رمان پوراندخت پارت آینده
پارت آینده
سلام عزیزان من برای اینکه ذهنتون درگیر بشه و قشنگ برید تو خماری یه قسمت هایی از پارت های آینده رو براتون نوشتم…
_مواظب خودت باشیا
نفس عمیقی میکشه و همونجور که بغلم میکنه میگه:
_ دختر جون آخه سفر طولانی که نمیخوام برم . فقط میخوام برم یه سر ده پایین و برگردم
بغض میکنم و در حالی که بغض آماده ترکیدن هست میگم:
_ اما آخه
……
…….
……….
…………..
پارت بعد
راوی:
تاریکی بر روشنایی روز غلبه کرده بود و ماه درخشش خود را نمایان کرده بود ….
و جنگل در سکوت کامل بود . که ناگه صدای گلوله سکوت را شکست……
…….
…….
…..
پارت بعد:
همونطور به جسد سردش زل زدم که صدایی توجهمو به خودش جلب میکنه:
_ تسلیت میگم ،گلی جان. انشالله غم آخرت باشه
غم آخر؟ غم های من تموم نداره غم آخر؟؟؟هه البته خب معلومه هر کسی که میاد صحبت های های دفعه قبلش رو میکنه
…….
…….
………
………..
…………
پارت بعد:
_ دخترم شما هر تصمیمی که بگیری ما همه جوره پشتت هستیم . فقط بگو دلت با راضیه
اون زمان با وجود اینکه کودک بودم و عقل چندانی هم نداشتم اما بهترین تصمیم رو گرفتم:
_ میخوام با شما باشم زن عمو ، با تو و عمو جونم
…..
…..
……
……..
………
پارت بعد:
_تو نمیتونی بیای پیشم داداشی
_ نه داداش گلم من باید برم شهر کار کنم . نمیشه که
_ اما آقا جعفل که هست تو چلا میلی( اما آقا جعفر که هست تو چرا میری)
…..
………
…………
……………
اینم از پارت های آینده عزیزان . خوش بگذرهههه❤️🥺😁
😐😐😐😐😐
هعی….
😁😁😁😂
😪 تند تند پارت بده لطفا
چشم😁
یاد سریالای صدا و سیما افتادم😂😂😂
آنچه خواهید دید…😂
ذهنم درگیر شد
دیگ خوابم نمیبره 🤣
فردام امتحان دارم 😭😂😂
عزیزم 😂
برو برای امتحان تمرکز کن انشالله که خوب میدی💕😊
مر30🥰😘