رمان مرد مشکی من
-
رمان مرد مشکی من part. 6
لباسشو ول کردم با اعصبانیت زل زد بهم دستشو مشت کرد پوزخندی زدم نزدیک تر شدم بهش _که شوهرتم…؟ که…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من part. 5
خنده شیطانی کردم خم شدم تو کمد از بین لباس خوابا باز ترینشو برداشتم تنم کردم موهامو باز کردم دورم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من part. 4
با آلارم گوشی چشامو باز کردم نگاهی به ساعت کردم ۵ بود حولمو برداشتم یک راست سمت حموم رفتم بعد از…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من part. 3
_ متاسفم نفهمیدم تو هم مثل بقیه هستی همین امشب میرم فکر کردی میمونم منت خونتو میکشم یا به چرندیاتت…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من part. 2
با چشمای به خون نشسته محکم هولم داد اون طرف که سرم خورد به شیشه افتادم رو صندلی امیرو از…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من part.1
موهامو با کش محکم بالا بستم گره حولمو باز کردم روبه روی آینه ایستادم بدنم هوش از همه میبرد شورت…
بیشتر بخوانید »