رمان کاوه part3
ساعت به دو و نیم رسید بود و به غیر منو متین و کیا کسی نبود
کیا _ فروختی؟
_ خبرشو به گوش داداش جونت رسوندی؟
کیا _ نه
_ آره فروختم
کیا _ میخوام باهات شریک شم همین یه بار فقط هستی؟
متین _ جنساش داره میپوکه
کیا _ متین!
_ چی با ما میرسه؟
کیا _ نصف نصف
_ شصت چهل
کیا _ باشه
_ زود راضی میشی؟
کیا _ چون هیچکی پیدا نمیکنم
_ چی میخوای؟
کیا _ کوکائین
_ خیلی ندارم شیشه ببر
کیا _ فکنکنم قبول کنن
_ شیشه ها عالیه به هرکی نمیدم
مشتریاش خاصن ببرن پشیمون نمیشن
کیا _ باشه
بلند شدم و بعد از خداحافظی سمت ماشینم رفتم اما از چیزی که دیدم شاخ درآوردم
ماشین را کلا کوبیده بودند !
چراغ هایش شکسته روی زمین ریخته بود شیشه های پنجره همه داخل ماشین پخش شده بود
کدوم مریضی چنین کاری کرده بود؟
کسی با من مشکلی نداشت!
پس…
کار همان مرد بود برگشتم داخل و چشم چرخاندم تا متین را پیدا کنم
_ متییین
متین _ تو آشپزخونم
_ اینا کی بودن ؟
متین _ کیا ؟
_ همین مشتریا
متین _ از دبی بودن پاشا فرستاده بود
_ ماشینو کوبیدن پولارم بردن
متین _ ها؟
_ شمارشو بگیر
شماره را گرفت و دستم داد
هاکان _ سلام آقا متین
_ سلام و زهرمار هم باتوام هم با اون آقای الدنگت اون ساکو برمیگردونین سرجاش وگرنه هم روزگار تورو سیاه میکنم هم آقاتو
قطع کردم و گوشی را به متین دادم عصبی بودم خیلی
صندلی جلو کشیدمو نشستم و سرم را ماساژ دادم
متین _ اگه نیاورد به پاشا بگو یجوری بسته بندیشون میکنه دوبرابرشو بت بدن
_ خودم پس میگیرم
متین _ بگیر بخور
_ چیه؟
متین _ آرام بخشه
_ نمیخوام
متین _ من که میدونم الان مغزت داره پوست میندازه فکر نکن یه قرار باهاش بزار اراذل و اوباش میریزیم سرش خسارت قراضتم ازش میستونیم
فقط سری تکان دادم لیوان آب و قرص را کنار دستم روی میز گذاشت و از آشپزخانه بیرون رفت
دلم میخواست خرخره پاشا را میگرفتم و خفه اش می کردم با این مشتری های دغل بازش
فعلا یه سره کردن کار این پیرخرفت واجب تر بود تا پاشا !
کیا _ تو که برگشتی؟
_ امشب هستم
کیا _ اتاق بالا آخریه بقیه رو فردا باید بدم تمیز کنن حواست باشه نری توشون
_ باش
بعد از رفتن کیا بلند شدم یکی از قرص هارا خوردم و سمت اتاق آخریه طبقه بالا حرکت کردم
در را باز کردم و داخل شدم کتم را روی صندلی انداختمو خودم هم روی تخت
صدای زنگ گوشی ام بلند شد
بابا _ کدوم قبرستونی؟
_ هر قبرستونی
بابا _ مهم نی فقط کجاست؟
_ تو خونه چیزی نذاشتم خودتو اذیت نکن
بابا _ خودمو میکشم
_ زحمت میشه واسم اونقدی پول ندارم که بدم غسلت کنن و واست کفن و قبر بخرم و مراسم بگیرم
بابا _ مار بگزه زبونتو
_ ظهر کشیدی که گفتم روزی یه وعده من حوصله نعش کشی ندارم
بابا _ چه گناهی تو زندگی کردم که جوابش تویی
_ خودت بهتر میدونی الانم برو بخواب
قطع کردم و سرم رو روی بالشت گذاشتم با همه فکر و خیالام خوابیدم چون میدونم که از اونا قوی ترم
یه ربع به ده از خواب پاشدم اونم با سروصدای متین اولش توجه نکردم اما با شنیدن اسم هاکان انگار برقم گرفته از خواب پریدم
متین _ گفت آقا امشب پرواز داره اگه پولو میخواین باید کل جنسارو هدیه بدین
_ چقدر فکر کرده همچین ایده مسخره ای گفته !
متین _ اینو ولش کن باهاش قرار گذاشتم به بهادر و ارسلان و شاهین گفتم بروبچشونو ردیف کنن
_ یه لشکر آدم چه خبره؟
متین _ اونام کم نیستن هجده تا فقط بادیگاردن!
_ چندتان؟
متین _ مجموع چهل و هشت نفرن حساب کردم اگه به میلادم بگی بد نیس با سپهر بیاد
_ که چی بشه؟
متین _ که بشیم هشتاد تا
_ یخورده زیاد نیس برای چهل و هشتا ؟
کتم را برداشتم و از اتاق خارج شدم متین هم پشت سرم می آمد و توضیح میداد
به دم در رسیدم برگشتم سمتش
_ هر غلطی دلت میخواد بکن فقط ساعت چند؟
متین _ یک و نیم شب
_ اوکی
از ویلا خارج شدم تاکسی گرفتم و راهی خانه شدم خانه ای سالها بود سیاهی رویش خوابیده بود و قصد بیدار شدن نداشت
خسته نباشی
حمایت 🌹
خسته نباشید عزیزم😍
خسته نباشی عالی بود 🥰
مرررسیی🤩
خسته نباشی عالی بودد
بسی بسیار متشکر😎
عالی بود نرگس جان
قلمت از رمان قبلی بهتر شده چون رمان قبلی رو تا حدودی خونده بودم
و این رمانت رو بیشتر دوست دارم
موفق باشی ✨
خیلی ممنون🙏🏻🙏🏻🙏🏻
واقعا؟🤩مرسی
شمام موفق باشین🌱
موفق باشی عزیزم💞✨️
ان شاءالله😂😍
ماشاالله به این پیشرفت👏🏻✨ برات خوشحالم ولوله😂❤ کاوه تو کار مواده🙄 و این بده...😂
رگ پیشرفتم زده بالا🤣
من ولولم؟بچه به این آرومممییی😂
اونم شیشه و هروئین و تریاااااک😱😣
یه آدم جذابم که پیدا میشه تو کار خلافه اههه😅