رمان آیدا پارت ۴۴
گریه های آن شبش هم باعث نشد تا پدرش کوتاه بیاید
اما روز بعد عجیب بود که نظرش عوض شده بود!
زودتر از آنکه آیدا بیدار شود صبحانه اش را خورده بود
وقتی از خواب بیدار شد پدرش را کنار در درحالی که کفش هایش را میپوشید دید
همین که نگاهش به او افتاد با اخم ریزی صدایش زد
با چشم هایی کنجکاو نزدیکش شد و کنارش ایستاد
بدون آنکه حرفی بزند خیره اش شد تا پدرش شروع کند:
-دارم میرم رضایت بدم
چشم هایش بیشتر از حد معمول گرد شده بود
مگر امکان داشت؟!
-اما ی شرط داره
هر چه بود قبول میکرد تنها دوست داشت سامش آزاد شود
-باید قول بدی دیگه هرگز نبینیش یا حتی باهاش حرف هم نزنی یعنی کلا فراموشش کنی
آخر مگر میتوانست؟!
بهت زده نگاهش میکرد اما چشم ها و صورت جدی پدرش نشان میداد هیچ شوخی در کار نیست
اما باید قبول میکرد..!
به خاطر سام!
به خاطر خودش!
بعد از لحظاتی زمزمه کرد:
-باشه شرط شما رو قبول میکنم بابا
سرش را تکان داد و از خانه خارج شد
…
صبحانه آماده بود
ولی هیچ اشتهایی نداشت
تمام فکر و خیالش پر شده بود از حرف های پدرش!
روی صندلی جا گرفت و چایی اش را از داخل سینی برداشت
هر از گاهی چند لقمه به زور برمیداشت
شاید باید به حرف های پدرش بیشتر فکر کند
شاید بهتر باشد سام را برای همیشه فراموش کند!
با اینکه خیلی دوستش داشت اما گویا مجبور بود
تصمیم داشت نه دیگر زنگ بزند نه حتی به دیدارش برود
فعلا که گوشی هایش دست پدرش بود ولی حتی زمانی که آنها را بگیرد دیگر با سام تماس نخواهد گرفت
تصمیم سختی بود اما باید خودش را قانع میکرد که فراموش کردنش بهترین راه است
اما با تمام اینها چند ساعتی را منتظر آمدن پدرش بود که مطمئن شود سام آزاد شده
وقتی خیالش از بابت او هم راحت شد بدون هیچ حرفی وارد اتاقش شد
…….
آن روز تا شب از اتاقش خارج نشد
خودش را مشغول مرتب کردن اتاقش کرده بود
ساعت نزدیک های ۶ بود که مادرش وارد اتاق شد
نگاهش را به آیدا داد و تند گفت:
-آماده شود دخترم شب مهمون داریم
متعجب از جایش بلند شد و گفت:
-کی هست حالا؟
بدون اینکه جوابش را بدهد گفت:
-اماده باش که دو سه ساعت دیگه میرسن
بدون حرف دیگری از اتاق خارج شد.
کنجکاو بود که بداند چه کسی قرار است بیاید
لباس هایش را از داخل کمد برداشت و مشغول پوشیدن شد
…
ساعت ۹ شب بود که مهمان ها رسیدند
پدرش در را برایشان باز کرد و کنار رفت تا وارد شوند
آیدا و مادرش هم کنارش ایستاده بودند
با تعجب به افراد حاضره نگاه میکرد
آنها آنجا چه میکردند؟!
گل و شیرینی که در دست داشتند دیگر چه میگفت!
هرگز حتی فکرش را هم نمیکرد که آنها باشند!
..
(پارت بعدی یا امشب یا فردا صبح در رمان لند گذاشته میشه
کامنت فراموش نشه )
خسته نباشی
من حدس میزنم مهرداد اومد خواستگاری
ممنون مائده جان
پارت بعدی متوجه میشید
زیبا بود گرچه کوتاه احتمالاً مهرداد جونم اومده
ممنون که خوندی لیلا جان
هر چیزی ممکنه
مرسی,سعید جونم.چرا اینقدر دیر پارت دادیفکر کردم دیگه پارت نمی دی?
خواهش میکنم کاملیا جان
پارت آماده نداشتم و تازه تونستم بنویسم
نه بابا پارت میدم ایشالا
مهردادهههه من مطمئنم حسس ششمم بهم دروغ نمگه باور کنین مهردادهههه
عم ببخشید بابت شلوغ بازیای بیش از حدم
منطورم اینه احتمال میدم مهرداد خان باشن اهم
خسته نباشیوو
صبر کنید متوجه میشد حتما
خواهش میکنم ادا جان
ممنون که خوندی
کم بود ولی خوبه که خبری ازادی سام رو دادی فکر کنم مهرداد پررو اومده خواستگاری سعید جان مگه تو برزیل ایدا با سام صیغه نشدن؟
ممنون از نظرت گلی جان
حالا متوجه میشید که کی اومده
چرا برزیل صیغه بودن ولی خب مدتش تموم شده دیگه
اونا فقط برای رفتن به مهمونی این کار رو انجام دادن و حالا زمان زیادی گذشته
مهرداد نه؟
سعید خیلی کوتاه بود بعد از این همه وقتتت
خسته نباشیی
صبر کنید متوجه میشد
پارت بعدی رو فردا در رمان لند میزارم فعلا.
ممنون فاطمه جان
خسته نباشی نویسنده
ممنون نرگس جان
میگم یه سوال واسم پیش اومده چرا من هی از حسابم همینجوری خارج میشم ینی خودش در میادو دیگه باز نمیشه
خب بیشتر وقتا از سایت خارج بشی از حسابت هم خارج میشه
همیشه خارج میشی؟ اگه رمز رو میزنی باز وارد نمیشه درخواست کد بده به ایمیلت میاد
همون کارو کردم باز پستام نیسینی آخرش میبینین هزارتا نرگس بانو تو سایته که همش یه نفره
چرا آخه؟ مگه روی ورود به حساب نمیزنی!
یه گزینه هست که میگه من ربات نیستم
اون نمیاد
قبلا اوتو میزدم درست میشد اما الان نمیاد گزینههه
برو پایین صفحه
اونجایی که نوشته برترین نویسنده ها..
بزن روی یکی از کاربرا
میره داخل صفحه اش
بزن روی (پیام) که میاد باید وارد حساب بشی
اون طوری میشه
احساس میکنم یه جدایی نسبتا طولانی بین سام و آیدا میافته ولی بهم میرسن آخرش البته اگه این مهرداد دار فانی رو وداع بگه
در پارت های آینده متوجه همه چیز میشید
فعلا حدس بزنید
مهرداد نچسبببببب کی به تو گف بیاااااای وسط مگسسسسسس
هیععععع به مهردادی میگی نچسب؟ مگسسسس نکنه اون سام بیشعورِ حال بهم زن خوبه؟؟!!
این چه اسمیه واس خودت گذاشتی
حالا تو بمون طرف همون مگس مزاحم منم طرف همین سام گرچه ریسک زیادی داره
خوبه که، حداقل مثل سام خلافکار نیست بخوام کیبوردم رو کثیف کنم
نکه مهرداد سوءاستفاده گر نیس
سامیییییییی سامی هی هی سااااااامممممممیییییییی
دیوونه، سر شخصیتها دعوامون شده خداااا خوبه حالا واقعی نیستند! ولی دور از شوخی سام شخصیتش برام گنگ و مجهوله کاملاً نسبت بهش خنثی هستم، لعنتی خلافم خوب بلد نیست انجام بده ولی نویسنده تو دو تا صحنه مهرداد رو جوری نشون داد من اختیار از کف دادم حداقل موضعش مشخصه رگ و ریشه و که و که... تازه یک راستم اومده خواستگاری آیدا البته من شک دارم علاقهای وسط باشه چون مهرداد از حس آیدا به سام خبر داشت
سام پرو هس بچم ولی عشقش صادقه
ولی مهرداد چی ؟ پسره مزاحم
ولی من از اون آدمایی که تکلیفشون با خودشون مشخص نیست خوشم نمیاد، مهرداد تو تصمیمش جدی و مصممه
این اسمت منو کشته
خودمم ازش خوشم اومده راستی به نظرت چرا بچهها غیبشون زده؟ ضحی، نیوشا، ستایش؛ هلیا و الماس و…. همه دسته جمعی هم رفتند
چون پارت گذاری ندارن و برای همین کلا سر نمیزنن به سایت
میشه قانع نشم؟
بله حتما
سعیددددد
عکس رمانم قدیمیه میشه درستش کنی؟
مرسی
باشه
آخرش,خودت گفتی یا امشب (یعنی دیشب),یا فردا صبح,یعنی (امروز صبح )پارت بعد رو می زاری توی رمان لند.ولی تا الان که نیست
پارتم آماده است ولی نمیدونم چرا توی رمان لند نمیتونم وارد بشم
اینترنت دارم ولی میزنه لطفا صبر کنید
یکی دو ساعت دیگه پارت رو اینجا میزارم فعلا
تا پارت بعدی که برنامه ام درست بشه