نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان مائده...عروس خونبس

رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۳

4.6
(191)

_فکر میکنی من اینجا خوشبختم؟
خوشحالم از اینکه تو عروسشون شدی؟

اشک هایش دوباره ریختن، ولی او پاکشان کرد…باید قوی میماند
با گریه کردن چیزی حل نمیشد!

_به هرحال با این حرفا دیگه زمان به عقب برنمیگرده…من دیگه زن محمد نمیشم

_تو باید محمد رو فراموش کنی مادر…
تو خودت الان شوهر داری….

در که باز شد صدای مادرش قطع شد

مهدی آمده بود….

_عه سلام مائده تو اینجا چیکار میکنی؟

پوزخند زد
_ببخشیدااا از تو اجازه نگرفتم بیام خونه ی پدرم

_تو هنوزم اون زبون درازتو داری….

_ارث تورو گرفتم دیگه

صدای شاکی مادرش بلند شد
_بس کنید دیگه…مثلا خواهر و برادرید

پوزخند زد
آره…خواهر و برادری که چشم دیدن همدیگر را نداشتن…

بلند شد…اصلا از اولم نباید اینجا می آمد

_کجا بری مائده جون؟ مارو دیدی میخوای بری!!

صدای زینب بود(زن مهدی)

با حرص جواب داد
_برای دیدن مادرم اومده بودم که دیدمش…
خداحافظ مامان…

مادرش غمگین جواب را داد و پیشانی اش را بوسید

وقتی از خانه خارج شد نفسش را بیرون فرستاد…چه زود هوا تاریک شد!

راه خانه را درپیش گرفت…
همش احساس میکرد کسی پشت سرش هست، وقتی سرش را برگردانند، چشم در چشم محمد شد!

محمد نزدیکش شد…حالا درست روبروی هم بودند

_سلام ماهِ من…

چقدر دلتنگ این ماه گفتن هایش بود…

ولی محمد عوض شده بود، روی پیشانی اش چروک دیده میشد…دیگر از آن خنده های زیبایش خبری نبود…اخم برچهره داشت!

_چرا اخم کردی؟

_از وقتی تو رفتی این دل دیگه دل نشد!
از وقتی رفتی این لبخند از یاد این لب رفت…

دلش سوخت…
برای عشق بین خودش و محمد…
حتی برای عشق بین مهیار و الهه!

همینطور خیره به چشمان هم بودند که..
_من باید برم…

_کجابری مگه من میزارم؟!

_چی میگی…

به سمت خانه حرکت کرد که محمد جلویش را گرفت…

_جون محمد یه لحظه وایسا…

_محمد ولم کن
برام دردسر میشه، توروخدا بزار من برم

_ببین دیگه منو نمیخوای..اگه دوستم داشتی صبر میکردی!

این مرد واقعا عقلش را از دست داده بود…

با چشمان گرد شده نگاهش کرد
_چطوری ثابت کنم هر لحظه دارم بهت فکر میکنم؟ اینکه بخاطرت نفس میکشم؟
من نمیتونم محمد…نمیتونم!
بیا برای یک بارم که شده برای من دردسر درست نکن
بزاربرم..

_دردسر؟
من برات دردسرم؟؟
باشه، پس برو به سلامت

گفت و از جلویش کنار رفت

ای خدا من دیگه دیوانه شدم..

نگاه به آسمان کرد که تاریکتر شده بود….

حتما مهیار گردنش را میبرید…

قدم هایش را تندتر کرد و راه خانه ی مهیار را در پیش گرفت…

*****************

دست در موهایش فرو برد…
چرا کسی او را درک نمیکرد!؟

_باباجان
اخه چه اشکالی داره من یه خونه ی جدا داشته باشم!؟

_ نمیشه پسر… بفهم

_خونه بگیری که چی بشه؟
دست تازه عروستو ببری خونه برات بچه بزاد!؟

صدای خورشید بود…

_میخوام با زنم تو یه خونه ی جدا زندگی کنم راحت باشه
اینجا همش باید حجاب کنه، خب سختشه دیگه!

_اها…
دیگه چی میخوای اقا مهیار!؟

عصبی نفسش را بیرون فرستاد
_مادربزرررگ

از جایش بلند شد و سمت دستگیره رفت و آن را فشرد از خانه خرج شد

هوا دیگر شب شده بود…هنوز به خانه نیامده بود!

نکند فرار کرده باشد!؟

سریع سمت در حیاط رفت و آن را باز کرد…

مائده را دید که به سمت خانه می آید و میلنگَد!

سریع جلویش رفت

_کجا بودی تا الان؟ هاا؟

با داد گفته بود
نگاه به چشمان اشکی مائده کرد

_بخدا داشتم می اومدم خوردم زمین، زانوم خون اومد…

نگاه به پیراهنش کرد که خونی بود…

از دادس پشیمان شد!

_باشه، گریه نکن بریم تو خونه

زیر بغلش را گرفت و باهم به خانه رفتن…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 191

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
78 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
1 سال قبل

سحر پروفات رو ک میبینم دوست دارم برم زود تر ازدواح کنم🤣🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

سحری موهات مشکیه که😮

تو گفته بودی بوری🤔

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

عه وا من با توجه به پروف قبلیت میگم اونجا موهات مشکی بود تازه سبزه هم بودی😟

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

نه همین عکست خوبه😁

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

بذار صورتت معلوم باشه‌ها

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

سحر همون عکس قبلیتو بزاااار

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

دیدم عکست قشنگ بود ولی موهات مشکیه باز😂

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

سحر ناراحت نشیا ولی تو این عکسه شبیه حامله هایی😂😂😂🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

دیوونه‌ای تو اون مدل لباسشه خوب ابله🤐

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

خودت گفتی دوست دادم مامان شم😂😂😂

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

خوب سزارین میکنی هیچیو نمیفهمی😂😂😂

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلا برو پیش دکتر😂😂😂
مشکی نیستش😂🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
خقهوه ای روشنه

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

وا خدایی بهش میخوره فوقش خرمای بشه شما جمعا رد دادینا

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

قهوه‌ای تیره یا شکلاتی بور نیستی جونم سفیدی😊

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

تو ایران این بور حساب میشه🤣🤣🤣
الان منم بین همه فامیل و دوستام بور حساب میشم😁😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

طرفای ما باید موهات طلایی باشه سفید با گونه‌های صورتی و چشم روشن که بهت بگن بور

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

الان تو بری هرجایی جز طرفای خودتون. خیلی آدمای کمی این شکلی پیدا میکنی😂
پوستت سفید باشه موهات نسبتا روشن و خرمایی بور حساب میشی😁😁😁

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

ستی یکی دو دقیقه باش میخوام پارت بفرستم

sety ღ
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

فرستادی بگو برم تایید کنم😁

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

تایید کن ستی

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

خب مو باید روشن باشه دیگه موی بور کلا فرق داره😉 بعد تو گیلان سفید زیاد داریم

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

آره من خودم مامانم اهل آستاراعه تو گیلانه منم به فامیلای اون رفتم وگرنه فامیلای بابام همه موهاشون سیاه و پوستشون سبزه😁😁😁

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

عه چه خوب غرب گیلان بیشتریا سفیدن شرقی‌ها چون در گذشته کردها به اون مناطق مهاجرت کردن اکثرا چشم و ابرو مشکین مثل من که عمون میگفت تو شبیه لرا یا کردایی

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اونا ترکن
به اردبیل نزدیکن بعد قبلا با کشور آذربیجان یکی بودن
الان یه سری از عمو های مامانم باکو ان😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

آره عزیزم میدونم ناسلامتی خودم گیلانیم

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

وااایی لیلا حتی یه بارم میخواستیم بریم باکو مامانم گف سوگند بچه اس بزرگ تر شه بعد بریم🤦‍♀️
تهشم نرفتیم تاحالا😢😂😂

sety ღ
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

بعد بگو برو بغلش کن😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

وایی برو خفش کن😤

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

کلا رنگ مو و چشمات روشن باشه بهت میگن بور حالا بگذریم از این بحث

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

واییی من بچه بودم چشام طوسی بودش بعد آبی شد بعدش قهوه ای شد و همین موندش😥😥
عاشق چشمایی مث مال توام😢😢

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

یادمه با یه یارویی آشنا شده بودم قبلا میگفت چشمام هر بار با رنگ لباسم تغییر رنگ میده دکتر هم رفتن گفته درمان نداره منم بهش گفتم لابد چشمات رنگین‌کمونیه دیگه

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

چرا باید درمان کنه وقتی انقدر چشماش با لباساش سته؟؟؟😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

نه خب میخواست ببینه مشکلی داره یا نه لعنتیا مشکلاتمون هم مثل اونا نیست😂

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

زود نخوابیدی امشب لیلا!؟😁🤦🏻‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

امشب مهمونی بودیم دیگه تازه رسیدیم خونه گوشی به دست شدم

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

این دفعه با کی آشنا شدی؟؟؟😂😂😂

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

آهان
ی کاری داشتم میشه بیای پی وی؟

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

دوست نبودم بابا فقط آشنا شدیم دیگه بهم نخوردیم

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

عههه حواسم نبودش سحر😂😂😂
نکته ظریفی بودش😁😂

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

تااایید کن😂

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

پسره اهل ارومیه بود راهمون دور بود نمیشد

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

لیلا خوشم میاد با خیلی ها دوست شدی بعد دیدی بدرد نمیخورناااااا
من همش فک میکردم همین جوری مزدوج نشدی نگو شوهر پیدا نکزدی😂😂😂😂

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

بابا به یه روزم نکشید یار تو اینستا بهم پیام داد ازم خوشش اومده بود کشتین منو دوست نشدم که بابا البته اگه حرف زدن با جنس مخالف از نظر شما گناه نباشه

saeid ..
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

بور بودن واقعی هم همینه 😊

sety ღ
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

😢😢😢

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

البته به شخصه برام مهم نیست سبزه باشی یا سفید ولی چون یه بار گفتی بوری تعجب کردم همین🙃

sety ღ
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

بستگی به نور داره
من تو یه سری عکسام موهام طلاییه یه جاهایی مشکیه🤦‍♀️🤣

Ghazale hamdi
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

من خیلی عکسایی که میزاره رو دوس دارم🥺✨️✨️
ذوق میکنم🥺🥺✨️

لیکاوا
لیکاوا
1 سال قبل

عالی ولی کوتاه بود👏👏
سحر من و تو همسنیم🤔

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

منم ۱۸

saeid ..
1 سال قبل

عالی بود خسته نباشی

Fateme
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود واقعا دلم بهشون میسوزه

لیلا ✍️
1 سال قبل

عالی بود عزیزم دلم واسه محمد سوخت بیچاره🙄

دکمه بازگشت به بالا
78
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x