رمان شاه دل پارت 50
دستش را روی موهایش کشید و کنار دیوار نشست
تمام افکارش عجیب به مغزش حمله کرده بودند
آخر مگر امکان داشت!
برادرش
برادری که ادعا میکرد هیچ نسبتی با او ندارد
شاید باید میرفت!
میرفت تا خودش را ببینید آن وقت این شوخی مسخره به پایان میرسید
از جایش بلند شد و به طرف در راه افتاد
-کجا؟
صدای افرا بود که باعث شد برای چند ثانیه مکث کند
آهسته جواب داد:
-باید برم پیش حاجی
کفش هایش را پا کرد که در همین زمان کوتاه افرا هم حاضر کنارش ایستاد
-منم میام باهات
سری تکان داد و راه افتاد
……
بدون معطلی خودش کلید را در قفل چرخاند و وارد خانه شد
سکوت بود که تمام خانه را در برگرفته بود!
شاید حقیقت داشت
خانه با قبل ها زمین تا آسمان فرق میکرد
نه لاله بود نه حسین!
آنهایی که همیشه خانه ی پدرش پلاس بودند
اما باز هم خوش بین بود
مادرش از آشپزخانه بیرون آمد
با دیدن کیوان و افرا متعجب نگاهشان کرد و گفت:
-خوش اومدین
غم چهره اش در همان نگاه اول هم مشخص بود!
به آرامی سلام دادند
کیوان نگاهی به اطراف کرد و گفت:
-بابا هست؟
-اره دستشویی هستش الان میاد
بدون هیچ حرفی روی مبل نشست که همان لحظه پدرش هم رسید
او هم تعجب کرد!
تنها دست دادند و دوباره در جای خود نشستند
کیوان بدون معطلی شروع کرد:
-حسین کجاست بابا
متعجب جوابش را داد:
-امروز خبری ازش نداشتم چطور؟
اخم ریزی کرد و گفت:
-رفته؟
سوال میکرد اما حاجی هم کاملا بی اطلاع بود!
-کجا میخواست بره؟
نمیدانست.
برگه ای که به دستش رسیده بود را به سمتش گرفت و گفت:
-بخون اینو
کنجکاو برگه را از دستش گرفت و مشغول خواندن شد
اما او هم با هر کلمه اش متعجب تر از قبل میشد
در نهایت برگه را روی میز پرت کرد و با اخم گفت:
-هرگز نمیتونه همچین کاری بکنه
حسین طرف حسابش حاجی بود!
-چرا رو اسمت تاکید کرده بابا
کیوان تنها بچه ای بود که برایش باقی مانده بود
شاید اشتباهاتش بود یا شاید سرنوشت!
-برمیگرده به گذشته اما شاید کار حسین نباشه
باز هم اعتماد های اشتباه.
-چه گذشته ای بوده که باعث شد خواهرم به خاطرش بمیره؟
صدایش میلریزید و حالش هیچ خوب نبود
حاجی برای مدت طولانی سکوت کرد و در نهایت تسلیم اعتراف شد:
-حسین برادر تنی تو نیست کیوان و اینم داستانی داره برای خودش
در سکوت تنها منتظر ادامه ی حرف هایش بود:
-اون سالها من و پدرش باهم دوست بودیم و ی مدت سر ماجرایی قهر شدیم اما خب زمان زیادی طول نکشید
برای آشتی پیش قدم شدم و ناهار دعوتش کردم رستوران
البته به سختی قانع شد و اومد باهام حالا بماند که دوست شدیم و چند ساعتی قهوه خونه گپ زدیم
اما خب کاری خارج از شهر براش پیش اومد و چون عجله داشت ماشین منو گرفت و رفت
از شانس بدش تو راه تصادف کرد و مرد
برادری نداشت و ماهم بچه نداشتم
حسین رو که ۱۰ سالش بود به فرزندی قبول کردیم
شاید حسین منو مقصر مرگ پدرش میدونه شاید تلافی کرده نمیدونم پسرم نمیدونم
بغض صدایش اجازه نداد بیشتر از آن حرف بزند بی هیچ حرف اضافه ای از خانه خارج شد و او را میان تعجب و بهت خودش تنها گذاشت!
…..
ساعت ها در خیابان قدم زدن هم حالش را خوب نکرد
تنها به خاطر خستگی افرا بود که به خانه برگشتند
سرش درد میکرد و گرسنه اش نبود
بعد از عوض کردن لباس هایش روی تخت دراز کشید و فکر کرد به تمام این روزهایش..!
اما فکر و خیال تنها سردردش را بیشتر میکرد
حضور افرا را که کنارش احساس کرد به سمتش چرخید و آرام زمزمه کرد:
-ببخشید امروز حسابی خسته ات کردم
لبخند محوی زد که در آن تاریکی اتاق دیده نمیشد
-هرکاری بتونم واست میکنم کیوان
کیوان در سکوت آغوشش را باز کرد و زمزمه وار گفت:
-بیا اینجا
خستگی هایش در آن آغوش گرم و مهربان به کلی فراموشش میشد!
موهایش را نوازش کرد و بعد از کلی فکر در نهایت آرام کنار گوشش گفت:
-نظرت درمورد حرف های دکتر چیه؟
خجالت میکشید اما باز هم جواب داد:
-من نظرم مثبته اگر تو مشکلی با بچه نداشته باشی
دست از نوازش موهایش کشید و گفت:
-شاید همه چیز بهتر شد
موافقت هر دو اعلام شده بود و چه چیزی زیباتر از این!
دستش را روی یقه ی لباسش گذاشت و دکمه هایش را باز کرد
عشق و خجالت درهم آمیخته بود و لحظات را برای هردویشان شیرین میکرد
نوازش هایش در تاریکی اتاق عجیب به
دلش مینشست.
در آخر زیبا بود این حس شیرین عشق و مهربانی!
(کامنت های شما بهم انرژی میده پس فراموش نکنید لطفا)
مرسی سعید بابت توضیحات کاملت من باب تولید بچه🤣🤣🤣🤣🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
توف تو روح حاجی که همیشه گند زده🤬🤬🤬
عالی بود سعید ژونم❤️😘
دیگه بیشتر از این نمیشه 😂😁
ممنون که خوندی ستایش جان🌷🌸
آناهیتا بیگناه جونشو از دست داد حالا که همه میدونند کار حسینه چرا دست رو دست گذاشتن و کاری نمیکنند!
اگر دقت کرده باشی زمان شب بود
پارت بعدی همه ی اینا رو میفهمید 😄
مگه فرقی داره؟ اون لحظه که آدم بفهمه عزیزش بیگناه از دست رفته که زمان نمیشناسه
هردو شکه بودن
توی نامه گفت وقتی به دستت میرسه که من دیگه نیستم
حاجی حسین رو مثل پسرش میدونه خب؟!
لیلا اصلا صبر نداریدااا
شاید حاجی رفته دنبال کاراش
چی بگم ولی خب بخوام واقعبین باشیم اون لحظه باید دست به کار میشدن نمیدونم شاید من اشتباه میکنم که حس کردم هر دو یکجورایی براشون مهم نبود منتظر پارت بعدیم🙂
نمیدونم ی خورده هول هولکی نوشتم شاید منظور رو قشنگ نرسوندم
عجله نکن دختر🙃
حتما پارت بعد دست به کار میشن
قطعا
آناهیتا گناه داشت🥲💔
مرسی سعید ژوونی
اره🥺
ممنون سحر جان🌿✨
زیبا بود
خسته نباشی.
ممنون گلی🌻🍃
بیچاره آناهیتا🥺😥
کاش یهکوچولو بیشتر رابطشون رو توضیح میدادی حس میکنم اونجوری قشنگتر میشد😃
عالی بود سعیدیییییی✨️🤍🥰
دیگه بازش نکردم 😁
ممنون غزل جان⭐🌿
عالی بود سعیدی❤️🔥
خسته نباشی💕🧜♀️
ممنون ضحی جون🌷🍀
طفلک اناهیتااا
من چرا حس میکنم حاجی اصلا احساسات ندارهه
چرا من هرچقدر سعی میکنم حاجی رو ناراحت نشون بدم باز میگید احساس ندارع😂🤦🏻♀️
صبر کنید بازم
ممنون فاطمه جان💐
برای آناهیتا چقدر گریه کنم ؟؟؟
سعید تو که میدنی قلب من ضعیفه … 🥲🥲🥲 تروخدا انقدر دخترای رمانا رو مظلوم نکنید …
عالی سعید جونم …. خسته نباشیییی😍😍
دیگه نشد هلی خانم🥺
ممنوووون که خوندی گل💐
اه سعید بابا یکم مینوشتی دیگه تازه داشتیم به جاهای خوبش میرسیدیم قهررممممم
بغض نکن ها شوخی میکنم 😉
باشه بغض نمیکنم 🤣
دیگه ننوشتم این دفعه😁🤦🏻♀️
💐🍀
چرا یه حسی بهم میگه بچه دار نمیشن فعلا ولی بعدا میشن😂😂😂🤦🏻♀️
عالی👏🏻
فعلا حدس بزن😂😁
ممنون نیوشا جان🌿🌷
خوب شد یکی پیدا شد😔😒
نمیدونم چرا حس بدی دارم نخندینا ولی کسی جواب سلاممو نده آتیش میگیرم
سلام لیلا جون 🥺
چرا باید بخندم
چی شده؟
هیچی فقط موندم چرا نازنین جوابمو نداده همین
گفت میره سرکار
شاید شیفت باشه
چی بگم تا همین یک ساعت پیش زیر غرامت پیام داده بود
اره دیدم پیامش رو ولی بعد پیام تو کلا تو سایت نبوده
احتمالا سرکار باشه
شایدم مهمونی جایی
نازنین چرا نیست؟زیر نوشدارو هم کامنت نمیذاره
کامنت های رمان دونی چرا انقدر دیررر میااان😂🤦🏻♀️
من هم برای تو هم برای ستی گذاشتم ولی هنوز نمیومدههه
آره دیر میاد
چرا هیچکس نیست اَه😑 از یه طرف نازی تز زده تو اعصابم معلوم نیست چشه جواب منو نمیده شماهه دیگه چتونه😟🤒
عزیزم ناراحت نباش شاید ندیده پیامت رو درگیر بوده🙃
من خودمم آخرین باری که آنلاین شدم صبح بود🤦🏻♀️
مگه میشه نبینه ؟ زیر غرامت براش نوشتم کاریش ندارم فقط چون سه روز نبود و زیر نوشدارو کامنت نذاشت یکم برام عجیب اومد
زیبا❤️❤️مثل همیشه
خوشحالم که دوست داشتی تینا گلی🍀🌸
فدای تو مهسا جونم❤️❤️
زیبا بود میگم حالا واقعاً حسین این کار رو انجام داده خوب ی نامه بیشتر نبوده شاید کس دیگه ای نوشته چون خود حاجی هم میگه شاید. حتی نمی دونسته حسین کجاست خوب شاید حسین سر بنیست کردن ویاگروگرفتن پس مطمئن نیست بهر حال حسین هم زیر دست خودش بزرگ شده من میگم شاید قاتل کس دیگه ای باشه اونم قاتل آناهیتا بی گناه .باید دید نویسنده عزیز در پارتهای…..🙂👌❤️
ممنون از پیام طولانی و قشنگت نسرین بانو
حالا اینجا نوشتم که حسین حاجی رو قاتل پدرش میدونسته
شاید کار حسین باشه شاید هم نباشه 😄
ممنون که خوندی 🌷🌟
انگاری سر همه شلوغه🤒🤢🤕
واقعا که…
بفرما لیلا جون
ما مهمون داشتیم الان وقتم خالیه
بگو چی شده
من همیشه نگران و پر استرسم بیخودی منفی میبافم برای خودم الانم وقتی ببینم کسی جواب پیاممو نده دیوونه میشن
نه بابا شاید همه کار داشتن
درست مثل من
آخه زیر نوشدارو سه پارته کامنت نذاشته😑 اگه اینجا کامنت گذاشت بهش بگو
اونجا یکم کامنت دادن سخته احتمالا برای اون نذاشته
حتما میگم اگه بیاد
ممنون😟 شبیه کسایی شدم که پریودن اعصابم سرجاش نیست منتظرم به یکی بتوپم
به یکی بتوپ خالی شی 😂
راستی سرکار میری؟
فعلا مغازه رو گرفتیم تا پروانه کسب و .. ایتا گرفته شه یه یکی دو هفته ای طول میکشه
جز تو کسی اینجا نیست که😂
آها ایشالا
منم همیشه نیستما
ی جوری نگو بهم بر بخوره 🥺🤣
نه خب فعلا اینجایی دیگه منظورم این بود کسی به جز تو نیست
خب دیگه بر نخورد🤣
اینجا رو میبینی آقا رنگو؟
اینجا خیلی وقته هیچ کس
میدونی روزهارو چطوری سپری میکنن؟
با امید
با امید اینکه روزی که اوضاع بهتر بشه…
با امید اینکه روزی کسی از اینجا رد بشه و کامنت بزاره😂
ایشالا که درست نوشتم🤣
اینارو میبینی نازی؟
لیلا دوست و همسایه ی منه🤣
میدونی شب رو چطوری سپری میکنه؟
با امید
با امید اینکه جوابش جوابش رو بدی
خاک تو سرت اصلا جوابمو نده 🤒🤕🤮🤧
فقط به عنوان شخصیت اصلی رمان چرا غیبش زده همین این اعتراف هم بکنم من طاقت کم توجهی ندارم خیلیم حسودم
ناراحت نشو خواستم شوخی کنم😂
مطمئن باش جایی هستش که نمیتونه جواب بده
منظورم نازنین بود نه تو جوابمو نده دختره فنچول
آهان اوکی😁
سرش گرم شوهرشه🤣🤣
درد رنگو کوفت رنگو ای جرواجر شه این رنگو همه جا اینو میبینم من🤕
سعید تو خواهر یا برادری نداری
😂
چرا خواهر دارم😁
خدانگهداره برات چرا قیافهات انقدر برام مجهوله؟ ولی حسم میگه چشمات مشکیه
ممنون گل🌿
قهوه ای روشن هستش لیلا 😁
واقعت ؟ چشم قهوهایها زیبان🤗☺
ممنون لیلا جونی 💛
چشمهای مامانمم قهوهایه من مشکی حالا اینو نگفتم انقدر حرصم میگیرع نگو مامانم طبیعی بدنش لیزره بگو یه تار مو اصلا بعد من 😂🤣 به یه هفته نمیکشه
خوشبحاااالش🤣
واای خیلی بده😂😭
هییی خوش بحاااالشششش🥲🥲🥲
خیلی بده🤬🤒
اصلا ستی بگو یه تار موهاااا رو پاش ب۵د من بیچاره فقط باید شیو کنم
سعید دوست دارم جیغ بزنم سرت خفت کنم🤣🤣 سرکار که برم لیلا دیدین ندیدین
بفرمایید جیغ بکشید🤣
نههه دلمون برات تنگ میشه خب 🥺
خب پریودی دیگه🤣🤣🤣
بیا لیلا
تو این بیابون یکی پیدا شد
آب داااری🤣
ما تشنه هستیم 🤣
بابا من درگیر خرید برای دانشگاهم🤦♀️🤦♀️🤦♀️
مانتو هام همه کوتاهن حالا بگرد مانتوی بلند پیدا کن🤣🤦♀️🤦♀️
چیزه که زیاده مانتو بلند ولی به تو کتی طوسی خیلی میاد قدتو هم بلندتر نشون میده
چرا راحت که پیدا میشه
نیستم بابا تازگی تماام شد
ممنون سعید ژون.خوبو عالی مثل همیشه.یه کم طولانی هم بود البته.
خداروشکر اینبار طولانی بود😄
ممنون از نگاه قشنگت کاملیا جونی🌿🌷
بیا کاملیا خانمم بهت میگه ژوون
بله😌🥺
لیلی منم هستم یعنی تازه اومدم
ساعت ۱۰ از خواب بیدار شدم صبحانه خوردمو آماده شدم رفتم مدرسه
ساعت ۵ و نیم از مدرسه اومدم خونه بعدشم رفتم برای ثبت نام ریاضی و تجربی
یکم تو بازار دور زدم ساعت ۸ اومدم خونه خدایی به من بگو وقت اضافه برای کشیدن لحظه نفس دارم🤣🤣🤣
تنها وقت خالیم هم اومدم اینجا
بعدشم قراره درس بخونم تا ساعت دو آخرم خواب
البته فردا پس فردا قراره برم مشاوره اوکی میشم دیگه
میگم سایت رمان وان هم جزو برنامه ریزیم باشه🤣🤣
کل برنامهشو برام رو کرد
دوستان یه کمک میخوام گوشیم دیگه قدیمی شده میخوام یه جدید بخرم پیشنهاد چی میدین یکی زیر ده تومن بگید یکیم بالای ده تومن فقط سامسونگ نباشه اینو میخوام نگهدارم واسه تایپ رمانم
شیامی نخر
هر کی دور ورما خریده به یه سال نرسیده ترکیده🤣🤦♀️
اپلم ک گرونه میمکنه سامسوگن🤦♀️🤣
اصلا حالم از شیائومی بهم میخوره سامسونگم یه دونه دارم دوست دارم تفاوت داشته باشه جدیدا یه مدل اومده گوگل پیکسل ازش تعریف میکنند نمیدونم بخرم نخرم من دیگه برم شب بخیرخبری از نازی شد بکید لیلا گفته خیلی بیمعرفتی
فکر کنم گرون باشه ها
کیو ۲۰ خیلی خوشگله ولی قاب نداره کلا
همونی که روش هست رو باید استفاده کنی
قیمتش نزدیک ۵ میلیون
چرا سامسونگ که از همشون بهتره
آره خب خدایی سامسونگ کارکردش قویه
سلام سلام چطوری خواهری
نازی خدایی کجا بودی باور کن اگه جوابشو نمیدادی هممون رو قتل عام میکرد🥺😁
اومدم برنامه ی امروزمو براش نوشتم بدونه برا چی نبودم ازم ناراحت نشه
خواست بکشه منو 🥺
بهش چیز بگو مامان نازی🥺🥺
من الان یکیومیخوام پادرمیونی خودمو کنه
اگر لطف کنه و فردا بیاد ریش گرو میزاریم😁
راست میگی ها
بابا بخدا من خیلی سرم شلوغه تایکم وقت پیدامیکنم بدوبدومیام سایت یه سرمیزنم بعد همین که کامنت میذارم دیگه هیچکس نیست چندروزه همش شیفت شبم بخدادمارم دراومده 😓حتما الان باهام قهره وااااای یکی بزرگی کنه این بامن آشتی کنه😕
بیا میبینی حالاکه من اومدم نیستش
بهش گفتم شیف هستی یا مهمونی
ولی فعلا رفت بخوابه
سلام بر تو ای نازی 😂
پیام ها رو بخونی میفهمی چه داستانی داشتیم
با عرض پوزش گفت بهت بگیم خیلی بی معرفتی
کم مونده بود گریه کنه🥺🥺🤣
بخداخیلی سرم شلوغه همش یاسرکارم یاخونه درحال مهمون داری دوستای امیرعلی ازشیراز اومدن یعنی به معنای واقعی جرررررررر دیگه تاتهشوبخوننین
اره حدس میزدم
خسته میشی حسابی
تارا بهش بگو سر منم شلوغ میشه واسه من شیفت شیفت راه نندازه اوکی؟؟🤬
حسابی خسته است دوست ش دیگه 🥺
خیلی نامردی بعدشم یادآوری کنم که کی این دوری روخواست باخودت یادته🤔
عزیزم نگفتم که قطع رابطه کن که تو سایت هستیم که
پس خدا بهمون رحم کنه 🥺
عصبی نشو دیگه لیلایی عصبی میشی زشت میشی ما همون لیلای مهربون خودمون رو میخواییم🥺🥺
فعلا که فکر کنم خوابیده تا فردا
بچه ها هم بهش گفتن حتما شیفت بودی
ولی بد جور قاطی کرده بود🙂😁
عمراً😑😑 جواب الماس زو دادی خیلی راحت از پیامم رد شدی یه امیزعلی بسازم اون سرش ناپیدا
اصلا کی گفته مهرداد بده هان از اون بشر بهترپیدا نیست ببینم فحشش دارین با من طرفین
حالا قهر نکن دیگه 🥺🥺
دوست میشی باهاش 🥺؟
تولو خدا🥺
بخدا ندیدم این خودم متوجه نشدم جان خودم مهمون دارم یعنی خونمونوببینی بمب ترکیده وقت سرخاروندنم ندارم
سعید بهش بگو هزار جور فکر واسه خودم ساختم خب از کاه رسیدم به کوه
اینم بگو بره بغل امیزعلی جونش که حوصلشو ندارم و تو رمان حسابشو میرسم پارت رو عوض کنم اصلا
قبلا میگفتی بغض نکن ولی حالا حتی حرفمم گوش نمیدی 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
توکه همین چندروز پیش میگفتی امیرعلی اله وبله حالاپشیمون شدی …ببخش دیگه معذرت میخوام اصلا همین حالامهمونامو بیرون میکنم بعدشم بغل امیرعلی فعلابادوستاش پره منونمیخواد
دهن منو وانکناااا فنچول میخواد جلوی من وایسته
واه نداشتیما میگی فنچول من دلم میگیره خب🥺
بابا همش یه علائم از خودت نشون بده
بیاین تموم کنید
لیلا مهربونه و میبخشه مگه نه؟🥺
معلومه کع مهربونه
ولی لیلا خدایی بخوای کشش بدی بین تو و نازی دلخوری به وجود میاد
میدونم ناراحت شدی و میدونم چقد نازی رو دوست داری که اینجوری از دستش ناراحت شدی ولی نازی آخه چرا باید جواب بهترین دوستشو نده
مسخره بازیا چیه؟ سه روز ازش خبری نداشتم بعد خانوم اد میوند زسر غرامت کامتا میذاشت ما هم که بوق
چقدر عصبیم غلط املایی رو فقط ببین
دعوام نکن خب 🥺
اصلا دوست نشو
منم باهات قهرم🥺🥺🥺
بابا بخدا سرم خیلی شلوغ بود ببخش 😭😭😭
واسه من اشک تمساح نریز اصلا هم مظلوم نیستی
من مظلوم نیستم خیلی نامردی هرچی شده زیرسرخودتو امیرعلیه الکی منووسط ننداز دورازچشم من باهم تبانی میکنین
اون که کار درستو کرد حالا تو نمیخواد شرح بدی من گفتم برو زیر غرامت دل و قلوه رد کن
واه باکی دل و قلوه رد کردم دختر؟🤔
حسود که هستم رک میگم ولی آخه فقط زیر رمان زهرا کامنت نیذاشت جوابمو که نداد کفری شدم
وااااای نازی حالا گرفتم چیشد لیلا حسودیش شده تو با الماس صمیمی شدی 🤣🤣🤣🤣
خدا نکشتت لیلا🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
فکر کنم پریوده🤣🤣🤣زده به سرش
واااای خدا باورم نمیشه لیلا اصلااااااا عصبی بودنتو دوست ندارم
عصبانی نمیشی نمیشی وقتی هم بشی
الفاتحه
تو رو خدا بر گرد رو مود خودت 🥺🥺
مهربونا زود جوش میارن آخه😞
شاید ندیده 🥺
صلح کنید دیگه🥺🥺
باشه بابا گذشتم ازش
مرسی
هو هو😁😁🤣🤣💃💃💃💃
خب حالا که گذشتی یه چیزی بگودیگه
چی بگم بوس بغل کور خوندی
نه خب همون بگی سلام هم کافیه برام
نه خب دور از شوخی حرصم گرفت نگرانت شدم مراقب خودت باش و گاهی بیا تو این سایت یه خبری بگیر
چه صحنه ای رمانتیکی تنهاتون میزارم🥺😁❤️
خداروشکر صلح کردین
شب همگی خوش❤️
رمانتیک چیه بالاخره نازنین کسیه که داستان زندکیش رو دارم مینویسم باید باشه
چشم خواهرجونم بازم ببخش الان دارن صدام میکنن من برم قول میدم ایندفعه زودتربیام
عالی
توروخدا فردا صبح بیدار شدن کسی رو نکش😁
تصادف نده😁
خواهر ناتنی براش پیدا نکن😬بزار لذت دیشب بچسبه بهشون
🤗
بعد دوباره انفجاری عمل کن
ممنون از اینکه خوندی 😁
باشه 😂🌷
مهسا جونی یه سوال بپرسم دوست داشتی جواب بده متولد چه سالی هستی ؟؟
۸۴ هستم
چطور؟
پسر گلمون همسن منه
👍😂
سعید تو کجایی هستی؟
زنجانی 😌
اها😂
سلاااااام بر عزیزان دل چخبررر😂😂😂
سلام نوشمک پرتقالی سایت🤣
پرتقال از کجا در اومد چرا من خر روز یه لقب جدید دارم🤣🤣
شانسی اومد تو ذهنم😂
بچه ها کسی محرمانه رو از شبکه تماشا نگاه میکنه؟
جواااب بدین 😂🥺
تلوزیون ایران نمیبینم😂🤦🏻♀️
یکی نیست بگه 🤣😩
درمورد فیلم و سریال های دیگه هر سوالی داشتی در خدمت بودم ولی اینو متاسفانه هیچی😂🤣🤦🏻♀️
ممنون 😌
مامانم اینا نگاه میکنن
سهیل که جومونگ میبینه…من نون خ😂😂😂
البته من بیشتر ماهواره نگاه میکنم
آخه ساعت ۶ نشون نداد خواستم ببینم چرا😂
منی که سه تاشم میبینم!🤣🤦🏻♀️
😂😂😂😂😂😂
نون خ خیلی باحاله من فقط میبینم میخندم….بعد عاشق لهجشون شدم
علیرضام کردی صحبت میکنه ولی با اینکه معنیشو نمیفهمم عاشق لهجشونم
اره خیلی باحاله 🤣🤣🤣
اهه منم ۸۶ هستم 💙من فکر میکردم خانومی سی و خورده ای هستی❤️❤️😜
اووو
نه پایین تر هستم
اخیی 💙💙💚
این حسو من اول به لیلا داشتم😂
فکر میکردم الان بچه هاش همسن خودمن
وای به خدا منم اینجوریم هر کسی میبینم یا شوهرا فامیلامون حدس میزنم سنش سی و خورده ای هست اما همش اشتباه در میاد
کسایی که تهرانن منم دارم میام رودبارم الان 🥲
منی که شمالم چه کنم☹️😂💔
عزیزم منم شمالیم من قاسم ابادی هستم سمت چابکسر
چه خووب😂😂😂
من فریدونکناری ام
ولی بیشتر موقعه ها بابلسرم 😂🤦♀️
عزیزم خوشبختم 💙💙❤️🥲
سلام خوبی؟نگرانت شدم
سلام گل
خوبم،فقط یکم کارام زیاده وقت نکردم بنویسم
اگر ادمین آنلاین باشه تا ساعت ۲ میفرستم
مرسی مهم خوب بودن خودته 😍
پارت ندادی هم ندادی 😁
دفعه بعد دوبل میگیریم🤗