نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان بخاطر تو

رمان بخاطر تو پارت 1

4.6
(18)

بخاطر تو:
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها……که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

پارت_یک

آخرین تماس رو هم با شنیدن صدای:بله منتظر تماسمون باشید.تموم کردم

من اگه میخواستم منتطر باشم که میخوابیدم از ساعت ۷ پا نمی‌شدم دنبال کار بگردم

گوشی رو پرت کردم روی میز و دمر رو مبل دراز کشیدم تا خواستم چشامو بزارم رو هم صدای زنگ گوشیم بلند شد و اینکه کی پشت خطه واضح بود نرگس بود رفیقم انگشتم رو رو دکمه ی سبز رقصوندم و جواب دادم
_بگو نرگس

_خلاصه وار بخوام برات بگم پاشو بیا اینجا
از حالت دراز کش در میام و میشینیم روی مبل و میگم:پریروز خونتون بودم برا چی باز باید بیام خونتون
_خب چی میشه مگه کار خاصی که نداری پاشو بیا اینجا حوصلم سر رفته

باشه ای میگم و قطع میکنم

از جام بلند میشم و بعد از تمیز کردن خونه حاضر میشم و راه می افتم سمت خونشون

از کوچه خارج میشم دستمو به سمت تاکسی ها دراز میکنم و حدود ده دیقه ای علاف میشم و بعد پیاده به سمت خونه ی نرگس اینا راه می افتم بعد از حدود چهل و پنج دیقه میرسم و درو میزنم نرگس بی این‌که آیفون رو برداره در رو باز میکنه

و من تو راه خودم رو برای فوش دادم بهش آماده میکنم ولی متوجه در باز و نبودن نرگس میشم و وارد خونه میشم و با صدای کشیده شدن سیفون متوجه میشم رفته دستشویی

صدای باز و بسته شدن در دستشویی میاد و من چون پشتم به نرگسه فکرمیکنه متوجه حضورش نشدم

که دستای خیسشو میزاره و چشام و میگه:اگه گفتی من کیم؟ منم با حالت چندشی دستشو از رو صورتم برمی‌دارم و میگم:نکن چندش دستت خیس بود

یدونه میزنه پس کلم و می‌خنده و میگه:انقدر حساس نباش چیزی نشده که خیسیه دستشویی‌ها

اینبار کاملا حرصی شده سمتش برمی‌گردم و اخم میکنم که دستشو به حالت تسلیم بالا می‌بره و میگه:باشه باشه نزن منو حیوان

نفسمو فوت میکنم بیرون و میگه :قهوه یا چایی؟ پوکر نگاش میکنم و میگم:قهوه

_قهوه نداریم

_پس چی زر زر میکنی؟

_خواستم کلاس بزارم

_آدم با امکاناتی که داره کلاس میزاره ..یه لیوان آب بیار چایی هم نخواستیم

_بهتر اگه میخواستی هم کی حوصله داشت آب جوش درست کنه

_یجوری میگی درست کنه انگار تو میشنی رو کتری تا گرم شه اون خودش میجوشه دیگه

_اینارو ولش کار پیدا کردی؟

_آره بابا تو یکی از بزرگترین شرکت های تهران به عنوان مدیر عامل استخدام شدم …نه بابا کار کجا بود آخه

_بابا دلی من که گفتم بیا پیش خودم زندگی کن اونجوری نه تو نیاز به کار داری نه من تنهام

نگاه کلافه و غمگینمو بهش میدوزم و میگم:منم هر بار که گفتی جواب دادم من دوست ندارم حس اویزون بودن داشته باشم؛

خواست حرفمو قطع کنه که دستمو بالا بردم و گفتم:ببین نرگس جور منو که نباید بابای تو بکشه میدونم تو هیچوقت کاری نمیکنی من حس غریبگی داشته باشم ولی خب که چی؟ بالاخره توهم ازدواج میکنی یا برمیگردی پیش خانواده ات اون وقت من آس و پاس بگردم؟تقصیر تو نیست که خانواده ی من مردن

جمله ی آخرو با بغض گفتم خودشم فهمید و غمگین گفت:ببخشید

یکی از پاهامو بالا آوردم و گفتم:ببوس تا ببخشم

_تو آدم نمیشی خر

با لبخند نگاهش می‌کنم که تلفنم زنگ میخوره و شماره ناشناسه

_بله؟
_خانم دلارام حبیبی؟

_بله خودم هستم شما؟
_از شرکت داروسازی ایران هورمون تماس گرفتم خدمتتون مثل اینکه درخواست کار داده بودید درسته؟
ذوق زده از جام می‌پرم و میگم:بله بله
_عزیزم فردا ساعت ۲ شرکت باشید برای مصاحبه ی کاری
_باشه خیلی ممنون حتما تشریف چیزه میام
_خدانگهدار
بدون اینکه اجازه ی خدافظی بده قطع میکنه و من چشم به قیافه ی سکته ایه نرگس که بخاطر فضولی اینجوری شده میوفتم و میگم: دلارام حبیبی عضو شرکت داروسازی ایران هورمون
و همین باعث بلند شدن جیغ نرگس میشه و بعد جشنی به مناسبت انتخاب شدن من برای مصاحبه میگیریم
……
با خستگی خودمو رو مبل پرت میکنم و میگم :وای نرگس خیلی خوب بود
_دمم گرم نوکرمی
می‌خندم و چشم می‌بندم و به فردا فکر میکنم و به این چی بگم و چطوری و رفتار کنم و.‌‌..چی بپوشم؟ یهو از جام بلند میشم و سوالم رو تکرار میکنم:چی بپوشم؟
_وای یا ابلفص راست میگی بپوش بپوش بریم یه دوری بزنیم ببینیم چی گیرمون میاد
_نرگس ساعت هفته
_خب به …بپوش بریم دلی دیره
تسلیم نرگس میشم و بلند میشم و به سمت مرکز خرید حرکت می‌کنیم قبل از وارد شدن مانتوی نرگس که از من جلوتر درحال حرکته رو می‌کشم و آروم و جدی میگم: رفتی اونجا رم نمیکنی دست بزاری رو هر چی بگی بخر موجودی حساب من ته تهش به دوتا مانتو قد بده بقیه اش لازممه
لبخند ضایعی میزنه و میگه:باشه بیب حواسم هست
و این یعنی دلی بدبخت شدی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا : 18

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Fateme

نویسنده رمان بخاطر تو و تقاص
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیکاوا
لیکاوا
1 سال قبل

قشنگ بود❤
قلمت خوبه 👌 و منتظر ادامه داستان هستم

Fateme
پاسخ به  لیکاوا
1 سال قبل

منتظر تایید پارت دو هستم❤️

Narges Banoo
1 سال قبل

دلارام نگران نباش نرگسا موجوداتی قانعی هستن به دوتا مانتویی دو میلیونی راضی میشن🤣

Fateme
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

نرگس ولخرجه ولی دلارام حواسش به همه چی هست
نرگس بانوو😂

Narges Banoo
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

ول خرج چیه بگو دست و دلباز😎😎😎
( بماند که خودم چه مادرخرجیم😂)

لیلا ✍️
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود عزیزم قلمت مانا👌🏻👏🏻⭐

Fateme
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

مرسی قشنگم

Fatima
Fatima
1 سال قبل

ایول عالی بود دست مریزاد 🥰👌

Fatima
Fatima
1 سال قبل

ایول عالی بود دست مریزاد 🥰👌

Fatima
Fatima
1 سال قبل

ایول عالی بود دست مریزاد👌🥰

saeid ..
1 سال قبل

قشنگ بود
موفق باشی 😊🌷

Zahra
11 ماه قبل

قلمت مانا 😘😍❤️

دکمه بازگشت به بالا
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x