رمان پوراندخت پارت ۱۳
رمان پوراندخت
پارت سیزدهم
(گلی)
نگاه توی آینه به چادر گل گلیم انداختم و آروم دستگیره در اتاق مشترکمون رو پایین کشیدم . که به محض باز کردن در اتاق با جسم محکمی برخورد کردم
_ آخ . آیی دردم گرفت
و بعد سرم رو بلند کردم که چیزی به فرد روبه روم بگم که با چهره نگران جهان خان مواجه شدم
_ خوبی؟ چیزیت نشد. ؟
همونطور که سرم رو می مالیدم با صدای ارومی جواب دادم
_ نه مشکلی نیست . من خودمم هم خیلی یهویی در رو باز کردم
جهان خان حرفم رو تایید کرد و آروم سرش رو کج کرد
_ حالا میری بیرون از اتاق تا لباسم رو بپوشم بعد بریم توی حیاط برای جشن
چشم آرومی به زبون اوردم و پام رو از اتاق بیرون اوردم تا جهان خان بتونه لباس رو تن بزنه . و روم رو به سمت پله های رو به رو برگردوندم….
میگن خان یه برادر داره احتمالا باید اتاقش اینجا باشه چون توی اتاق طبقه پایین که تختی ندیدم
” هیییع زشته دختر . بذار یه روز از اومدنت به این خونه بگذره بعد بشین همه جا رو دید بزن”
با این حرفی که تو ذهنم اکو شد از خودم خجالت کشیدم و سرم رو پایین انداختم . کارم واقعا زشت بود ولی خب یک لحظه که شیر خان در اتاق رو باز کرده نگاه گذرایی به اون اتاق کرده بودم ….
یعنی اتاق داداش خان کدومشه وچجوریه . اتاق ما که خوب بود . اصلا اینا رو ولش کن گلی داداش خان خودش چه شکلیه ، اسمش چیه…
هی این سوالات رو تو مغزم تکرار می کردم و چند لحظه بعد عقلم حرفای شماتت باری بهم می زدو باز دهنم بسته می شد اما باز چند ثانیه بعد همون آش بود و همون کاسه . که صدای با در واقعا دست از افکار مضخرفم برداشتم. سرم رو پایین تر بردم
_ بیار بالا
از حرف جهان خان گیج شده بودم . چی رو بیارم بالا؟
_ د مگه کری خب میگم بیار بالا
اما خب منظور جهان خان رو نمی فهمیدم و به همین دلیل گفتم:
_ منظورتونو متوجه نمیشم خان. ب..باید چیو بیارم بالا
منتظر جوابی از طرف جهان خان بودم که صدای خنده ولی خب از روی تمسخری بلند شد
_ هه خدایا حالا شیرخان هم میگه . برات باهوش ترین و بهترین دختر این روستا رو گرفتم . این بهترینشونه . اینی نمیفهمه منظورم از بیار بالا سرشه . اگه این خوبه دختراست پس بقیشون چین.
با این حرف جهان خان تازه به عمق گندی که زدم پی بردم وای خدایااا منظورشون سرمه دیگه . و از شدت خجالت زیاد چشمام رو روی هم فشار دادم . که متوجه شدم سرم کمی بالا اومده
_ دوست ندارم زنم وقتی کنارمه و داره باهام صحبت میکنه نگاهش به زمین باشه . در واقع انگار داره با زمین حرف میزنه و منو با زمینی که روش پا میذاره یکی میدونه . پس نیازی نیست وقتی تنهاییم سرت رو پایین بندازی فهمیدی دختر جون
با این حرف خان اروم چشمام رو باز کردم و توی صورت استخونیش خیره شدم و جوابی از دهنم خارج کردم
_ چ …چشم
جهان خان لبخندی کمرنگی زد و بعد سریع لبخند رو از روی صورتش پاک کرد و انگار که حرفی به دهنش خطور کرده باشه گفت
_ البته این که سرت رو بالا نگاه داری فقط و فقط باید موقع تنهایی مون باشه و توی جمع مردم خوش ندارم کسی چهره زنم و ببینه و مستقیم بهش زل بزنه .
_ بله بله . چشم چشم .
با اینکه سریع حرفم رو میزنم اما چهرش رنگ رضایت میگیره و بعد به پله ها اشاره میکنه و میگه
_ خب حالا سریع بریم که تا همین الان هم دیر کردیم برای جشن .
دوباره چشمی میگم و آروم چادرم رو بالا میبرم و شونه به شونه خان از پله های خونه پایین میایم و چشم می دوزم به جشن بزرگی که خان به مناسبت ازدواج دائمی تنها فرزندش توی خونش بر پا کرده .
_به افتخار عروس و داماد گلمون کل کل.
تا پامون رو از داخل خونه بیرون گذاشتیم یکی از مردم ما رو دید و بلند این جمله رو داد زد و بقیه مردم هم تا چشمشون به ما افتاد خوشحالی می کردند . زن ها کل می کشیدن و مرد های دست می زدن . نمی دونستم الان باید خوشحال باشم یا ناراحت چون توی روستامون رسم بود که توی جشنی که خانواده داماد میگیره هیچ فردی از خانواده عروس نباید باشه و خانواده عروس فقط باید توی جشن خودشون باشن و از این بابت ناراحت بودم . و کمی سرم رو بالا آوردم که همه جا رو دید بزنم که چهره ی آشنایی رو دیدم . این که این که……
این داستان ادامه دارد….
بنظرتون گلی کی رو دیده؟😉
( عزیزانم سلام . لادن هستم نویسنده رمان ؛ میخواستم بگم که من رو به خاطر این تاخیر دو هفته ای ببخشید . یکم حالم خوب نبود و فکر میکردم که رمانم خوب نیست و خیلی حمایت نمیشه . اما با صحبت های خواهرم و بقیه فهمیدم که هیچ کاری بی عیب و نقص نیست و مخصوصا این که این رمان ، رمان اول منه . باز هم ازتون خیلی عذر میخوام ولی قول میدم جبران کنم و پر قدرت ادامه بدم💪 . ممنون از همه کسایی که از اول رمان من رو همراهی کردن. دوستون دارم💗💗🥺)
عزیزان اگر برسم امروز پارت چهاردهم رو تموم کنم حتما حتما شب ارسالش خواهم کرد❣️
ممنون از همراهیتون🥰
پارت جدید ارسال شد عزیزان🌸❤️
سلام برای اولین داستان خوبه ادامه بده عزیزم مشتاقیم برای پایانش
ممنونم گلم 🌸😍
سلام عزیزم
طولانیترش کنی خوب میشه ادامه بده
تاخیرت باعث میشه یادم بره چی بود چی شد🤦🏻♀️😂
سلام عزیزم.
چشم حتما طولانی تر میکنم🌷
واقعا ببخشید از این به بعد پارت گذاری مثل روال قبلشه🙏💕
سلام تارا جان
خیلی ممنون از صحبت های قشنگت💗
چشم از پارت بعد طولانی ترش میکنم و ممنونم از اینکه همراهم هستی🌸💕
چه عجب چه عجب…
من که زبونم مو در اورد از بس به ضحا گفتم رمان رو بزارین😒
عالی بود لادن جونم💕🥹
ببخشید عزیزم
ممنونم سحر جان🌸💗
😍🙏
قلمت خیلی قشنگه و این که اولین رمانته با همچین قلمی خیلی خوبه👏🏻
خیلی از افراد رمان هارو میخونن و نه نظر میدن و نه امتیاز. اما نویسنده باید ادامه بده و یم رمان خوب بنویسه .
من از اثل رمانت رو میخونم و یادمه نظر هم دادم؟ پرقدرت ادامه بده که من یکی منتظر ورود پوراندختم 😂
موفق باشی❤
ممنونم ازت زیبا😍💕
بله شما رو یادم هست🌸.
عزیزمی💝
نویسنده عزیز!!! سلام🙌🏾
به عنوانِ کسی که از سرِ کنجکاوی اومد رمانِ شما،که بر اساسِ واقعیت بود رو بخونه ..
۱-همین که رمانتون آبکی نیس!
۲-همین که دو ساعت رمان تو رنگِ لباسِ و مدلِ چهره کاراکترا مکث نمیکنه و کلیشه هایِ دیگه…
این به نظرم برایِ شما که رمانِ اولتونه واقعا ستودنی👌🏾
و ادامه دادنِ این رمان خالی از لطف نیست:)
دمتون گرم🙌🏾❤️
سلام عزیز😊.
نطر لطفته گلم😘
ممنونم از نگاه زیبات🥰
بیخیال لادن😁🤣
کل دنیا رو به یه ورت بگیر و عشق و حال کن دختر😁
خودتو رمانت عالی هستین 😘💕
😁😅
ممنونم ستایش جان💖
ستی جان چرا متانویا رو نمیزاری؟
دست رو دلم نزار که دلم خونه😢😢
مسافرت که رفتیم تو ماشین کلی نوشتم😁
برگشتیم تهران گوشیم پیام داد که حافظه اش پر شده داشتم خالیش میکردم اشتباهی پارتایی که نذاشتم رو پاک کردم🤦♀️💔
گوشیم هم قابلیت بازگردوندت فایلای پاک شده رو نداره😐🤦♀️💔
یه حال اساسی میخوام که بنویسمش دوباره🤦♀️💔
این چند روزم داشتم به خودم فوش میدادم که نیومدم تو سایت🤣🤦♀️
ای واییییی😭💔
این چندروز که نبودی چند بار پارت های قبلی رمان رو خوندم ، اگه میتونی بنویسش🙏
خیلی قشنگ بود رمانت ❤
امان از این پر شدن حافظه گوشی وقتی پر میشه یعنی مکافات
مرسی از لطفت عزیزم😍😍😍
حسش بیاد مینویسم حتما😘♥️
سلام لادن جان اره بعضی وقتا وقتی کسی کامنت نمیزاره یا حتی امتیازی برای رمان نمیده دل سرد میشه از نوشتن..
و اینکه قلم اولته،با تلاش میتونی موفق بشی اگر چه قلمت زیباس و دوست دارم
ولی در کل گفتم..موفق باشی.
ممنون از نظرتون🌸
عزیزدلم رمانت عالیه به عنوان قلم اول همین که آبکی نیست و و هی کش نمیدینش و تو رنگ و لباس و چهره ی کاراکتر ها تو صحنه ها خلاصه نمیشه خیلی خوبه
پر قدرت ادامه بده مهربونم
موفق باشی❤✨
شما لطف داری به من عزیزم😘.
اسمتون ارغوان بود درست میگم؟😊