رمان بره ناقلا پارت ۱
پارت1
در حالیکه سرم رو به شیشه ی ماشین چسبونده بودم بی حوصله چشمام رو بستم و آهنگی که از سیستم ماشین پخش میشد رو زمزمه کردم.
هانیه و آتنا یه سر حرف میزدن و بحث در مورد سیکس پک و هیکل عضله ای پسرا بود.
به نظر اونا هیکل و حساب بانکی و ماشین یه پسر خیلی مهم تر از اخلاق و رفتارش بود.
من اصلا اهل قر و فر های دخترونه نبودم،درست برعکس دو تا از بهترین دوستام.
پارتی هایی که میرفتن هم مورد تاییدم نبود ولی اون شب برای اولین بار موفق شده بودن که منو از خوابگاه بکشن بیرون و به اون مهمونی ببرن.
وقتی به ویلا رسیدیم هانیه شالش رو برداشت و رو بهم گفت:
– تو هم شال و مانتوت رو در بیار صنم
اونجا اُمُل بازی در نیاری ابرومون بره ها
پف کلافه ای کشیدم و گفتم:
– شرمنده، من لخ*ت نمیشم
مثل شما هم اپن مایند نیستم
اگه کسر شان تون هستم برام یه آژانس بگیرید من برگردم خوابگاه
آتنا موهاش رو یه طرف روی شونه ش ریخت و به هانیه توپید:
-ببین میتونی همه چیز و خراب کنی؟
بذار هر جور دوست داره بگرده،به تو چه آخه؟
دلشوره ای که روز ها توی وجودم حس میکردم حالا بیشتر شده بود.
از همون روزی که آتنا ازم خواست باهاش به مهمونی برم اصلا حس و حال خوبی بهش نداشتم.
من اهل مهمونی و پارتی و بازی های لاکچری نبودم،اصلا یه دختر ساده ی روستایی رو چه به این حرفا.
درس و دانشگاه و فوق دکترا تنها هدف من بود،باید اونقدر پیشرفت میکردم تا پدر و مادرم بهم افتخار میکردن.
اما آتنا اونقدر اصرار کرد تا بالاخره رضایت دادم،اونم با کلی شرط و شروط.
حالا که حرفش یکم مشکوک به نظر میرسید به غلط کردن افتاده بودم.
یه دختر تنها،اون موقع شب،بیرون شهر ،به کی میتونستم اعتماد کنم؟
قبل از اینکه چیزی بپرسم هانیه گفت:
– به درک،اصلا همینجوری بیا ابرومون و ببر
به من چه اصلا
𖧷- – – – – – – – – – – – – – – – – -𖧷
عالی بود …. خسته نباشی💜❤️
ممنون🌷
خیلی قشنگه
خوشحال شدم عزیز
کاملش بزار عزیز
لطف میکنید کاملش بزارید