم نگرانم میشن

این دفعه بلند تر شروع کرد به خندیدن

_خیلی احمقی کدوم خانواده من میدونم ننه بابات کی هستن وچیکاره بابات کلی به من بدهی داره
نتونست پول جور کنه منم جاش تو رو گرفتم

حرفاش که تموم شد از ترس رنگم پرید

حالا چیکار کنم آقا اگه نیاد یا دیر بیاد چی میشه

یارو بلند شد اسلحه رو در آورد از ترس روح از تنم جدا شد

اسلحه رو داد به دست یکی از آدماش بهشون گفت برن بیرون

بعد درو قفل کرد

از ترس قالب تهی کردم این چرا درو قفل کرد میخواد چیکار کنه ؟

_خب خوشگله وقته عشق وحاله

قهقه زد اومد نزدیکتر شروع کرد به در آوردن لباساش

از ترس بی آبرو شدن اشکام میریخت شروع کردم به التماس

_آقا ترو خدا کاری به من نداشته باش بزار برم خودم کار میکنم بدهیت رو میدم لطفا

_گریه نکن نترس خوب بهت میرسم حواسم هست

جفتک نندازی به تو هم خوش میگذره دختر خوبی باش شاید بعدا عقدت کردم

فعلاً فقط بزار به کارم برسم بدهی بابات هم صاف میشه

بعد با یه لباس زیر با اون شکم زشت وگنده افتاد روم که از پشت افتادم رو تخت

دستام رو همون جور با طناب برد بالا سرم با دست دیگه شروع کرد به باز کردن دکمه مانتو

منم همش دستو پا میزدم نزارم

ولی دستامو محکم گرفت که بی هوا از زیر یه لگد زدم وسط پاش

از درد افتاد روم و داد زد

_آخخخخ توله سگ چیکار کردی پدرت ودر میارم

یکم پیچید به خودش بعد بلند شد یه سیلی زد در گوشم

که از ضربه گیج شدم کشید از یقه لباسم که دکمه ها کنده شد

منم زیر لباسم یه تاپ پوشیده بودم که یقه بازی داشت

_جوووون عجب بدنی عجب چیزی حال میده فقط کبودش کنی

بعد سرشو فرو کرد تو گردنم یه گاز محکم گرفت

که جیغ خیلی بلندی زدم که یه دفعه در باصدای بدی شکست خورد تو دیوار

سریع از روم بلندشد ببینه چه خبره

منم برگشتم سمت در دیدم آقا اومده زده درشکسته

از خوشحالی با صدا زدم زیر گریه

یارو بلند شد حمله کرد طرف آقا که چرا مزاحم شده

آقا آرشاویر هم که ماشاءالله مثل چنار میمونه یه مشت زد تو صورتش یارو پرت شد زمین

شروع کرد به آه وناله

اونو ول کرد اومد پیش من

از خجالتِ اینکه لختم تقریباً دوطرف مانتو رو بادست جمع کردم نگه داشتم

تا رسید بهم نشست رو تخت یکم نگاهم کرد بعد محکم بغلم کرد

از شوک کارش همون جوری تو بغلش خشک شدم

وچشمام قد توپ تنیس شد

این چرا منو بغل کرد؟

یک رفت عقب باز صورتمو وارسی کرد

_خوبی اذیتت که نکردن ؟

_نه خوبم به موقع رسیدین

چشمش افتاد به دستم رو لباسم چشماش گشاد شد

بعد کم کم صورتش رو به کبودی رفت خیلی عصبانی شد

منو ول کرد برگشت سمت یارو دید بلند شده میخواد فرارکنه

از پشت گرفت از گردنش فشار داد

بعد افتاد به جونش مشت ولگد میزد

خیلی بد میزد یارو همون ضربات اول بیهوش شد

ترسیدم کار دست خودش بده به هر زوری که بود خودمو جمع وجور کردم رفتم پایین از تخت

رفتم نزدیک آقا به زور از بازوش گرفتم کشیدمش عقب

_ولش کنید آلان میکشینش

برگشت چنان با خشم نگام کرد شلوار لازم شد اما کوتاه نیومدم

_بخاطر شما میگم اگه بمیره شما تو دردسر میفتین بخاطر عسل ولش کنید

حرف عسل شد آروم شد

ولش کرد برگشت سمت من دیدم اومد حرف بزنه ساکت شد

وبعد آب دهنش رو جوری قورت داد سیب آدمش تکون خورد

رد نگاهشو گرفتم دیدم تو کشمکش مانتوم باز شده

چون تاپم یقش پاره شده سینه هام کلا معلومه آقا هم چشمش به سینه منه

حس کردم الان از خجالت آب میشم

سریع جلوی مانتو رو با دست گرفتم که این کارم باعث شد آقا هم به خودش بیاد

نگاهش رو برداره

اطرافو نگاه کردم دیدم شالم افتاده زمین

برداشتم پوشیدم یکمیشم انداختم رو پارگی مانتو

خواستیم بریم که پلیس وارد اتاق شد

بله طبق معمول وقتی همه چی تموم شد رسیدن

یارو رو گرفتن بردن از منم خواستن برای شکایت برم که آقا گفت فردا حالم بهتر بشه منو میبره

اومدیم سوار ماشین شدیم

خواستم منو برسونن خونه حرکت کرد چند دقیقه بعد رسیدیم

منو پیاده کرد صبر کرد برم داخل بعد حرکت کرد رفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 145

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fereshteh Gh

زندگیم از کجا شروع شد؟ شاید از وقت به دنیا اومدن ،شاید ازبعداز رفتن به مدرسه،یا شاید بعداز ازدواج،شاید وقتی مادر شدم
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دوستدار صداقت
دوستدار صداقت
1 سال قبل

سلام نویسنده جونی ،قلمت چه خوشجلیه ،زودپارت بزار اگه میشه لطفا”مرسی

دکمه بازگشت به بالا
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x