نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان تقاص

رمان تقاص پارت ده

4.8
(24)

پارت نه
_شیما…شیما آبجی بیام تو؟

صدای ضعیفش بخاطر بسته بودن در اتاق به گوشم میرسد:بیا تو آبجی.

وارد اتاقش میشوم و روی تختش مینشینم.
درحال تست زدن است و می‌دانم وقتی کسی داخل اتاق است حواسش پرت می‌شود،پس سریع سراغ اصل مطلب میروم.

_آدرس سالن آبجی دوستت که تتو کار بود رو بهم میدی؟

متعجب نگاهم میکند:میخوای تتو بزنی؟
_نه آبجی کارش دارم…زود لطفا
و این یعنی اجازه ی پرسیدن سوال دیگر را نداری
.
به دوستش تلفن می‌کند و آدرس سالنش را به من می‌دهد فردا باید به سالن بروم و با او صحبت کنم بالاخره او بهتر همکاران خود را می‌شناسد
.
فردا پنجشنبه بود و پس فردا تازه پلیس ها می‌خواستند به دنبال عماد بروند و ما ده قدم جلوتر از آنها بودیم.

…..
_ببینید این تتو.

گوشی را از دستم می‌گیرد و به عکس تتو می‌نگرد.
_این تتو خیلی وایرال نیست اینجا یعنی هر کسی نمیزنه.

_یعنی شما نمی‌شناسید کسی که این رو بزنه؟
آدامس باد شده اش را میترکاند و میگوید:چند دقیقه صبر کن بپرسم از بقیه بچه ها.

بلند می‌شود و به سمت چند دختر می‌رود که کنار یکدیگر نشسته و چای می‌نوشند.

گوشی را به تک تک آنها نشان میدهد و میبینم تکان سر به معنی منفی دختر هارا.

به سمت پسری می‌رود که گوشه ای درحال زدن تتویی روی کمر مردی است.

نمیدانم مرد چه میگوید اما وقتی به سمتم می آید و میگوید:اشکان میشناسه با خوشحالی به سمت اشکان پرواز میکنم.

_شما میشناسید کسی که این تتو رو زده؟
_آره…نوید همیشه از این تتو های عجق وجق میزنه اتفاقا پیارسال اینو زده بود و وقتی هم زد اون سال به عنوان بهترین تتو شناخته شد یادت نیست الهام؟

الهام سر تکان می‌دهد و میگوید:واسم آشنا بود اما نمیدونستم نوید زده اینو.

_ادرسشو دارید؟
سر تکان می‌دهد و میگوید:آره دارم…ولی اینو برا کسی نمیزنه ها!میگفت مشتری کلی خرج کرده و گفته اینو مخصوص خودش میخواد.

_اشکالی نداره شما آدرسو بگید
.
او می‌خواند و من مینوسم.
سپس با خوشحالی از آنها تشکر میکنم و از آنجا خارج میشوم.

به خانه ی خاله رویا تلفن میکنم.
_به آقا میثم بگید پیداش کردم.
صدای گریان خاله رویا که نامم را صدا می‌زند خون را در رگ هایم متوقف می‌کند.

_چیشده؟
_بیا هاله…بیا اینجا.
…..
فیلم را دوباره پلی میکنم.
رهای رنگ پریده ام روی صندلی دست بسته نشسته است.

مردی با ماسک گردنش را به بالا می‌کشد و چاقو را زیر گلویش می‌گذارد وصدای جیغ رها با صدای فریاد مرد ادغام میشود:میثم…خوب نگاه کن…خوب دخترتو نگاه کن ببین چه بلایی سرش آوردم.
بیشتر از اینا حقشه…

دوربین روی دستان رها زوم می‌کند…دستانش خونی است.
قبل از اینکه فیلم تمام شود صدای جیغ رها بلند میشود اما چرا؟در فیلم نیوفتاده.

از صفحه خارج میشوم و چشم به پیامش میدوزم:زود باش آقا میثم…داری نزدیک میشی.زود بیا که به مهمونی برسی.

به پروفایلش نگاه می‌کنم…همانی بود که عماد نشان داد.

با آن شماره تماس میگیرم.
_دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد.
صدای فین فین خاله رویا و پاهای آقا میثم که با ریتم روی زمین کوبیده میشود روی مغزم رژه می‌رود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آلباتروس
1 سال قبل

واااو
هیجانی شده.
مشتاق پارت بعدی😉

نسرین احمدی
نسرین احمدی
1 سال قبل

خسته نباشی نویسنده عزیز ❤️ میگم اون مرده گفت برا مشتری خاص میزنه یعنی می‌شناسه مشتری رو که پارسال تتو کرده ؟ حالا هاله چکار می خواد بکنه ؟

مائده بالانی
1 سال قبل

چقدر قشنگ بود.
دیدی گفتم از میثم کینه به دل داره.
وای پارت بعد رو بزار زودتر

لیلی
لیلی
1 سال قبل

چه بد شد رهای بیچاره معلوم نیست باباش چیکار کرده😑 هاله هم ماشاالله برای خودش یه پلیسه با این اوصاف خانواده رها باید از طریق پلیس پیگیری کنند چون واقعاً در غیر این صورت کارشون غیر منطقی و خطرناکه

قلم قشنگت مانا باشه عزیزم

𝐸 𝒹𝒶
1 سال قبل

اووو داستان جالب شد
توطئه در کار است😑😂
پارت بعدیو بیشتر بزار فاطمه جوون
خسته نباشیی

𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
1 سال قبل

خسته نباشی عزیزم😊💋
منتظر پارت بعدی هستم💫

Narges banoo
1 سال قبل

ینی میثم خلافکاره؟
طفلک رها خب اون چه تقصیری داره💔

sety ღ
1 سال قبل

من همچنان منتظر یار هاله ام🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
البته حدس میزنم همینی ک رها رو گرفته یارش بشه😁😂

دکمه بازگشت به بالا
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x