رمان توت فرنگی من پارت 11
Part_11
توت فرنگی من
امد که جواب نفس را بدهد که گوشی شارژ تمام کرد
لیا+اععع گوه توش من اصلا شانس ندارم اوففف
درد، درد، درد همه جای بدنش درد میکرد وقتی حرف میزد وقتی راه میرفتم وقتی مینشست تنها حسی که داشت درد بود و درد با خود زم زمه میکرد
لیا+اروم باش دختر گریه نکن گریه نکن نه نه من ضعیف نیستم نه نه گریه نکن نه
دخترک ارام از جای خود بلند شود ولی کمرش خیلی ناجور تیر کشید که رنگ صورت خود به بفششی رفت جلوی دهان خود گرفت جا یه وقت صدای خود بیرون نرود از پدر خود میترسید، یعنی واقعا میترسید؟
همان طور که وایساده بود و یه دست به کمر و دست دیگر جلوی دهان خود بود به سمت کلید برق رفت و ان را روشن کرد به دلیل روشن شدن یهویی چراق چشمانش بسته شد وقتی کم کم عادت کرد چشمای خود را باز کرد همه جای انباری را انالیز کرد نمیدانست چه باید کند همان طور که درحال دید زدن انباری بود چشمش به یک شیئ براق خورد ارام ارام به سمت ان شیئ براق حرکت کرد وقتی به ان نزدیک شد یک کلید دید کلید را برداشت و گیج به ان خیره شد با خود میگفت که ان کلید برای کجا است یک هو به سرش زد کلید را با در انباری تست کند
حدود 40 بود که داشت با کلید ورمیرفت و در اخر تیک در باز شد جلوی دهان خود گرفت تا صدای جیغ خود بیرون نرود و خود را بدبختتر نکند ارام ارام از در خارج شد راهرو تاریک تاریک بود با نور کمی که از انباری می امد کمی راهرو هم روشن میشد به سمت راه پله ها حرکت کرد از پله ها بالا رفت و نگاهیی به اطراف انداخت وقتی از نبود پدر خود مطمعن شد به سمت در خروجی حرکت کرد
پدرم_هوف خسته شدم دیگه حقش بود
صدای پدر خود مانند ققنوش مرگ بود ترس کله بدنش را فرا گرفت سریع دوید و به سمت در خروجی نزدیک شد وقتی در نیمه باز را دید سریع ان را باز کرد و خیلی ارام کفش خود را بر داشت و با ان رو فرشی ها دوید به سمت کوچه فقط میدود و به پشت سر خود نگاه میکرد دیگه توان نداشت