رمان آیینه شکسته پارت ۱۳
رمان آیینه شکسته
پارت سیزدهم
_ که اینطور . خب خودت چیکار می کنی خواهر کوچولو ،مشکلی که نداری؟
گیشا لبخندی پر آرامشی زد و ادا کرد
_ درگیر درس و دانشگاهم . خداروشکر مشکلی هم نیست
گرشا هم به روی اون لبخندی زد و از سینی یکی از چایی های خوسرنگ خواهرش رو برداشت و نزدیک بینی اش برد
_ به به چه عطری داری این چای .
_ نوش جونت داداشم
گرشا لبخند پر محبتی به گیشا پاشید لبخندی که حالا شاید کمتر کسی آن را می دید. در حین اینکه گرشا چایی اش را سر می کشید زنگ در خانه هم خورد
_ حتما باباست . الانم میرم در رو براش باز میکنم
گرشا سری به نشانه تایید تکان داد و لیوانی که حالا خالی از هر چیزی بود را توی سینی قرار داد و این مصادف شد با صدای دلنشین پدرش
_ سلام پسرم
از جایش بلند شد و به سمت پدرش رفت و مردانه همدیگر را در آغوش کشیدند
_ سلام بابا جون . خوبید شما .
پدرش الحمدالله ای زمزمه کرد و رو به دخترکش لب زد
_ گیشا جان دخترم لطفا برو این نون ها رو بذار تو آشپزخونه
گیشا چشمی گفت و پدر ، پسر بعد از مدت ها دوباره تنها شدند
_ خب بابا جان . چه خبر چیکار میکنی؟ اوضاع بر وفق مراد هست
_ والا چی بگم باباجان . چند وقتیه طراح تولیدی مون استعفا داده در به در دنبال طراح میگردیم .
_ نگران نباش پسرم . انشالله که درست میشه
گرشا لبخند مصنوعی به این جمله پدرش زد . و خودش هم در دلش انشالله ای به زبان آورد…
#راوی
هنوز گیج و منگ خواب بود که صدای در اومد . به خیال اینکه ستیاست بیا تو خواهری گفت و چند ثانیه بعد نگاهش در نگاه آشنایی گره خورد . آشنایی که این روز ها خیلی برایش غریب شده بود
_ سلام سوین جان
با صدایش نگاه از چشمان بادومی اش گرفت و سرش را به سمت چپ متمایل کرد
_ سلام . برای چی اومدید اینجا فکر کنم همه صحبت هامون رو پشت تلفن بهتون گفته باشم
در چشمان لیانا اشک می نشیند و بر خلاف قبل که تمام ذره بین رو غرورش بود حالا ذره ای غروری نداشت
_ سوی تو رو خدا التماست میکنم ببخش منو . سوی تو رو خدا من اون موقع کور بودم نمیدونستم ببخش تورو خدا ببخش من اون موقع کور بودم نفهمیدم .
سوین نه حرفی میزد نه حرکتی از خودش نشان میداد فقط گذاشت تا لیانا خودش را خالی کند
_ سوین تورو خدا بیا سعی کنیم مثل قدیم باشیم . نمیگم فراموش کن چون میدونم برات خیلی سخته ولی لطفا تو رو خدا بیا از نو دوستیمون رو بسازیم .
سوین اینبار به حرف آمد ، به حرف آمد تا هر حرفی که روی دلش سنگینی میکرد را به زبان بیاورد
_ اول بگو کی بهت گفته من خونم اینجاست ها . بگو هاااا
فریاد میکشید و سعی داشت تکه های شکسته قلبش را بهم بچسباند
_ سوی توروخدا آروم باش .
_ به من نگو سوی میگم به نگو سوی . سوی مرد . سوی خیلی وقته که مرده
لیانا همانطور که سعی در مهار گریه اش دارد این جملات را به زبان می آورد
_خواهری توروخدا ببخش . ببخش تورو خدا . ببخش
آنقدر جیغ های بلندی کشیده بود که آنقدر گلویش داشت پاره می شد ولی سوین فقط مات و مبهوت به سرامیک کف اتاق زل زده بود
_ میدونی خانم شکوفا اون زمانی که پنهان کاری کردی و بعدشم بهم گفتی یتیم باید می گفتی ببخشید . نه الان خب نه الان
لیانا که انگار خنجری درون قلبش بود ، اشک هایش رو گونه اش روانه شد و لب زد
_ سوین به خدا غلط کردم . سوین به خدا غلط کردم . ببخش ببخش
سوین هم اینبار مثل او هق هق میکرد و غریق در گذشته شده بود
”
_ اصلا گیریم که نایریکا و رایان با هم دوست معمولی نبودن و رابطه جنسی داشتن خب که چی
_ بالاخره رایان پسر مهندس ساعیه و با اینکه پسر ناخلف مهندسه اما هر چی هست بهتر از توی یتیم نه ”
سوین احساس راه تنفسش بسته شده ، احساس میکرد دیگر این تکه های شکسته شده قلبش بهم نمی چسبند . داشت می فهمید قلب مثل قوری های مادربزرگش نیست که بشکند و بعد به همین راحتی تکه هایش را به هم بچسباند .
_ سوین ببین منو سوین نفس بکش ، سوین تو رو خدا
صدا هایی از اطراف می شنید اما قدرت جواب دادن رو نداشت . انگار در خلا بزرگی بود .
_ نمیدونم چیشد ستیا . فقط دیدم اینجوری شده .
_ قرصاش توی یخچاله اسمش …. و یه لیوان آبم براش بیار بدو سریع باش……….
******
داستان خیلی حساس شده میدونم🤣.
مراقب باشید شوک زده نشید🤣
پس یعنی سوین برای این رفتاراش دلیل داشته😳🤔
عالی عزیزم🥲😘
ممنونم نیوشا جان🖤
دلم برا سوین سوخت🤣🤦♀️
🙃🖤
خاااک تو سر لیانا به تو هم میگن دوست 😑😑
ولی بازم از سوین زیاد خوشم نمیاد نمیدونم چرا 🙄
اصلا احساسم به آندیا خیلی بهتر بود😂
چی بگم؟!🙄
خیلی هم مطمئن نباشا آندیا هم خوب نیست😁
خیلی قشنگه رمانت عزیزم😘
ممنونم سوگلی🙂🖤
ضحی خوشگله تورو خدا ناراحت نباش دیگه💔
ضحی جونم تورو خدا🥺ببین رمان به این قشنگی داری مینویسی به این خوبی🙂❤به خدا پیش میاد این چیزا من که خودم خیلییی رمانت رو دوست دارم اگه بخوای نذاری من میدونم و تو هااا…حیف نیست آخه؟!نکن این کار رو عزیزم مطمئن باش همیشه یه عده هستن که رمانت رو دوست دارن و با اشتیاق منتظرن که پارت جدید بذاری عزیزم.من خودم همیشه حمایت میکنم خودت و رمان قشنگتو🥲ولی حیفه انگیزه ات رو از دست نده و پرقدرت ادامه بده❤
نیوش گلی این کاره سوم منه و مطمینم بازم کلی عیب و ایراد داره و اینم مطمئنم که هیچ قلمی هم بی عیب نیست . اما با این حال…
فکر نکنم حق منی که این همه با انگیزه و شوق رمانم رو مینویسم این بازدید های و امتیازات کم باشه 🖤
دورت بگردم🥺
میفهمم چی میگی ولی با غصه خوردن که درست نمیشه…ببین بالا و پایین داره دیگه تو خودت بهتر میدونی.من یه سری از پارت هام صد و خورده ای بازدید داشته یه سری ها هشتصد تا؛همیشه مثل هم نیست تو ادامه رو بذار همه چیز درست میشه ایشالا❤🥲
میدونم چی میگی
ولی من الان اکثر پارت هام بازدیدشون ۲۰۰ تا ۴۵۰ هست . ببینم چی میشه شایدم هته ای دو پارت شد🙂
چی بگم والا…ولی کاری نکن یادمون بره ها من واقعا رمانت رو دوست دارم و منتظرم که پارت بذاری🙃❤
حتما اصلا واسه تو شخصی پارت vip میفرستم🤣🖤
😂🥲به خدا اصلا نمیتونم ناراحتیتو ببینم
قربونت بشم من😍❤️
خدا نکنه عشق منی❤😘
ولی هر وقت دوست داشتی بگو یکم از رمان رو که نذاشتم برات تو شخصی میفرستم شوخی ندارم🤣
واااییی عالللی میشه😂😍
آره حتما میگم اگه کمتر پارت گذاشتی.ولی دلم میخواد که ادامه بدی با انرژی زیاد
حتمااا🤣
یعنی خااااککک🤦🏽♀️🤦🏽♀️
من بوی گندم تا پارت بیست کامنت نمیخورد بعد تو واسه بازدید و اینا ناراحتی وای
وای🤣🤣🤣🤣🤣
دقیقا لیلا به منم همین حرف رو زد
بابا راست میگه دیگه بیخیال این چیزا ما که رمانت رو میخونیم
بیخی بابا🤣🤣🤣🤣🤣
عزیزم اتفاقا به نظر من این کارت عالیه خیلی جا افتاده تر شده کارت
متاسفانه من خودم بعضی موقع رو مود این نیستم که کامنت بزارم و لایک کنم درحالی که بین نوشته هاتون گم میشم و باحال بدشون گریه می کنم یا با حال خوبشون می خندم.
پس اینکه امتیاز یا بازدید کم باشه نشون دهنده این نیست که شما پارت به ما ندیاااا ضحی خانم❤️اتفاقا اینقدر پارت بده دهنمون سرویس شه خودمون بگیم امون بده پارت قبلو بخونیم😁
مود الان من : خنده های الکی و چرت🤣
حقته دیگه نزنی این حرف ها رو هااا😂
تو باید ادامه بدی فهمیدیییی
بله فهمیدم قربان🤣🤣
آفرین دختر نازم😊❤
نیوشا گلم ،عزیز من میشه یه کاری برام انجام بدی🥺🤣
آره عزیزم چه کاری
یه ثانیه عکستو بذار پروفایلت من ببینم بعد برش دار🥺🥺🥺🤣🤣
خیلی دوست دارم ببینمت آخه لیلا میگفت خیلی خوشگلی🥺🥺🥺
خب بیا پی وی شمارمو بدم رو پروفایلام ببین عشقم😂❤
لیلا لطف داره😍
بیا پی وی یه صحبتی باهات دارم
چشم😂❤
اون عکس واتساپتو بزاریاااا🤣🤣
باشه😂🤣❤
بچهها دارم آخرای بوی گندم رو مینویسم نمیدونین که چیشده یعنی این ایده در لحظه به ذهنم رسید و الان تایپش کردم خودمم شکهام
لیلا وای به حالت پایانش رو تلخ کنیااا🤣🤣
یا حضرت عباس امیدوارم چیز بدی نباشه مگه نه میوم برات لیلا هااا🤣
بد و خوبش رو بعدا متوجه خواهی شد ولی شکه میشید
یا خود خدا😂🤦🏻♀️
آهنگ من میجنگم از یاس رد پلی کن بهت انگیزه میده😂
کمبود محبت داره باید قربون صدقش رفت😊
😂😂😂
🤣🤣🤣🤣
ضحی بدو بیا ببینم چی میگی پی وی سکته ام دادی😂🤦🏻♀️
به مولا که داشمی🤣🤣🤣♥️🥺
حالا تو فرض کن صدامم مثل لات ها شده🤭🤣
موز موز🍌🍌
( جایگزین بوس بوس در فرهنگ لغت حضرت ضحی . تشویق نمیفرمایین 🤣🤣👏👏🍌🍌)
لطف دارید شما گلممم🤣🤣
آره…
🤣🤣🤣😘
ضحی از دست رفتیییی🤣🤣🤣
نفرمایید🤣🤣
حقیقت رو میگم🤣🤣
🤣🤣
عالی بود ضحی گلی شایدم بزی
(تازه دیدم چی زدی ضحی ام بز سایت😂🤣وااای)
زود زود پارت بزار…ما همیشه حمایتت میکنیم
خب؟🥺😂
ممنونم سعید جووون🤣🤣❤️
چشم . احتمالا امروز پارت بدم💃