رمان آیدا

رمان آیدا پارت 56

4.5
(37)

نگاهش را در خانه چرخاند و چشم هایش را چند لحظه‌ محکم روی هم فشرد.

 

نیاید بی گدار به آب میزد،باید حتما برای فردا فکری میکرد

نه میتوانست پرهام را آن طور رها کند و نه میتوانست خودش هم به راحتی به دیدارش برود.

 

یک لیوان چای برای خودش ریخت و روی مبل جای گرفت

همیشه همین طور بود!

 

قبل از آنکه کار هایش را شروع کند چایی میخورد و گویا آن طور خستگی ها قبل از آمدن می‌رفتند.

 

تا خود صبح مشغول بود.

مدارکی که باید آماده می‌کرد را پیدا کرد و تمام چیز هایی که واجب بود را جمع و جور کرد و داخل ساک دستی گذاشت

 

قبل از رفتن باید همه اش را از بین می‌برد

لباس هایش را هم حتی انتخاب کرد!

 

کت و شلوار مشکی و پیراهن آبی.

به هرحال باید نقش وکیل را برایش ایفا میکرد!

 

مدارکی که لازم بود را پیدا کرد و حاضر بود و صبح تا آفتاب طلوع کرد حاضر و آماده از خانه خارج شد

 

تمام دیشب را بیدار بوده ولی آنچنان خستگی احساس نمی‌کرد.

…….

اخم کمرنگی میان ابروهایش نشاند و کیف را در دستش جابه‌جا کرد و با قدم های آهسته وارد سالن شد

 

با پرس و جو هایش فهمیده بود که پرهام آنجاست و قرار بود قبل از دادگاه ملاقاتی داشته باشند

 

فعلا هیچ کس از افرادی که سام را می‌شناختند آنجا نبودند!

مثلا مهرداد..!

 

خودش را به اتاقی که راهنمایی کرده بودند رساند و طولی نکشید که پرهام هم وارد اتاق شد

 

اول متعجب نگاهش را به سام داد و بعد لبخند کمرنگی زد:

 

-سلام داداش

 

سام بدون حرفی نزدیکش‌ شد و تند در آغوشش کشید

پرهام درست مثل برادر بود برایش.

 

چند دقیقه ای همان طور در آغوش هم بودند و بلاخره جدا شدند و روی صندلی جای گرفتند.

 

…..

پرهام کلافه نگاهش کرد و گفت:

 

-دیگه نمیشه چیزی رو درست کرد سام

 

هرگز دوست نداشت این حرف را از زبانش بشنود اما گویا واقعا همه چیز پیچیده شده بود که پرهام آن طور صحبت می‌کرد

 

درست موقع کشتن جیمز پلیس ها رسیده بودند و اثر انگشت پرهام هم روی اسلحه بود!

 

پرهام نگاهش کرد و زمزمه کرد:

 

-همه چیز رو بدون هیچ کاستی براشون تعریف کردم،تمام چیز هایی که نباید گفته میشد!

 

متعجب سر بالا گرفت و در چشم هایش خیره شد

وقتی صداقت را در نگاهش دید اخم کرد و جواب داد:

 

-تو چی گفتی پرهام؟

 

گویا دوست نداشت باور کند اما حقیقت داشت!

گفته بود.

 

-محموله و اینارو هم خبر داشتن، تمام‌کارایی که کردیم رو میدونستن همراه با مدارکی که داشتیم اما خب هیچ اسمی تقریبا از تو برده نشده،یکی دو نفر از بچه ها رو هم گرفتن که اونا هم فقط منو می‌شناختن که همه چیز رو اعتراف کردن.

اخمش هر لحظه پررنگ تر میشد

تا قبل از آمدن معتقد بود که می‌شود همه چیز را درست کرد ولی حالا..!

 

-فقط به خاطر مدارکی که جعل شده اسم تو وسط اومد،گفتم رفیقم هستش و مطمئنا به خاطر جعل مدارک و حرف هایی که کم و بیش درموردت زدم چند سالی واست میبرن سام

 

هرگز حتی فکرش را هم نمی‌کرد پرهام همچین کاری انجام دهد!

 

-حالا همه چیز به خودت بستگی داره، کارایی که تا الان کردیم رو خودم گردن گرفتم ولی خب هر چی باشه چند سال هم واست در نظر می‌گیرن اگر دوست داری بازم فرار کن و ادامه بده به کارات و اگر میخوای بدون هیچ کاری منتظر باش،چند سال چیزی نیست میتونی بعدش با خیال راحت زندگی کنی

 

سرش را روی میز گذاشت و با عصبانیت چشم هایش را روی هم فشرد

پرهام خواسته بود خوبی کند!

 

تمام جرم هایشان را گردن گرفته بود و به اجبار نام سام را هم به میان کشیده بود چون راه دیگری نداشت

 

-بعدش میتونی با آیدا هم ازدواج کنی

 

تک خنده ای کرد و ادامه داد:

 

-هر کی ندونه من که می‌دونم چقدر دوسش داری!

مهربان بود دیگر..!

……..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 37

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مائده بالانی
2 ماه قبل

خسته نباشی.
من چرا حس میکنم پرهام از روی مهربونی این کارو نکرده.
با لو رفتن سام خیلی ماجرا تغییر میکنه

𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
2 ماه قبل

آخییییی رفاقتشونو🥲❤

ALA ,
ALA
پاسخ به  𝐍𝐚𝐫𝐠𝐞𝐬 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨
2 ماه قبل

اره واقعا

ALA ,
ALA
2 ماه قبل

خیلی عالی بود خسته نباشید

لیلا ✍️
2 ماه قبل

چه شیرتوشیری شد! دردسر پشت دردسر😕 پرهام یه‌جوری نبود🤔

camellia
camellia
2 ماه قبل

😍😍😍😍😍😘😘😘❤❤❤❤❤دستت درد نکنه.قهرم کارساز بود ها سعید جون😊

𝐸 𝒹𝒶
2 ماه قبل

دانلود یه رفیقی مث پرهام🙂
خسته نباشید❤

Aida
Aida
2 ماه قبل

دلم سوخت براشون خیلی شخصیت پرهام را با اینکه کمرنگ بود دوست داشتم خیلی خوب بود 💔

دکمه بازگشت به بالا
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x