رمان فرفری پارت30
کارم که تموم شد ناهار هم خورشت کرفس بار گذاشتم
چایی ومیوه بردم سالن
گذاشتم رو میز میخواستم برم که لاله نزاشت
_بشین عزیزم توهم خسته شدی
نشستم
_فرشته جون نظر تو چیه
_درمورد چی لاله خانم
_به مامان میگم بهتره برای داداشم یه دختر خوب انتخاب کنیم تا ازدواج کنه
تا حرفشو شنیم یه دفعه حالم بد شد
ولی سعی کردم عادی باشم چرا اینجوری شدم
خب ازدواج کنه به تو چه چرا رنگت پرید قلبت تیر کشید
به هر سختی بود حرف زدم ونظر دادم
_به نظر منم خوبه
بعد سرمو انداختم پایین حس میکردم میخوام گریه کنم
ولی آخه چِم شده
حس سنگینی نگاهی باعث شد سر بلند کنم
که دیدم سادات خانم داره موشکافانه نگام میکنه
ترسیدم از حالم بد برداشت کنه سریع بلند شدم
_خب من برم غذا سر بزنم برنج هم بزارم
جیم زدم رفتم زیر برنج رو روشن کردم
نشستم پشت میز یکی زدم تو سر خودم
چرا من اونجوری شدم
تو فکر حرف لاله بودم یعنی آقا قبول میکنه
بعد عروسی میان اینجا یا نه
مامان خوبی برای عسل میشه؟
باخودم درگیر فکروخیال بودم هرچی بیشتر فکر میکردم قلبم بیشتر تیر میکشید
ای بابا انگار منم مریض شدم
خب چته شیش وهشت میزنی پاشم غذارو بزارم حواسم پرت بشه
به من چه زن میگیره
غذا که آماده شد میز چیدم
لاله وهمسرش اومدم بعد خانم با بچه ها اومد فقط موند آقا
_عزیزم برو آرشاویر رو صداش کن
_چشم
مجبورم به حرف خانم برم سراغش
رفتم دم اتاق در زدم جواب نداد
چند بارم در زدم بازم هیچی
درو باز کردم گفتم شاید خوابه یا نیست
دیدم تخت مرتبه ولی صدا از حمام میاد
پس رفته دوش بگیره اومدم برم دیدم میزش نامرتبه
رفتم جمع کنم دیدم که نقشه رو میز هست
خیلی کنجکاو شدم
آخه من به کشیدن نقشه علاقه داشتم
یکم میز رو مرتب کردم
هم زمان چشمم به نقشه بود که حس کردم یه چی درست نیست
چند جا اشتباهه انگار
منم یه مداد برداشتم رو یه برگه دیگه نوشتم
میخواستم بعدش برم بیرون که در حموم یه دفعه باز شد
آقا اومد بیرون
اونم چه اومدنی
با یه وجب حوله دور کمرش اوه اوه اگه بیفته شرفش به باد رفته
حواسش به من نبود داشت با حوله کوچیک سرش رو خشک میکرد
منم نفسمو حبس کردم بیاد بره اتاق لباس من جیم بزنم
رد شد بره یه دفعه وایستاد برگشت زل زد تو چشمام
از خجالت هول شدم سلام کردم
دیدم لبش یه وری شد
سرخ شدم خواستم در برم که
پام رو زمین که یکم خیس شده بود فرتی لیز خوردم
#حمایت_از نویسندگان
خیلی خوب بود ❤️
یعنی فرشته رو میخوان بدن به آرشاویر ؟؟؟
نه فعلا اتفاقات دیگه در راهه🤪😜
هیییییییع😑
خیلی منتظرم ببینم چی میشه ، زودتر پارت بده تروخدا طولانی هم باشه 😍
فرشته یه روز سوتی نده روزش شب نمیشه
مرررسیییی که منظم پارت میزارید عزیزم
#حمایت از نویسندگان