رمان فرفری پارت64
بعد راه افتادم رفتم پم اتاقش خواستم در بزنم که شنیدم اسم منو گفت منم که فضووووول
چسبیدم عین مارمولک به در تا بشنوم
_اره اسمش فرشته هستش خیلی هم خوشگله سعی میکنم امتحان کنم ببینم چی میشه
_………
_سرتقه ولی منم استاد این کارم
_……..
_من باید برم اماده کلاس بشم
همینجورکه حرف میزد صداش نزدیک شد تاخواستم برم عقب در باز شد
یاجد مش میرزا پرت شدم وسط اتاق
آخ
روزانو فرود اومدم آخم بلند شد سعی کردم بلند بشم تا از این بیشتر ضایع نشه
دستمو گرفتم دیوار بلند شدم برگشتم دیدم دست به سینه با اخم داره نگاهم میکنه
سریع گفتم
_سلام استاد دامنتون نه چیزه ببخشید کتتون رو اوردم بدم
وایییی😱😱چی گفتم
_علیک خوبه ببینم تو پشت در گوش وایساده بودی؟
_من نه اومدم دروباز کنم که شما باز کردین تعادلم به هم خورد افتادم
_اهان خوبه الان که خوبی پات چیزی نشد
_بله خوبم بفرمائید کتتون با اجازه من برم سر کلاس
کت رو گذاشتم بغلش و دِ برو که رفتیم
سریع پریدم تو کلاس که چند نفر باهم بخاطر بی هوا داخل رفتن ترسیدن جیغ زدن
_وا چته یواش تر
_شرمنده
بعد هم رفتم نشستم رو صندلی هنوز چند دقیقه تا اومدن استاد وقت بود وسایلم رو چیدم
دستمو زدم زیر چونه رفتم تو فکر خخخخ چه حرفا که نزدم واقعاً هول میشم سوتی زیاد میدم
همین جوری با یه لبخند ژکوند دست زیر چونه داشتم فکر میکردم که
تق
هیییین
پریدم بالا دیدم استاد با ماژیک زده رو میزم
_خانم رضایی اگه موضوع جالبیه بگین ماهم بخندیم
_چیزه استاد ببخشید
بعد خودمو مثل گربه چکمه پوش کردم دلش به رحم بیاد
حس کردم نوع نگاهش یه لحظه یه جوری شد سریع سرمو پایین انداختم
یه سرفه کرد
_دیگه تکرار نشه حواست رو بده به درست اگه هم نمیتونی برو بیرون
_بله چشم
استاد رفت سرجاش شروع به تدریس کرد منم همه ی حواسمو دادم به درس تا دیگه سوتی ندم
دوساعت بکوب درس داد خدا خفه نکنه بسه دستم رو دیگه حس نمیکنم
عین دست بی قرار خودش مینویسه میره نمیتونم کنترلش کنم
ستی جونم میشه ساعت ۸ بیایی واسه تایید رمان من🥺
با کله میام😂😂
مرررسی
دارم میفرستم😁
وای.مردم از خنده.😂دستت درد نکنه.
پس پارت جدید کو?😣😔