رمان قلب بنفش پارت شصت و یک
رمان قلب بنفش💜✨
#پارت_شصت و یک
از خشم نفس نفس می زد…
اگر اتفاقی برای تیدا میفتاد یک لحظه نمی گذاشت آب خوش از گلوی آرتا پایین برود…
هر بلایی که سر خواهرش آمده بود؛مسببش این مرد بود…
مسببش عشقی بود که از وجود خودش پای او ریخت…
وقتی انقدر معصومانه تمامش را برای او گذاشت دریغ از یک نگاه…
آراز،با حالتی مضطرب سمتش آمد…
هنوز در فکرش نمی گنجید حرف هایی که آریانا بر زبان آورده بود…
منظورش از تهدید چه بود؟!
چه چیزی وجود داشت که از آنها پنهان بود و حالا،در همچین موقعیتی آشکار شده بود؟!
بازویش را در دست گرفت…
توجهی به تقلا هایش نکرد و او را به گوشه ای خلوت،هدایت کرد…
سوالی نگاهش کرد…
چشمانش سرخ سرخ شده بود…
_آریانا….منظورت….منظورت از اون حرف ها چی بود ها؟!درست توضیح بده ببینم چی شده…
آریانا کلافه نگاهش را دزدید…
چرا دست از سرش بر نمی داشتند؟!
صدایش ناخواسته بالا رفت
_چی رو توضیح بدم من؟!درست تر از این؟!تموم زندگیم رو شما ها به گند کشیدین!حالا هم تنها دلخوشیم رو میخواین ازم بگیرین!بس نیست این همه عذاب؟!
آراز،انگار که لال شده بود...
هیچ چیز نمیتوانست بگوید…
فقط،بی اختیار دست آریانا را محکم تر فشرد…
دیگر نیرویی برای جنگیدن نداشت…
دوباره اشک در چشمانش حلقه زد…
دیوانه می شد وقتی این جور گریه هایش را می دید و کاری برایش نمی کرد…
صدایش پایین تر آمد و لحنش آرام تر شد
_تازه داشتم با شب بیداری هام و بدبختی های جدید کنار میومدم من!تازه داشتم با نبودت کنار میومدم آراز!
یک بار از خودت سوال کردی چرا یهو همه چیز خراب شد؟!
یک بار خودت رو جای من گذاشتی؟!
نفس سنگینش را میان بغض خفه کننده اش آزاد کرد…
_ما راه اشتباه رفتیم؟!باشه قبول…ولی این رسمش نبود!وقتی به جایی رسید که برای جون خودمون ارزشی قائل نبودیم؛ولی وقتی اسم شماها تو زبون صمدی حیوون افتاد،این تنها راه ممکن بود.
آراز،ناباور به چهره اش خیره بود…
یعنی…همه ی این ماجراها که زندگی همه شان را بر هم ریخت؛از روی اجبار و با زور و تهدید بود؟!
بعد این دو دختر،دم نزدند؟!آینده خودشان را فروختند و آرامش آنها را خریدند؟!
_میدونی چیه؟!هر چی هم که بود؛آرتا ارزشش رو نداشت!اون لیاقت حتی یه قطره از اشک های خواهرم رو نداشت!
متعجب و حیران زمزمه کرد
_این هایی که میگی یعنی چی؟!….
تلخ خندی زد و آراز را عقب هل داد..
_من هیچ وقت نمیخواستم دلت رو بشکنم!ولی تو هیچ وقت نفهمیدی…چشمات رو بستی و من رو ذره ذره کشتی!هیچ وقت نفهمیدی من چقدر دوست داشتم!
دوباره زخم حسرت قلبش سر باز کرد و دردهایش دانه به دانه بیرون ریخت…
چه گناهی کرده بود که نباید یک روز خوش می دید؟!
آن از عشقش و این هم از تنها خانواده اش…
بی اختیار،مشت هایش را روی سینه ی ستبر آراز فرود می آورد…
او هم فقط می گذاشت کارش را بکند و خیره به حرکاتش بود…
عشقش چه ها که نکشیده بود…
خودش را گناهکار می دانست برای اینکه حاضر نشد از قضاوتش دست بر دارد….
برای اینکه در شرایط سختش رهایش کرد و او را میان تلاطم سرنوشت تنها گذاشت…
بالاخره دستانش را گرفت…
محکم در آغوشش کشید برای جبران تمام نبودن هایش…
برای جبران روزهایی که باید می بود و لبخند را روی لب هایش می کاشت…
نه اشک را در چشمانش…
وجودش انگار با لمس کردنش جلا گرفت…
چقدر دلتنگ بود…
_هیش!آروم باش…
همچنان درگیر تقلا کردن برای بیرون آمدن از حصار دستانش بود اما موفق نمی شد…
خسته نالید
_ولم کن!دست از سرم بردار!
اما انگار که بی فایده بود…
قصد کوتاه آمدن نداشت…
_گریه نکن عزیزم…درستش میکنم!درستش میکنیم…
احساس سرگیجه امانش را بریده بود…
آه پر دردی کشید و پلک هایش را محکم بست…
تا چند ثانیه بعد
دیگر چیزی جز سیاهی جلوی چشمانش نبود...
××××××××××
این هم پارت جدید حمایت یادتون نره بچه ها لطفا کامنت بذارید و امتیاز بدید🥲🧡
حدس تون چیه به نظرتون چه اتفاقاتی قراره بیفته؟
خیلی قشنگ بود نیوش
البته کمی طولانی تر از همیشه
مرسیی مهی جونم ممنون که خوندی😍
از تیدا بدم میاد😒دختره ی لوس زشت
عالی بود نیوشاجانم🥰🌹
سحررر اوکی ولی گلبمو شکستی:)🥲💔😂😂😭
بدبخت اصلا مگه تو این پارت بود که ازش بدت میاد باورم نمیشه دختر مظلوم خودکشی کرده بعد اینجوری میگین راجبششش😂😂😂😂😭😭😭
در ضمن خوشگلم هست🤭🤣
فداتشممم سحری جدا از شوخی ممنون از نظرت عشقم❤😍😘
😂😂😂😂😂😂
قربونت بشم
کلا از تیدا خوشم نمیاد….. آرتا عشق است😌
مثل کیوان توی شاه دل…. از افرا بدم میاد ولی عاشق کیوانم😁
قربوووووون ذوقت بشه سیسی😘🫂
جدی خیانت براتون مهم نیست؟!😂💔
چی بگم والا…😂🤣
عههه خدا نکنهههه💋🥰🥲
نه برای من مهم نیست😂🤷♀️
🥰😘
باورم نمیشه😂🔪😭
حالا اگه به من خیانت می شد…
ووویییی اصلا نمیشه بهش فکر کرد🤣😭
خسته نباشی
خیلی زیبا بود
البته یکم غمگین
❤️❤️❤️❤️
متشکرم مائده ی عزیز از لطفت💋❤
من عشق این دو تا رو بیشتر دوست دارم یعنی از شخصیت آریانا خوشم میاد😊 حالا مونده تیدا چیکار کنه با آرتا… خداقوت عزیزم
❤😁
ای بابا بچه ها گفتم که منتظر تیدا نباشید خیلی😂😂
عشق منی توووو لیلا جونم🥰😍❤
مرسی و ممنونم خانم.دستت درد نکنه😘زود به زود بزار لطفا.🤗
بوس بهت کاملیا جونم😘دست شما درد نکنه🤍
اگر شد چشم
چشمتون بی بلا.❤
خسته نباشی نیوشی💜🤩
پس خیالمون از آرتا و آریانا راحت شد میمونه آرتا و تیدا😊
دورت بگردم❤
نه حالا خیلی هم خیالتون راحت نباشه اتفاقی نیفتاده که😂😂😂
بابت تیدا هم منتظر نباشید انقدر…😂😂😂😂
خسته نباشییی
خیلی قشنگ بودد
تیدا بهوش نمیاد؟
مرسی از نگاهت فاطمه جونممم🥲❤
دیگه خودتون ببینید بچه ها🤭😂😂
خیلی عالی دست و پنجت طلا نیوشا جان ❤️
عشق منی نسرین جانم❤💋😘
واقعا هیچ پیش بینی نمیتونم بکنم🤕
فقط کوتاه بودا خواهری🥺
دلم واسه همشون میسوزه😥🥺
البته به جز آرتا😡
عالی بود نیوشییییی🥰✨️🤍
🥺
ببخشید عزیز دلم🥲
خودمم دلم میسوزه همش😭
آرهه…
فداتشممم غزلییی😍❤😁
هیچی برمیگردن پیش هم گور صمدی هم چال میکنن
در این حد مطمئن؟!😂
مرسییییی
بوسسسس🥰