رمان فرفری پارت65
بعد از دوساعت صدای در اومد که یعنی کلاس تمومه چنان نفس راحتی کشیدم همه زدن زیر خنده
حتی استاد هم لبخند میزد
🥴🥴وای من چرا انقدر بی ابرو میکنم خودمو
سریع وسایلمو برداشتم رفتم از بوفه تو حیاط که امروز باز کردن یه چی گرفتم
برگشتم سرکلاس
خوراکی رو که میخوردم شنیدم که دوتا دختر دارن با آب وتاب از استاد ساعت بعد میگن
*وای پری این استاد جدید میگن خیلی جیگره
+اره منم شنیدم خیلی خوشتیپ وپولداره
*من که هنوز ندیده عاشقش شدم
+نیلوی خنگ میگن اخلاقش سگیه به هیچکس محل نمیده حواست باشه قهوهای نشی
*ایییش پری ،من استاد مخ زنی هستم بشین وببین
دیگه حرفی نزدن
خدایا ببین چقدر اینا خجسته ان
خوراکی تموم شد آشغالش رو بردم بندازم سطل زباله سرم پایین بود
برگشتم برم سر جام گرومپ خوردم به یکی تمام کیف وکاغذهاش ریخت زمین
یکی از خنگ بازی خودم زدم رو پیشونیم سریع نشستم تا جمعشون کنم زیر لب هم غر میزدم
_ای خدا چرا من اینجوری شدم چرا گیج میزنم همش دارم به بقیه برخورد میکنم خدایا فکر کنم کلا سیستمم بهم ریخته
همینجور که سرم پایین ودرحال غرغر کردن بودم یارو هم نشست تا کمکم کنه
دستم رو برگه ها خشک شد چقدر بوی ادکلنش آشناس
یه دفعه یاد ادکلن آقا افتادم همچین بویی داشت با یادش قطره اشکی از چشمم چکید رو برگه ها
_خوبی چرا گریه میکنی
هییین صداش هم شبیه آقاس
سریع سرم رو بلند کردم جوری که تقی صدا داد
بعد با دهن باز داشتم نگاهش میکردم واقعا خودشه چشمام هم داشت کم کم گرد میشد که
_هی هی فرشته جمع وجور کن خودتو الان بچه ها شک میکنن نباید بفهمن ما باهم آشنا هستیم
تمام حرفاش رو پچ میزد به زور متوجه شدم
سریع سرمو پایین انداختم وبا ناراحتی همه چیزو تندی جمع کردم
بلند شدم بایه ببخشید زوری بردم گذاشتم رو میز استاد
بعد هم رفتم سرجام
آره دیگه نباید هم کسی بفهمه ایشون منو میشناسه مگه من کی هستم یه خدمتکار بیشتر که نبودم
با خشمی که از فکرهای ذهنم تو خودم حس میکردم زیاد بود ولی باید ظاهرم رو حفظ میکردم تا کسی نفهمه
آقا هم رفت سمت میز وشروع به معرفی خودش کرد
_سلام صبح بخیر بنده آرشاویر ملکی هستم استاد جدید شما امیدوارم درکنار هم روزهای خوبی داشته باشیم ومطالب مفید یاد بگیریم
_ببخشید استاد یه سوال شما مجردین
اینو نیلو باکلی عشوه پرسید که باعث شد اخم های آقا تو هم بشه
_بخشیدم ولی دیگه سوالت تکرار نشه این چیزا شخصیه
یه لحظه چنان سکوت شد ولی درون من یه همچین چیز خبیثی بود😈😈😎
خخخخ چه خوب ضایع شد خنگه دیگه نرسیده این چیه پرسیدی یکم به دستش دقت کنی حلقه رو میبینی
هرچند من فقط میدونم فرمالیته هستش
لبو لوچه نیلو آویزون بود آخی ناز بشی پیشی
چه استاد با جذبه ای😎