رمان فرفری پارت37
رسیدم دم در پیاده شدم خواستم درو باز کنم که
متوجه قسمت تاریک کوچه شدم که نورسیگار دیده میشد
تا نگاهم افتاد اون سمت نور اومد جلو که دیدم ممد هست
تعجب کردم ممد کجا سیگار کجا چقدر عوض شده
_به به خانم دزده خوب خودتو تو اون خونه جا کردی زندگی منو خراب کردی
_به من چه خودت کردی من که به تو کاری نداشتم
_هه منتظر جواب کارات باش نمیزارم اونجا بمونی کاری میکنم هرلحظه آرزوی مرگ کنی
از لحنش یکم ترسیدم ولی تو ظاهر نزاشتم معلوم بشه آتو بشه دستش
_برو گمشو بسه انقدر مزاحمم شدی دفعه بعد به حرف نیست حالت رو میگیرم
_دفعه ی بعد که بشه واسه تو بد جوری بد میشه فعلا
گذاشت رفت ولی من موندم فکروخیال
نکنه بخواد برام دردسر درست کنه یا بلایی سرم بیاره
نه بابا فکر نکنم از این کارا بکنه فقط خواست منو بترسونه
کاش میدونستم این حرفا بعداً قراره زندگیمو عوض کنه
کاش بیشتر مراقب بودم
رفتم داخل سلام دادم جواب دادن دیدم همشون خوشحالن
_چیشده خبریه
_آجی بابا کار پیداکرده الانم برای شیرینی میخواد مارو ببره شام رستوران
یا جد سادات خانم اینا چقدر عوض شدن
یادم باشه از آقا بپرسم قضیه چیه
_عالیه حالا بابا کارت چیه؟
_تو شرکت دستیار شدم
میدونی که من قبلا فوق دیپلم گرفتم مدارک بردم کار دادن بهم
درسته بابا فوق داشت ولی چون کار گیرش نمی اومد کارگری میکرد
خوشحالم بخاطر کار جدید خوبه که زندگی داره بهتر میشه
البته اگه ممد بزار از این چیزا لذت ببرم
با حرف بابا که گفت آماده بشیم
منم تصمیم گرفتم فکرامو بزار واسه آخر شب
رفتم مانتویی که چند وقت پیش با حقوقم خریدم رو بپوشم
یه مانتو تا یکم بالای زانو مدل کتی با شلوار دنپا
یه شال خوشگل سفیدم پوشیدم
فرفریام هم به زور گذاشتم زیر شال اومدم بیرون
دیدم همه آماده شدن
علی هم لباسای نویی که براش خریده بودم پوشیده بود
مامان و بابا هم لباس تمیزی تنشون بود
معلوم بود تازه خریدن
زدیم بیرون بابا گفت با تاکسی بریم سوار شدیم
ده دقیقه بعد رسیدیم یه رستوران تمیزوخوب
رفتیم نشستیم پشت میز چهارنفره
خیلی خوشحال بودم اشک تو چشمام جمع شده بود
خدا مارو دید
یه آدم خوب مثل آقا رو سر راهم گذاشت که باعث شد زندگیم زیرو رو بشه
همون لحظه با دیدن اون همه حال خوب تصمیم گرفتم تا فردا حتما یه تشکر خوب از آقا بکنم
من تو فکر بیان تشکر بودم ولی نمیدونستم قراره اونجوری حالم گرفته بشه
واتفاقات بعد که خیلی چیزارو تغییر میده
همه به اتفاق جوجه سفارش دادیم با مخلفات
بعد شام یکم قدم زدیم تو هوای پاییزی یه بستنی خوردیم که باعث شد لرز کنم
ماشین گرفتیم برگشتیم
لباسام رو عوض کردم از خستگی سرم رو بالش رفت خوابم برد
صبح سرحال بلند شدم رفتم دستشویی
بعد تخلیه خخخخ ببخشید بعد از انجام کارم زدم بیرون
دست وصورت شستم چایی گذاشتم لباس پوشیدم زدم بیرون
صبحانه ی خودم رو خونه سادات خانم میخورم
با مترو رفتم یکمم پیاده روی کردم
رسیدم سریع صبحانه گذاشتم رفتم صدا کنم بیان فهمیدم آقا زودرفته
خانم وعسل اومدن باهم صبحانه خوردیم عسل رفت مهد
منم مشغول پختن زرشک پلو شدم
چون میدونم آقا دوست داره گذاشتم
همراه غذا یه تشکر هم بکنم
خب خدا رو شکر این پارت خیلی قشنگ بود کاش همیشه همینجور بمونند
قلمت قشنگه فرشته جون فقط متنها رو مثل شعر از هم فاصله نده مثل این👇
خانم وعسل اومدن باهم صبحانه خوردیم عسل رفت مهد
منم مشغول پختن زرشک پلو شدم
چون میدونم آقا دوست داره گذاشتم
همراه غذا یه تشکر هم بکنم
این مشکل حل شه رمانت قشنگتر از این هم میشه😊
چون باید پارت طولانی باشه مجبورم فاصله بدم
خب فاصله که طولانی نمیکنه 😊
فقط جای خالی میمونه
باید متن بنویسی که از نظر خواننده طولانی باشه
اگرم برای سایته که تایید کنه دیگه هیچی
عزیزم برای طولانی بودن باید متنتو بیشتر کنی نه اینکه بیجهت فاصله بندازی یه جاهایی فاصله نیازه ولی تو توصیفات نه
و اینکه طول پارتت خودش طولانی هست چرا الکی میخوای زحماتتو خراب کنی !
همینا رو من دوتا پارت تو تلگرام میزارم برای سایت که تایید کنه اینجوری فاصله گذاشتم دفعه ی بعد نمیزارم ببینم تایید میشه