رمان مثل خون در رگ های من
-
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۷
مانتوی کوتاهِ صورتیمو پوشیدم با شلوار سفید تنگگ کلا علاقه زیادی به رنگ صورتی و بنفش و سفید دارم، بیشتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۶
اراد_لباست چرا خونیه؟ به لباسم نگاه کردم که کاملا خونی بود…خون های هیراد بود! فرید_عه..سلام مرتضی چطوری داداش؟ مرتضی_فریدددد وای…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۵
گردنبند رو دوره دستم بستمش و دوباره راهمو ادامه دادم، معلوم بود از این راه رفته! ( رزا ) پشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۴
( این پارت رو باید شنبه میدادم ولی الان میدم… پارت ۴ تقدیم به نگاهاتون عشقای سحر🥹🖇🤍) یه خانومی وارد…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۳
( زمان حال) صدای پا می اومد… نگاهم روی در قفل شد… هیراد اومده بود… حال بلند شدن نداشتم هیراد…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۲
( اینم یه پارت سوپرایزی🥲✌🏻) رزا_تروخدا…. تروجون عزیزت بزار من برم هیراد_عه چرا قسمم میدی؟ باور کن دست من نیست…
بیشتر بخوانید » -
رمان مثل خون در رگ های من پارت ۱
( رزا ) با حسرت چشم دوختم به پنجره ی کوچکی که توی انبار بود…هوا بهاری بودو بارون میبارید، من…
بیشتر بخوانید »