متن عاشقانهمتن غمگین
تنهایی
رفت
رفت و من ماندم میان سیل خاطرات
میان طوفان لبخندهایش
میان دریای پر تلاطم قولهایش
قولهایی که با آنها عهد بستیم و شکسته شد
گفت میماند
گفت تا آخرین لحظه این دنیا در کنارم میماند
میگفت پس از مرگ و در زندگی بعد هم دنبالت خواهم گشت
یار بیوفای من زندگیها دادم برایت
نفسها فدایت کردم
دل را امانت داده بودم…… امانت دار خوبی نبودی
عهد شکستی……….دل شکستی
شهر پرنور دلم را ویرانه کردی
دنیای رنگیام را سیاهپوش و عزادار احساسات کردی
گفتی فراموش کن و نفهمیدی که حتی اگر حافظهام را پاک کنند قلب بینوایم فراموشت نخواهد کرد
به قول اردشیر هادوی:
تو رفتی و پشت پایت از اشک کسی دریا شد
بهبه غزل خانم خوبی گلم
خوبم مرسی شما خوبین
دلم تنگ شده بود🥺
ممنون عزیزم نوشتتو دیدم خوشحال شدم امیدوارم سرحال برگشته باشی دخترم
سلام تارایی🤢 خوبی دختر؟ غزل جان تو چطوری؟ خیلی غمانگیز و عمیق بود😔
سحر یه بار قبل عید اومد گفت بدنش با آب جوش سوخته شده و یک ماه توی کما بود😟
راست و دروغش رو نمیدونم ولی دیگه خبری ازش نیست، تارایی، آلباتروس هم رمانبوک اومده، تو هم بیا اونجا دختر😂
خوبم مرسی شما چطورید؟
دلم تنگ شده بود گفتم یه پستی بزارم🤕
ای واییییییییییی ایشالا زودتر خوب بشه😱
فضای اونجا چجوریه؟همه اومدن اونجا؟
سلام غزل خانم توکه بی وفا نبودی کجا رفتی یهویی چقد دلم برات تنگ شده بود🥺
چطوری نازی جونم خیلی وقته ازت بی خبرم گلی🥺❤️
من که هستم تو دیگه نیستی رفتی حاجی حاجی مکه
دیگه گفتم یکم نباشم ببینم اوضاع چجوری میشه اما بدتر از قبل شد و دیگه جون ادامه دادن نداشتم
ولی به احتمال زیاد برگردم اما تابستون
هیچ وقتم یادم نمیره از کجا شروع کردم و قطعا به همونجا برمیگردم
خوبم تارایی تو چطوری؟
دل منم واستون تنگ شده بودد 🥺✨️🦋
خیلی فضای اینجا رو دوس داشتم اما دیگه اون حال و هوای خوب قدیم رو نداره🤕
خیلی دلم میخواست برگردم و ادامه بدم حتی رمان جدیدم رو که الان تو ذهنمه و میخوام بنویسم رو اینجا بزارم اما با این اوضاعی که میبینم فک نکنم استقبال خوبی بشه🥺🥺