رمان کاوه پارت 2
ماشین را داخل بردم و پیاده شدم و کارتون کوچکی که حاوی اجناس بود برداشتم
متین _ به به آق کاوه زود اومدین!
_ گفتی هشت
متین _ گفتم هشت اینجا باش
_ حالا اومدم چه فرقی داره؟
متین _ جنسارو آوردی ؟
جعبه را دست متین دادم و باهم وارد شدیم متین نشانم داد چند مردی رو که خریدار بودن
متین _ برو ببینم چه میکنی
متین تمام دختر پسرهایی که دورم بودند را آن طرف برد و خودش جایی نزدیک به من ایستاد
شروع کردم به حرف زدن و لحظه ای مکث نکردم اما قیافه مرد کمی که نه خیلی غلط انداز بود .
بعد از اتمام حرف هایم مرد به هاکان پسر جوانی که فکر میکنم همسن من بود چیزهایی گفت و چند بار دست بر سینه زد
هاکان _ آقا میگن شما برای کسی کار می کنید یا کسی برای شما کار میکنه؟
_ نه واس کسی کار میکنم نه کسی واسم
هاکان حرف هایم را به عربی برایش گفت و مرد دوباره شروع کرد
هاکان _ آقا خیلی از شما خوششون اومد پیشنهاد همکاری دارن
_ نه
هاکان _ به صورت آزمایشی ؟
_ داره دیرم میشه یه جای دیگه ام باید برم
مرد که انگار تیرش به سنگ خورده باشد تکیه بر مبل زد و آرام حرفی به هاکان زد
هاکان _ جنس هاتون کجاست؟
_ متین
متین _ بله؟
_ جنسارو بیار
متین _ الان میارم
چند دقیقه بعد جنسارو آورد و گذاشت جلوی آنها
مرد تکیه اش را از مبل برداشت و یکی از بسته هارا باز کرد و امتحان کرد
چند دقیقه ای گذشت که مرد رو به هاکان چیزی گفت و سر تکان داد
هاکان _ قیمت؟
_ بسته ای یه تومن
هاکان _ پول ایرانی ؟
در جوابش سری تکان دادم و هاکان رو به مرد قیمت را گفت مرد سرش را بلند کرد و نگاهی به من کرد من هم همانطور مثل خودش به او زل زدم
_ من داره دیرم میشه نمیخرید تموم کنیم
شاید قیمت برایشان زیاد بوده که انقدر لف میدادن!
هاکان _ چقدر از اینا دارین؟
_ شما خریدار نیستین
بلند شد که مرد هم متقابل بلند شد
هاکان _ آقا میخوان هرچی از اینا رو دارین بخرن
_ به آقا بگین من کل سرمایمو از تو چاه درنیاوردم که یه جا بفروشم بعدشم سنش زیاده رودل میکنه
هاکان _ خیله خب همینارو میخریم
اجناس رو خریدن اما نگاه مرد هنوز هم چندش وارانه رویم می چرخید و چیزی به هاکان گفت
هاکان _ آقا میگن شماره ای دارید که باهاتون در تماس باشیم برای قرار های بعدی
_ با متین هماهنگ کنید
هاکان _ آها
بعد از رفتنشان با ساک پول وارد انبار داخل آشپزخانه شدم
متین _ چیشد؟ خریدن ؟
ساک را جلویش انداختم و خسته روی صندلی نشستم
_ مشتری شدن
متین _ ایول داری بابا چند گرفتی ؟
_ بسته ای یه تومن
متین _ قیمتو می بردی بالاتر خب
_ یه تومن گفتم که دفعه بعدم بیاد با تو هماهنگ میکنه
متین _ اوکی حواسم هست
سهمش را برداشت و ساک را دستم داد خواستم بروم اما بد نبود کمیخوشگذرانی !
ساک را داخل ماشین گذاشتم و دوباره داخل شدم متین برایم از شراب های چندساله آورد و خیلی هم تعریفش کرد
متین _ کاوه؟
_ هوم؟
متین _ اونو میبینی؟
_ کدوم؟
متین _ دکلته آبی
_ خب ؟
متین _ بیارمش؟
_ نه
متین _ فقط یه سلام کن خودش گیره
_ نه متین گف…
متین در رفت محکم بر پیشانی ام زدم تازه آن ساناز سمج را رد کرده بودم این را چطور تحمل می کردم
متین _ بدو دیگه
دختر _ وایستا خب خیلی تند میری
متین _ زودباش
دختر _ کجاست؟
متین _ هیسس همینه
دختر _ این ؟
انگار نشنیده باشم نگاهم روی لیوان کوچک درون دستم بود و آنها هم پشت سرم
با قرار گرفتن دختری در کنارم سرم را بالا کردم اما نگاهش نکردم واقعا حوصله اش نداشتم
دستش روی بازویم درحال گردش بود
دختر _ اوففف چه عضله هایی ورزشکارید؟
سر حرف را میخواست باز کند
دختر _ چشماتون چه رنگیه؟ میشه ببینم
جوابش را نداد اما دختر خودش فکم را گرفت و صورتش را جلو آورد
دختر _ اجازه هست تو آبیه چشماتون شنا کنم ؟
_ با این لباس؟
دختر _ مایو هست
_ غرق میشی
دختر _ نه تا وقتی تو باشی
با آن لبان سرخ رنگش و چشمان گربه ای بد روی مخم راه میرفت
دختر _ استخر پایینه
طوری نگاهم می کرد انگار منتظر تائید من بود
_ شلوغه
دختر _ خالیش میکنم حالا بریم؟
_ …معرفی نکردی؟
دختر _ آیناز ینی ماه زیبا و جذاب
باهم به طبقه پایین رفتند و خیلی نگذشت که سالن خالی از آدم شد
آیناز _ کاوه
طوری اسمش را با ناز گفت که لحظه ای ترسیدم نکند لباسی بر تنش نیست؟
به عقب برگشتم
_ غار نشینی ؟
آیناز _ این مایو ها مده توام برو عوض کن
_ سرم درد میکنه فعلا
آیناز _ خیله خب پس اینجا بشین
روی یک صندلی نشستم و از خوراکی های روی میز کنارم می خوردم
آیناز داخل آب پرید و بعد از چند دقیقه شروع به رقصیدن کرد
اسمش بهش می اومد بدن سفیدش به ماه بی شباهت نبود صورت زیبایی هم داشت
آیناز _ بیا
_ گفتم سرم درد میکنه
آیناز _ نه تو آب نیا بیا این لبه
آرام سمت استخر رفتم و لب استخر ایستادم
آیناز _ بشین
با کمی مکث نشستم روی زانوهایم
آیناز _ حالا دستمو بگیر و بچرخونم
دست دراز شده اش را نگاه کردم و بعد هم به چشمانش
_ فقط همین؟
آیناز _ آره
دستش را گرفتم و چرخاندم بدن سبکش را در آب موهای بلندش هم با او می چرخید
آیناز _ بسه
اما تمام نکردم
آیناز _ کاوه بسه
خندید و اما من همچنان می چرخاندمش
خنده اش به قهقه رسید و کم کم سرعت چرخاندنش را کم و کمتر کردم و دستم را از دستش بیرون کشیدم و به طبقه بالا رفتم
متین _ تو حوصله نداشتی دختره رو بردی پایین !
_ پیشنهاد خودش بود
متین _ میزنی؟
_ چیه؟
متین _ جنسای خودته بزن شارژ شی
_ کیا کو ؟
متین _ رفته پیش داداش تحفه اش
آیناز _ کاوه
به پشت سر برگشتم و چهره ناراحت آیناز را نگاه کردم
آیناز _ خیلی نامردی چرا رفتی یهو؟
متین _ این داشمون یخورده غیرقابل پیش بینیه شما غصه نخور
آیناز _ تو خفه شو
متین _ عه عه عه
_ رقص تو خشکی ام بلدی؟
آیناز _ که وسطش بزاری بری؟
_ میای یا نه ؟
آیناز _ یعنی باورکنم بهم پیشنهاد رقص دادی؟
_ دوس نداری؟
آیناز _ چرا چرا بیا بریم
متین _ نوچ نوچ
آیناز _ بعدش حساب این شترو برس خیلی اعصابمو خورد میکنه
متین _ بی شعور معرفتت کجا رفته خودم واست جور کردما
آیناز زبانی برای متین دراز کرد و من هم میانشان رد شدم که آیناز خودش را بهم رساند دستش را دور بازویم حلقه کرد
کاوه نچسب و حاضرجواب😂 خداقوت نرگس جان یه اشکال ریز رو سهواً رعایت نکردی وسطای رمان یهو قلمت رو از زبون شخص اول به راوی دادی سعی کم دفعات بعدی رعایت کنی😊 اگه ناراحت میشی از نکتههام بگیا من قصدم کمک کردنه ولی اگه به دل میگیری بگو تا دیگه نگم🙃
بچم جذبش بالاست 😎
فک کنم بخاطر رمان دلبر سرکشه چون اونو اینجوری تایپ میکردم عادت کردم😂
یه بارم از روش خوندما ویرایش کردم بعضی جاها و کجاش هس؟
حالا باز بیشتر سعی میکنم
لیلا😐
ای چه حرفیه؟من اگه ناراحت بشم همچین مسسسستقیم بت میگم باشه ؟ 😂😂😂
واقعا ازین که بگی کجاشو درست کنم ناراحت نمیشم من هنوز نویسنده مبتدی ام ازین که راهنمایی بشم ناراحت نمیشم🙂
چرا رمان بسته بندی نمیشههههه😅😕
به آقا قادر گفتم هنوز ندیده
وی چه باحال
فقط یکمی توی همدیگن منم اوایل اینجور مینوشتم یکم فاصلع بدی جلوه رمان قشنگتر میشه و خواننده اشتیاقش بیشتر میشه و چشماش خسته نمیشه
معذرت بابت انتقاد اگر ناراحت شدین خسته نباشین
به حمایتتون زیاااد نیازمندممم🙃🫂
مخم منحرف شد داشتم فک میکردم توی همدیگن ینی چی🤣🤣🤣گرفتم منظورو پارت بعد فاصله هاش بیشتر میکنم
اینجانب از تذکرات شما بابت تصحیح رمان و ارائه بهتر هیچگونه ناراحتی ندارم و بسیار خرسند میشوم😁
لعنت بر ذهنای مریض😂😂
تنکس عشقم❤❤
منم همینطور🙂😂
الهییییییییییییی به زمین سرد بخوری کاوه کپک بزنی گلوله گلوله ت تنت فرو بره مشت بخوری از زنت بزنمت حرصم خال شه😭😭
چی شده نرگس بانو 😂😂
نمیدونم ناراحت بودم داغ کردم به هیچکی زورم نرسید به کاوه رسید فقط 🥲💔
خسته نباشی عزیزم✨️
سلامت باشی عزیز😍🌻