رمان کارما پارت1
پارت ۱
انگار امشب آسمون هم به حالم اشک میریخت…
همونطور که دامن لباسمو کمی بالاتر گرفته بودم تند تند قدم برمیداشتم..
بارونی که میبارید شنل و لباسمو خیس کرده بود واجازه ی دیدن اشکای صورتمو به کسی نمیداد..
بغض کرده همونطور که سریع قدم برمیداشتم برگشتمو به پشت سرم نگاه کردم..
دوباره نگاهمو به روبه رو دادمو وارد کوچه شدم..
دیدمش ….
دیدمش و اون هم دید…
حالا اسفناکمو ،که سریع از پورشه ش پیاده شد و سمتم اومد…
تو همون فاصله ی چند قدمی تموم موهاو لباساش خیس شد ..
با رسیدن بهم بازومو گرفت و تقریبا فریاد زد:
__دیونهههههه چرا اینطوری اومدی؟؟؟مگه تو عقل نداری؟؟
به شدت بازومو از دستش بیرون کشیدم و با بغض و درد جیغ زدم:
_من بی عقلم…اگه عقل داشتم که حالم این نبود…کدوم عروسی شب عروسیش همچین حالیو داشته؟؟؟
نامروت مگه من دل ندارم …منم دلم میخاست امشب تموم دردم ارایشم ،لباسم کوفت و زهرمار دیگه باشه …اما…
عصبی گوشه ی لبش بالا رفت و :
__بهت گفتم،نگفتم؟؟گفتم حس خوبی ندارم …گفتم نکن…
نفهمیدی سمر ،خودتو به نفهمی زدی…حالا فهمیدیم زنده س ..
باورت نمیشه؟؟؟بیا ببین ویدیویی که فرستاده رو ببین..
آسمونم به حالم اشک میریخت..
با چشمای گریون و لباس عروسی که خیس شده بودفریاد زدم:
_دروغههههه…
عصبی سمتم قدمی برداشت و بلندتر فریاد زد:
__حقیقت محضهههه..بهت گفتم نکن،فک کردی تموم شده ؟تازه اولشه….بفهم اینو اون نمرده زنده س سمر…
سرمو تند به طرفین تکون داد مو دامن لباسمو گرفتمو،هق ریزی زدمو قدمی بهش نزدیک شدم:
_ولی خودم دیدم توی آتیش سوخت..
غمگین لب زد:
__باید بریم ،قبل از اینکه دیر بشه…بفهمه ازدواج کردی دوتاتونو میکشه
خسته نباشی نویسنده عزیز.
منتظر پارت های آینده ات هستیم.
دوست داشتی به رمان من هم سر بزن.
خوشحال میشم❤️
مرسی گلم🌹
پارت کوتاهی بود اما قنشگ بود خسته نباشی
اگر دوست داری بقیه هم ازت حمایت کنن توام باید ازشون حمایت کنی
گفتم بهت بگم 🙂
منتظر پارت بعدی هستیم
چشم مرسی 🥰
شروع زیبا و هیجانی داشت👌🏻 بیصبرانه منتظر پارت بعدیم،حتما از رمانهای بقیه هم حمایت کن تا دیده بشی
چشم ممنونم🍓
مهدیه جان خیلی خوب بود ولی پارت خیلی کوتاهی بود اما موضوع رمانت باید جالب باشه….
مرسی عزیزم ❤️
خسته نباشی نویسنده جان عالییی بود❤️