نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 42

4.6
(335)

فنجان خالی را آرام روی میز چوبی کوچک میگذارد و با نفس عمیقی خیره ی آسمان می‌شود

دقایق زیادی سپری نشده بود که صدای اس ام اس موبایلش باعث شد چشم از آسمان بگیرید و گوشی را از کنارش بردارد

کیوان پیام فرستاده بود

“سلام
ناهار میام خونه”

در کوتاه ترین جمله حرفش را زده بود
از خوشحالی کم مانده بود پرواز کند

روز های زیادی بود که در تنهایی ناهار میخورد و معلوم نیست آفتاب از کدام طرف در آمده که کیوان میخواهد برای ناهار بیاید!

بدون معطلی نوشت:

“باشه منتظرم”

سینی را برداشت و از بالکن خارج شد
عجیب بود که برای یک ناهار ساده آنقدر خوشحالی خرج میکند!

کنار اجاق گاز ایستاد و بعد از کمی فکر تصمیم گرفت قیمه درست کند
خوب می‌دانست که کیوان چه غذایی را بیشتر میپسندد

با حوصله ی تمام ناهار را گذاشت و منتظر کیوان ماند
..
با بیشترین حوصله و وسواسی که از خودش سراغ داشت میز را چید
درحالی که ظرف سالاد را روی میز می‌گذاشت صدای در خانه بلند شد

عجیب بود که کیوان همیشه کلید داشت و حالا در میزد
شاید هم فراموش کرده بود کلید با خودش ببرد!

جلوی در اول نگاهی درون آینه به خودش انداخت و بعد با لبخندی کوتاه در را باز کرد

زودتر از خودش کیوان با همان چهره ی خسته اش زمزمه کرد:

-سلام

بدون اینکه منتظر جوابی باشد وارد خانه شد که افرا هم پشت سرش با صدای بلندی گفت:

-سلام،کار خوبی کردی اومدی ناهار

لبخندی که قصد داشت روی لبش قرار دهد شبیه هر چیزی بود الا لبخند!

نگاه های سرد و مغرورش هیچ تغییر نکرده بود
درون قلبش پوزخندی به خودش زد که فکر میکرد کیوان دوباره مثل سابق شده است!

اما باز هم دلش میخواست خوش خیال باشد
با قدم های تندی خودش را نزدیک آشپزخانه کرد و گفت:

-ناهار آماده است بیا کیوان

کیوان سری تکان داد و به طرف اتاق حرکت کرد
چند دقیقه بعد با لباس های راحتی که نشان میداد حالا حالا ها خانه باشد بیرون آمد و پشت میز نشست

عجیب دلش میخواست تمام مدتی که در خانه است در چشم هایش خیره شود به اندازه ی تمام این روز ها حرف بزند
اما حیف که نگاه های جدی او که خیره به غذایش بود اجازه ی هر گونه حرفی را از او سلب میکرد

تمام مدت تنها با غذایش بازی میکرد
رفتار های کیوان باعث شده بود اشتهایش کور شود

دقیقا نمیدانست چه زمانی گذشته است که کیوان از پشت میز بلند شد و همان طور که از آشپزخانه خارج میشد گفت:

-ممنون

برای تشکرش هم باید خدا را شکر کند؟!
تنها لبخندی کوتاه روی لبش نشاند و مشغول جمع کردن میز شد

-کارات تموم شد بیا حرف دارم

صدای کیوان باعث شد لحظه ای دست از کار بکشد
اما در نهایت مانند خودش تنها سری تکان داد و ظرف هارا داخل سینک قرار داد

بی خیال بقیه ی کارهایش با کنجکاوی از آشپزخانه بیرون رفت و دقیقا روبه رویش نشست:

-میشنوم

عجیب بود که دلش میخواست برای یک لحظه هم که شده ماننده خودش رفتار کند!

کیوان برای لحظات کوتاهی در سکوت خیره اش شد و در نهایت حرف هایش را شروع کرد:

-جفتمون هم خوب میدونیم که الان همه چیز تغییر کرده

دلش میخواست درون قلبش فریاد بکشد دروغ میگویی من هیچ چیز نمیدانم..هیچ چیز!
اما فقط سکوت کرد

-حالا میتونیم ی تصمیم جدی تر واسه زندگیمون بگیریم

از حرف هایش بو های خوبی به مشمام نمی‌رسید
با صدایی که گویا از ته چاه بیرون بیاید گفت:

-چه تصمیمی مثلا؟

دستش را روی پیشانی اش کشید و گفت:

-چیزی که من قبلا نتونستم انجام بدم!

فکر هایی که در سرش بود زیاد هم خوشایند نبود!

اخمی کرد و گفت:

-هر چی که میخوای بگی رو بدون طفره رفتن زود تر بگو کیوان

لبش را به دندان گرفت و حرف هایش را تمام کرد:

-جدا شیم افرا

تیر خلاص را زده بود!
قلب و احساساتش را با بی رحمی تمام به یغما برده بود
در آن لحظه تنها در سکوت نگاهش میکرد و حضم حرف هایش به شدت کار دشواری بود

“دل یک زن
تمام دنیای اوست
شاه دنیایش باش ای مرد!
نه سردار سپاهی که احساساتش را در هم میشکند..”

(کامنت فراموش نشه✨)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 335

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
70 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تارا فرهادی
1 سال قبل

اولین کامنت
هفتمین بازدید کننده😁🤣
اولین امتیاز

تارا فرهادی
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

ما اینیم دیگه بسه هر چقدر درس خوندم یکمم برا خودم🤣🤣

𝓗𝓪 💫
1 سال قبل

مرسی عزیزم مثل همیشه عالیهه

نازنین
1 سال قبل

ای سگ توروح کیوان خر مامنتظریه چیز دیگه بودیم بعداین بیشعورمیگه طلاق آدرسشووبفرست برم سرشوببرم 🔪🔪🔪🔪🔪

نازنین
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

انگارواسه این حجره لعنتی فقط زن گرفته بود درسته ؟ولی خیلی خوب بود اصلاشکه شدم قلبم یه لحظه نزدبخدا خسته نباشی

تارا فرهادی
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

نازنین عزیز هستی الان امیدوارم که آفلاین نشی
من هر وقت که میخواستم ازت عذر خواهی کنم نبودی اینجا من تو یه این چند وقت که فهمیدم در موردت اشتباه میکردم عذاب وجدان کل وجودمو گرفته و دنبال یه فرصت بودم بتونم ازت عذر خواهی کنم نازنین بخدا من آدمی نیستم که بخوام کسیو قضاوت کنم تنها دلیلی که به تو شک کردم و به لیلا گفتم بهت بگه نمیدونم که گفت یا نه یه اتفاقی قبلا برام افتاده که نسبت به تو اون واکنشو نشون دادم دلم میخواد از ته دلت منو ببخشی بخدا که اصلا نمیدونم اون لحظه چیکار کردم ولی از اون لحظه که قضاوتت کردم یه لحظه ام دلم آروم و قرار نداره اینکه من باعث دعوای تو و امیر علی شدم توی اون شرایط بد مریضیت دیونم میکنه
من هم از تو هم از امیر علی عذر خواهی میکنم
امیدوارم که قضاوت نابجای منو ببخشین🥺😔❤️

نازنین
پاسخ به  تارا فرهادی
1 سال قبل

من ب شوه نیوشاهم گفتم عزیزم من شماروبخشیدم ولی بریدباخودتون فکرکنید ببینید اولین نفری که اینوگفت و تخم شک روتوذهن شماکاشت مقصراین اتفاقاته من از شما کینه ای به دل نگرفتم نمیگم دلخورنشدم شدم خیلی هم شدم من اون روزا بدترین روزای عمرم بود و واکنش شما واقعا حالموبدکرد اونشب روهیچوقت فراموش نمیکنم چون خیلی دلم شکست من بخشیدم عزیزم ولی بهتره شمادروغگوهاروبشناسید

تارا فرهادی
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

مرسی از قلب مهربونت🥺❤️

نازنین
پاسخ به  تارا فرهادی
1 سال قبل

اینجایی؟

نازنین
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

در زودباش دیگه سرتخته بشورنش پسره ی پول پرست

نازنین
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

نه حالاولش کن بذارپارت بعدبیادشاید آدم شد ولی اگرنشد بکشش

نازنین
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

راستی کامنتت روزیرنوش دارودیدم به لیلاگفتم کلا رمان روسانسورکنه نامرد میخوای مچ گیری کنی؟

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نازنین
نازنین
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

😂😂😂😂وای من صبح ساعت شش بایدبرم بیمارستان شیفت دارم ولی خوابم‌نمیبره چیکارکنم🤔

نازنین
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

جواب نمیده …آره امروز کارموشروع کردم توبیمارستان پرستارم

نازنین
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

یعنی نخوابم😂😂

نازنین
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

خب پس نمیخوابم خیلی خسته بودم تااومدم تو تخت همش پرکشید انگار ایندفعه دستفروش پارک‌موادش خوب بوده😂😂😂😂🤣

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نازنین
تارا فرهادی
1 سال قبل

اییییش دیدی سعید من الکی از کیوان بدم نمیومد اینم از شخصیت گوه اصلیش😑😑😒😒
خسته نباشی سعیدی چقدر خوب با احساسات ما خواننده ها بازی میکنی (منظورم یکی شدن با شخصیت های رمانه🙂) قشنگ میتونی حس درون افرا و کیوان رو درک کنی

نسرین احمدی
نسرین احمدی
1 سال قبل

عالی بود ولی کیوان چرا داره هم چین کار ی انجا میده؟ حتماً توضیحی برای کارش داره.

Newshaaa ♡
1 سال قبل

واااااا چشه این کیوان عوضییی😱😱
الهی بمیرممم افرااا

Newshaaa ♡
1 سال قبل

عالی مهی😍🥲

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

ممنون قشنگ بود

مائده بالانی
1 سال قبل

خسته نباشی
خیلی زیبا بود.
اما خیلی بدجنسی
طلاق؟؟؟
چرا اخه

Ghazale hamdi
1 سال قبل

الهی گوربه‌گور بشی کیوان خرررررررر😡
مرتیکه میمون اومده میگه جدا بشیم😠
آب ندیده بود ولی شنا بلده😒
بمیرم واسه افرا 🥺
بچم خیلی گناه داره🥺😥
عالی بود سعیدییی✨️🥰🤍

Fateme
1 سال قبل

الهیی بمیری کیوان انقد دل این بچه رو خون نکن
چقد قشنگ نوشتی و خواننده رو شوک داده بهش البته که قلم قشنگ از روتین های رمان های توعه عزیزم مثل همیشه عالی

لیلا ✍️
1 سال قبل

این واقعا همون کیوانه که افرا رو نجات داد؟ چشه واقعا 😞☹️ عالی بود عزیزم افرا بهتره با همچین آدم مودیه نمونه

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

کلا یه نفر دیگه شده منتظرم ببینم چی میشه

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

بچه‌ها یه اسم پسر پیشنهاد بدین فقط با الف شروع نشه

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

بامداد😂😂

Newshaaa ♡
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

بهزاد

Newshaaa ♡
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

هومان

Newshaaa ♡
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

رهام

Newshaaa ♡
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

ماهان

لیلا ✍️
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

رهام قشنگه😊

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

یادم اومد
مهدیس ماهک موژان

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

بیشتر😂😃 واسه بچه میخواماااااا یکی دختر هم باشه با م سعید الان نگی مهساهاااا

Newshaaa ♡
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

وااای اسمام ته کشیده اسم دختر با م چه سخت جز مینا و مریم هیچی به ذهنم نمیرسه😂😂😂🤣

لیلا ✍️
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

مرسی به خودتون فشار نیارید😂

لیلا ✍️
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

عالی روش فکر میکنم

Tina&Nika
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

مهتا

...Fatii ...
1 سال قبل

چی شد چی شد چرا اینجوری شد

sety ღ
1 سال قبل

چراااا کیوات اینجورریییی شدههههه🥲🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
این همه نگران افرا بود و افرا براش مهم بود🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
چرا نمیفهممش🥲🤦‍♀️

عالی بود سعید ژونم🥲❤️😘

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
1 سال قبل

😣😣😣😣😣😣😣😣😔😔😔😔

میشه امروز دوپارت بدی 😞😞خیلی حساس تموم شد

دکمه بازگشت به بالا
70
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x