رمان تقاص پارت دوازده
میثم)
گوشی را به سرگرد حسینی نشان میدهم:کی قراره اقدام کنید؟ها؟کی…وقتی دسته گلمو پرپر کردن؟وقتی رهامو ک….
نمیتوانم بگویم حتی فکر نبود رها مرا میکشد.
_اینو کی براتون فرستاد؟
_یک..یک ساعت پیش.
از اتاق خارج میشود و منم پشت سرش…وارد اتاقی میشود و رو به مردی میگوید:ببین این خط به نام کیه…زود باش.
دوباره فیلم را برای خودش پلی میکند.
_ببین میتونی یه طوری چهره ی این مرد رو پیدا کنی؟
مرد چشمی میگوید و سر داخل کامپیوتر میبرد.
حسینی سمت من اید:نگرانیتون رو درک میکنم و بهتون حق میدم…مطمئن باشید ما دست روی دست نزاشتیم تا ببینیم چی میشه…پیگیری کردیم…خودم رفتم اون محلی که دخترتون رو دزدیدن.ولی همه رد هارو پاک کرده.
_قربان همچین شماره ای اصلا وجود نداره…احتمالا یا سیمکارتو سوزونده یا شکونده.
لعنتی.
_شما بفرمایید منزل…ما فردا می افتیم دنبال عماد
میخوام بگویم عماد مرده…من اورا کشتم اما ساکت میشوم و تنها سر تکان میدهم.
هاله راست میگفت منتظر پلیس ماندن با دست روی دست گذاشتن فرق نمیکرد…آنها برای هر چیزی به دنبال اجازه ی قانون بودند و این یعنی وقت کشی.
سوار ماشین میشوم و راه می افتم.درمیان راه صدای دینگ گوشی ام توجهم را جلب میکند.
تلفن را برمیدارم و به پیام بالای گوشی مینگرم.
شماره ی ناشناس:من یه قدم از تو جلوترم میثم امیری.
با شماره تماس میگیرم خاموش است.
به سرعت به سمت اداره باز میگردم و باید موضوع را با حسینی درمیان میگذاشتم.
……
(هاله)
کلید را در قفل میاندازم و در را باز میکنم.
ساعت حدود هشت شب است و من تا همین الان خاله رویارا در آغوش داشتم و سعی در آرام کردنش داشتم.
با خستگی کفش هایم را درمیآورم و وارد خانه میشوم.
_امممم….یه بو های خوبی میاد.
مادرم از آشپزخانه خارج میشود و میگوید:قربون اون دماغ تیزت برم…برات لواشک سیب درست کردم.
با شنیدن این حرف خندان و پر ذوق به سمت آشپزخانه میروم:خشک که نشده.
_نه هنوز…به همش ناخونک نزنیا.
_چشم….شیما بدو لواشک.
او نیز مثل من پرذوق می اید.صدای مادرم بلند میشود:تو همین الان خوردی
با اخم نگاهش میکنم و میگویم:تک خور.
با خنده میگوید:باور کن بوش مستم کرد.
کمی برای خود میکشم و به کابینت تکیه میدهم.
_شامو بریم بیرون؟
با حرفم نگاه شما برق میزند اما مادرم میگوید:نخیر…شام درست کردم.
برق نگاه شیما مصمم ترم کرده بود پس گفتم:خب نگه دار فردا ظهر…بریم دیگه؟
نگاه به صورت مظلومم میکند و با ناراحتی میگوید:خب عزیز دلم من دلم رضا نیست تا دوقرون دستت میاد سریع خرج ما کنی.
اخم میکنم:یعنی چی خرج ما کنی؟پس چیکار کنم؟وظیفه امه…شما تاج سر منی
به شیما نگاه میکنم:این زشتول جون منه…خرج خانواده ام نکنم چیکار کنم؟بابا خرجمون نکرده که فکر میکنیم خرج کردن برا خانواده زشته و عاره…نه مادر من نه عزیز دل من این کار وظیفه است وظیفه.
_باز من یه کلام گفتم تو اسم اون خدابیامرزو اوردی؟
بر اعصابت مسلط باش. نفسم را فوت میکنم و روبه شیما میگویم:برو حاضر شو.
شیما ترسیده و نامطمئن میرود و من رو به او میگویم:شمام برو حاضر شو…
_تورو به خدایی که میپرستی مامان انقد با طرفداری از اون منو حرص نده.
زیر لب لا اله الا اللهی میگوید و میرود.
…..
بازم اوللل
فاطمه جون خیلی کم پارت میزاری یکم بیشترش کن🥲❤
خسته نباشیی❤
😂❤️
مرسی عزیزم چشم
خیلی قشنگ بود👌🏻👏🏻 هاله دختر خوب و قویه ازش خوشم اومد فقط پارتت واقعاً کوتاه بود
مرسی که خوندی لیلا جونم
واقعا خیلی سخته چون خیلی این رمان رو دوست دارم و هیلی برام مهمه که همونجور که میخوام از آب دربیاد هر پارت رو چند بار تغییر میدم و شاید باورت نشه من شبا قبل از خواب مینویسم و خیلی سخته چون صبح زود باید برم مدرسه و اینااا😂و اینکه هر روزم میخوام پارت بزارم بخاطر همین پارتا یکم کوتاه میشه
به بزرگی خودتون ببخشید دیگه🥲❤️
خیلیم عالی به تلاشت ادامه بده عزیزم موفق باشی
خسته نباشی.
پارت جذابی بود
تو گذشته هاله در مورد پدرش چه چیزی وجود داره که اینقدر ازش بدش میاد؟ هنوز رو نکردی این موضوع رو
مرسی عزیزم ❤️
قطعا هست
پارت به پارت همه چی مشخص میشه و به جواب همه سوالات میرسین
خسته نباشی گلی جان قشنگ بود🙃❤
ممنونم عزیزم
فاطمههههه میخوام بزنم خفت کنم 😐😂😂
کوتاه بودنو ول کن چرا منو تو خماری میذااااری 🤣من الان ذهنم درگیر اون مردس😂
😂😂😂🥲دلت میادد؟
آره گردنتو بیار جلو میبینی سزای ظالمان به نرگس چیست😂
خسته نباشی 🌹 این مرده که رها رو گروگان گرفته پدر هاله نیست ؟وبه خاطر کینه دخترش رو گروگان گرفته ؟
مرسی عزیزم
پدر هاله مرده اینو بگم فقط بقیه شو منتظر بمونیننن
فقط میثمو😂😂😂
با اینکه کارش درست بود که بعد ارسال پیام دوباره رفت اداره اما کارش باعث شد یاد بچهها بیوفتم که تا تقی به توقی میخوره میرن سراغ بزرگترشون😅
اینکه اون مرده درست بعد خروجش از اداره پیام داده نشون میده اونو تحت نظر داره اما ایا کسی شک میکنه؟
😂😂😂
سرگرد حسینی که شک کرد اما باید ببینیم میتونن بشناسنش؟