غرامت پارت 42
چشمهایم خیره صفحه تلویزیون بود ولی فکرم در جاهای دیگر جولان میداد
زندگیم واقعا سر و تهی نداشت
بنای زندگی من و مهران روی آب ساخته شده بود، همین مرا میترساند
نفس عمیقی کشیدیم و حواسم را به فیلمی پخش میشد دادم
ولی همانطور که توقعم میشد فیلمی که ارزش وقت گذاشتن داشته باشد پخش نمیشد
باصدای زنگ گوشی مهران چشمهای بی حوصلهام را گرفتم
کی میتواند این وقت شب باشد؟!
با کنجکاوی بلندشدام و به سمتاش رفتم
“مالک”
نوشته شده بود!
این وقت شب چه اتفاقی افتاده بود که مالک زنگ زده؟!
دلشوره ناخوشایندی در وجودم پیچید
نیمساعتی از ترک کردن اتاق میگذشت به احتمال زیاد مهران نخوابیده!
گوشی رو از شارژ کشیدم
تعلل کردم در بردن
خوابیده یا نخوابید؟
قبل از حس عذاب وجدان برای بی خواب شدنش دلشورهام چیره شد و به سمت اتاق روانه شدم..
در اتاق را باز کردم،
تاریک بود و گوشی در دستانم میلرزید و صدای ناخوشایندش در اتاق میپیچید
در سیاهی اتاق دیدم که جسماش تکآنی خورد
منهم برای کامل کردن بیداریاش اسماش را صدا زدم
کامل بیدار شد و نیم خیز شد
-کیه؟
به سختی روی تخت نشستم و صفحه گوشی را روی صورتاش انداختم، چهرهاش به کسانی که خواب بودهاند نمیخورد و عذاب وجدانم کمی کم شد گوشی را به دستاش رساندم و آرام گفتم:
مالکه..
سری تکون داد و جواب داد،
منم با دلشوره که قوی تر شده بود به او نزدیکتر شدم که شاید صدای مالک را هم بشنوم..
-جانم؟
….
-خوبم
…
-گفتم که خوبم
…
-بعدا حرف میزنیم
…
-یادم نمیره
…
-شبت بخیر
گوشی رو از گوشاش فاصله داد و آیکون قرمز را فشرد، با اینکه دلشورهام کمتر شده بود ولی بازم به این مختصر حرف زدن و پیچاندن مهران حسهای خوبی نداشتم
-فیلم دیدنت تموم شد؟
از فکر بیرون آمدهام گوشی را از دست دراز شدهاش گرفتم و جواب دادم:
فیلم خوب نداره!
آباژور کنار پاتختی را روشن کرد و کمی اتاق روشنتر از قبل شد، به او خیره شدم
پتو را کنار زد و خودش را به من نزدیک کرد
-خب پس چیکار میکنی دوساعته اونجا؟
همانطور که خیره عسلی های نامفهومش بودم لب زدم:
هنوز نیم ساعته مهران
دستاش روی ران پایم نشست و کمی فِشرد،
تمام بدنم یخ بست
-بغل من خالی باشه زمان دیر میگذره!
تغییر موقعیت داد و دستانش دو طرف بدنم قرار داد و صورتش مماس بود با صورتم
بیشتر وجودم سرد شد و در عمق چشمانم ترس از آن رابطه شعله کشید
-من خوابم نمیآد
نوک بینی اش به بینیام زد و کنج لبانش را کمی کج کرد و گفت:
مگه مواقعی که خوابت میاد یکی بیارم اون شیفت کار کنه،
بلکه خوابم ببره!
دستانم را روی دستانش گذاشتم و کمی به عقب خزیدم و تا تسلط حرف زدن داشته باشم
او خلق و خوی مانند زنبور داشت
گویا ترسم را که احساس میکرد میدرید!
از این عقب کشیدن زیاد راضی نبود که همان کنج کج شده را برگرداند..
سعی کردم کمی او را از این عقب کشیدن دور کنم و لب زدم:
بالشتم میتونه این کار و بکنه
برای اولین بار دیدم که خندید
عمیق
طوری که تمام دندانهای سفیدش برق زد..
یکبار برای من خندید!
چه دستاورد بزرگی
ناخودآگاه دست لرزانم روی کنج لب کشآمداش که چینهای روی صورتش خورده بود نشست
و زمزمه کردم:
چقدر قشنگ میخندی!
نگاهش میخ چشمانم شد،
و نگاه من دستی بود که بی اختیار دراز شده بود
لحظهای احساس چندشی درونم جوشید
دستم را به سرعت پس کشیدم
خُجول لب زدم:
من..
لب هایاش
چنبره زد روی لبهایم
بوسید
عمیق
با حسی که آن شب درون گرمی لبانش نبود
چشمهایش را بسته بود و دستانش تنم را به خود میفشرد و میبوسید
نفسم بند آمد و قلبم به سرعت کوبید
لبانش را از لبانم کند و چشمهایاش را باز کرد
-داری معتادم میکنی به وجودت!
سرش درون گردنم فرو کرد، ولی هنوز دستی که بازویاش را چنگ انداخته بود و دست دیگرم که گوشیاش را میفشرد
قلبم به سرعت میکوبید
-این پریودیت رو اعصابمه، تا هفت روز دیگه راه و چاه بدنت ع دستم میره!
گونههایم داغ شد و سوخت،
نفس کلافهاش را در گلویم خالی کرد
عقب کشید
خودش را به جای اولش برگرداند
نفسم آزاد شد
-گوشی مو بزنی تو شارژ، کسی دیگهام زنگ زد بیدارم نکن!
سری تکآن دادم و سریع اتاق را ترک کردهام
روی مبل خودم را پرت کردم
از پریود بودنم برای اولین بار راضی بود
مهلت خوبی بود تا مهران و این رابطه را درک کنم
گرم تماشایی فیلم بودم که دوباره زنگ گوشی مهران حواسم را از فیلمی که تازه جذاب شده بود گرفت..
نفس کلافهای کشیدیم و به ساعت خیره شدم
۲:۱۵
منصرف شدم از جواب دادن و دوباره چشمها و حواسم را به فیلم سپردم
که دوباره شروع کرد به زنگ خوردن
انگار کسی که تماس میگرفت، خیال ناامید شدن نداشت.
کلافه بلندشدهام و به سمتاش رفتم
“R”
آر کیه؟!
کنجکاو بع شمارهاش خیره شدم برایم آشنا نبود!
چه شخص مرموزی در این وقت شب زنگ میزد
صدای اش را قطع کردم و کمی ترسیده به در بسته اتاق خیره شدم
گمان نکنم که مهران تا الان بیدار باشد
گوشی را برداشتم و در دستمام چرخاندم
که دوباره شروع کرد به زنگ زدن
شخص مرموز احتمالا کار مهمیداشت!
زنگ قطع شد و صدای پیامک آمد
“مهران تروخدا بردار، برنداری خودم و میکشم!”
قلبم لحظه ای از حرکت ایستاد و چشمانم روی کلمه”میکشم” خشک شد
که همان موقع دوباره گوشی در دستانم لرزید
ترسیده بدون آنکه بفهمم آیکون سبز را فشردم
دستانم میلرزید ولی نگرانی عجیبی از پیام آمده به قلبم راه آمده بود و مرا مجبور میکرد
که کاری که نمیخواهم انجام دهم
گوشی در دستانم میلرزید
روی اسپیکر گذاشتم و نگاه ترسیدهام را میخ اتاق کردم
-در و باز کنن
باصدای داد آشنایی از میان گوشی نگاهم روی اسم مخاطب نشست
صدای داد بیشتر شد
خداروشکر صدای تلویزیون هم در خانه پخش میشد
صدای داد بیشتر شد و در آخر چیزی محکم کوبیده شد
انگار مخاطب از تماس وصل شده آگاه نبود
-میخواستی چه گوهی بخوری؟
صدایاش برایم بسیار آشنا بود، ولی آنقدر عصبانیت در صدایاش بیداد میکرد که فکرم نمیتوانست متمرکز شود!
صدای ضعیف دختری بیشتر مرا به وجد آورد
-میخواستم خودمو بُکشم
ابروانم پرید مخاطب دختر بوده!
دلشورهام بیشتر شد
آن دختر چه ربطی به مهران دارد؟؟
صدای آن مرد بیشتر عصیان زده شد
فریاد میکشید و صدای شکستن چیزی میآمد
فریادهایاش میان شکستن ها گُم شده بود و به سختی چیزی از میان آنها میفهمیدی!
سعی کردم اسپیکر گوشی را نزدیک گوشم ببرم که شاید چیزی بفهمم ولی بازهم چیزی دستگیرهام نشد!
تا اینکه بالاخره تماس قطع شد
من درمانده به صحفه خیره شدم
مرا در یک عالم پر از سوال و البته پر از ترس رها کردهاند
در درجه اول بی نهایت از مهران میترسیدم که مرا برای پاسخ دادن به تماس بازخواست کند
و در درجه دوم جنسیت مخاطب برایم عجیب بود!
دستای لرزانم گوشی را به جای قبل برگرداند
ولی درجه اول زیادتر مهم بود و رعبانگیز
قطعا تنبیهه سنگینی را متحمل میشد
میدانستم بازخواست کردن مهران برای همچین تماسی نه تنها برایم راه نجاتی نیست بلکه تحقیر شخص خود من است!
مهران آدم تعهد داری نیست حتی شاید بگوید دوست دارم که خیانت میکنم!
“خیانت”در گوشم زنگ خورد از یک تماس به کجا رسیدهام!
اگر فقط یک صمیمت باشد چه؟
از انجایی که صدای شخص مذکر هم برایم آشنا بود..
ترس بیشتر در دلم ولوله به پا کرد
کاش هیچ وقت بلند نمیشدم
ممنون الماس جون بازم پارت بده
مرسی عزیزم
چشم سعی میکنم زود پارت بدم
ممنون الماس جان چرا هر روز پارت نمیذاری
خواهش میکنم گلم
عزیزم چندبارم گفتم من فعلن یع سری مشکل دارم نمیتونم هر روز پارت بزارم
چ عجب چ عجب دلت اومد پارت بدی نمیذاشتی بابا راحت باش ما مشکلی نداریم الماس جون سالی ی بار پارت بده
شما عزیزم بیا مشکلات من و حل کن منم هر روز پارت میدم
وااااای نگو که این دختره خواهر رضاست الآنم میخواد خود کشی کنه
شک نکن
خودع خودشه🥲😂
وای یعنی الان این دختره میادوسط یامور ومهران حتی اگر بخواد مهران آدم بشه این دختره ی عنتر نمیذاره🥺🤯
هعی ببینیم چی میشه🥲💔
چند بارهم بخونم سیر نمیشم از این رمان👏🏻👌🏻👑 اگه وقت داشتی سری به رمان منم بزن
مرسی قشنگم
عزیزم من واقعا نیستم حتی چندپارت آخری رمانت و امروز وقت کردم بخونم تازه فهمیدم که تموم شدع من حتی بعضی وقتا نمیرسم کامتای خودم و جواب بدم یعنی من کلا شرایطم یکطوری شده که همه کارا رو نصفه ول میکنم میام پارت میدم که فقط خواننده های رمانم زدع نشن
در این حد سرم شلوغه
این رمان جدید کوچه باغت من پارت اول گفتم عزیزم من نمیتونم فعلن بخونمش سر فرصت
باورت نمیشه لیلا ولی از اینکه تو هر بار میای انرژی میدی و من بخاطر مشغلهام نمیتونم جبران کنم عذاب وجدان میگیرم
واقعا من و ببخش
سرم خلوت بشه که بعید میدونم چشم میخونمش
بازم ببخشید
البته این و به همه میگم که نویسندهاند و رمان من و میخونند کامنت میزارن ولی من نمیتونم جبران کنم
ای وای چی بگم فقط میتونم بگم درکت میکنم و امیدوارم گرفتاریهات تموم شن🙂
من عاشق این کاپلممم خیلی خوبه شیپشون میشه یامران عررررر *ذوققققققق چیه
عزیزم خودت فهمیدی چی گفتی🤔
فکر کنم زبان فارسیمون رو باد برد نسل الان یه جور دیگه صحبت میکنند🙄
نمیدونم اسم کدوم دوتا شخصیت رو زده
یامور با نمیدونم کی
شیپ کرده 😞
فکر کنم یامور و مهران ترکیب کرده شده یامران😂
آهان اره اینا رو ترکیب کرده 😁
مهران بود دیگه توقع دارین یامورو یا مالک شیپ کنم 😂😐🎧
لیلاااا😂😂😂
امروز که عصبی هستم حالا همینطوری هم از دیوار برام میباره تر میزنه به اعصابم🤦♀️
آرام باش عزیزم😅😂
آروم باش اینقدر حرص نخور
امید وارم حل شده باشه ولی ریلکس باش سر ماهم خالی نکن با تشکرررر 😊🤡
آره بعضی اصطلاحات جدید مُد شده😂
تمام ذوقم رفت ممنونم
*یکی از دلایلی که کامنت نمیزارم
عزیزم منظورم این بود که این دونفر خیلی بهم میان منظورم یامور و مهران هستش و الان کسایی که بهم میان رو اسماشون رو قاطی میکنن که یامو و مهران میشه یامران
و اگر نمیدونم جی میگم خیلی ببخشید ولی گو..میخورم که بگمشون 😂😂
کاپل وحشین😂
صددرصد
خیلی خوبه رمانت خیلی دوسش دارم
ادمین کجایی🤒
دقیییقا کجااایی کجااایی تو بی ما تو بی ما کجااایی😂