-
رمان عشق ناپاک
رمان عشق ناپاک پارت 6
سپهر _:متاسفم هول شدم چیشد بهت سلدا حقیقت رو بهش گفتم_: بعضی از خاطرات دخترت یادم اومد انتقام عشقتو میگف…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق ناپاک
رمان عشق ناپاک پارت 5
سپهر رو به روانشناس گفت _:من یعنی دخترمو از دست دادم برا همیشه هق هق گریه کرد دکتر مصدقی_:آروم باش…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق ناپاک
رمانعشقناپاک پارت4
رمانعشقناپاک پارت 4 سپهر با داد گفت _:چی میگی آقا این دختر منه خودم بزرگش کردم عکساش هس از بچگیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق ناپاک
رمان عشق ناپاک پارت 3
سه ماه گذشته من کمی حافظمو بدست آوردم اما تااونجایی که یادم میاد اسمم دلا بود نه سلدا تو این…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق ناپاک
رمانعشق ناپاک پارت 2
گلوم به شدت میسوخت قدرت نداشتم چشامو باز کنم آروم خواستم حرف بزنم که دیدم نه نمیشه گلوم الانه که…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان عشق ناپاک پارت 1
:خفه شو دختره هرزه عین اون هرزه ای مطمئنم اما نمیذارم من دوباره گرفت زیر کتک دیگه جونی نمونده بود…
بیشتر بخوانید »