رمان فرفری پارت44
بعداز ظهر آماده شدم به مادر هم گفتم میرم به فرشته سر بزنم
سوار ماشین شدم رفتم محلشون
رسیدم ماشین رو پارک کردم پیاده شدم
نمیدونم چرا انقدر استرس داشتم یکمم دلم شور میزد انگار قراره اتفاق بدی بیفته
تو دلم یه صلوات گفتم ورفتم سمت در
در زدم منتظر موندم یکم بعد علی داداش فرشته در رو باز کرد
_سلام عمو
_سلام پسر گل خوبی
_ممنون شماخوبین
_منم خوبم ممنون علی جان خواهرت خونس؟
حس کردم حالش عوض شد نگران شدم
_چیشده اتفاقی افتاده دیدم امروز نیومد گوشیشم خاموشه
_راستش آبجی از دیروز که اومده سرکار دیگه خونه نیومده فقط یه پیامک داد به بابا که من با محمد میرم همین
حس کردم قلبم وایساد یعنی چی محمد کیه کجا رفته حالم به حدی بد شد که اگه دستمو به دیوار نمیگرفتم نقش زمین میشدم
_آقا حالتون خوبه چی شدین
بعد بدو رفت خونه سریع برگشت دیدم دستش یه لیوان آب آورده
به زور گرفتم آب رو خوردم یکم حالم بهتر شد ولی درد قلبم زیاد تر شد
با علی خداحافظی کردم وبه هرسختی بود بدون تصادف رسیدم خونه
ماشین رو داخل نبردم بیرون پارک کردم با کلید درو باز کردم رفتم داخل خونه اومدم درو ببندم که یکی صدام کرد
_ببخشید منزل شمس
_بله خودم هستم
_سلام با آقای آرشاویر شمس کار داشتم
_سلام خودم هستم بفرمائید
یه پاکت گرفت سمتم
_بفرما این نامه برای شماس
_از طرف کیه
_یه خانم داد بدم به شما
سربع نامه رو گرفتم پشتش فقط آدرس من بود چیز دیگه نبود تشکر کردم رفتم خونه
رفتم اتاق کارم رو کاناپه نشستم سریع نامه رو باز کردم
با هر خط که میخوندم حالم بد وغمگین تر میشدم
متن نامه
سلام آقا ببخشید که نامه فرستادم من از حرفای شما فهمیدم که منو دوست دارین ولی متاسفانه من کس دیگه ای رو دوست دارم والان کنارش هستم ممنون بابت زحمات این مدت دنبال من نگردید
فرشته
نامه رو کنار گذاشتم با حرص موهام رو چنگ زدم اگه منو نمیخواست میتونست بگه لازم به فرار نبود
چرا فکر خانواده اش نبود
شاید دروغ میگه یا پسره مشکلی داره
باید از پدرش سوال کنم
با این فکر گوشی رو برداشتم به آقای رضایی زنگ زدم
_الو سلام آقای شمس خوبین
صداش خیلی گرفته بود یعنی چیشده
_سلام ممنون شما خوبین شرمنده مزاحم شدم از دخترتون خبری شد؟
_دشمنتون شرمنده والا چی بگم یه نامه اومده دم در که گفته من یکی رو دوست داشتم باهاش رفتم نمیدونم قضیه چیه
_یعنی شما پسره رو نمیشناسین
_راستش فرشته فقط یه خواستگار داشت که همسایه بود ما از رفتار فرشته فکر میکردیم پسره رو میخواد
ولی شب خواستگاری جواب منفی داد جز اون من خبر ندارم
_اسمش چیه
_محمد
خیلی زور میزدم تو صدام تغییری ایحاد نشه ولی از درون درحال فروپاشی بودم
محمد فکر کنم همون کارمند خودمه باید پیداش کنم
_باشه ممنون دیگه مزاحم نمیشم انشاالله همه چیز درست میشه
_این چه حرفیه ممنون امیدوارم درست بشه
_خداحافظ
_خداحافظ
قطع کردم زنگ زدم شرکت آدرس محمد رو از پرونده استخدامش پیدا کردم من باور ندارم این نامه رو چون دیدم چطور چشمای فرشته اون روز که محمد اذیتش کرد پر از نفرت شد
خسته نباشی
عالی بود..
میشه به رمان منم سر بزنی؟
شاه دل
میشه لطف کنین روزی دو پارت بزارین
خوب بود خسته نباشی عزیزم💙
واااعیییییی عالی بود
سلام فرشته خانمی ،عالی بود به رمانتون هیجان اضافه کردید میشه لطفا”زودبزودوطولانی پارت بزارید ،خداقوت