رمان ارباب عمارت
-
رمان ارباب عمارت پارت ۱۶
( ضحا ) ضحا_همه جا پخشه…همه میگن، ارباب احتشام رو کشته تا به ضحا برسه! داد زد_دهنت روببندددددد از ترس…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱۵
( ضحا ) بهتر بود الان تنهاش بزارم…الان که همه چیو فهمیده، باید تنها باشه و فکر کنه… بلند شدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱۴
یکی در زد! ضحا_بیا تو… سوگند_سلام خانوم… سوگند خدمتکار من بود! ارباب خدمتکار مخصوص برام گذاشته بود… ضحا_سلام… سوگند_چیزی نمیخواین…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱۳
( فردای اون روز ) ( ضحا ) میدونی چیه احتشام؟ دنیا خیلی ادم های بدی داره…ولی یسری هاهم هستن…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱۲
خانوادم بودن! مامان رز بابا فرهاد ابجی زهره داداش زهیر وای باورم نمیشه….بدو بدو رفتم بغل مامانم، تا تونستم توی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت۱۱
ارباب_از همون اولی که اومدی توی عمارت…یه حسی بهت داشتم که نمیدونستم بهت بگم، غرورم نمیزاشت باهات حرف بزنم…اون روزم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۱٠
فلش بک: ضحا_دلم واسه اون دختره که قراره زیره ارباب ارسلان جون بده میسوزه! احتشام_اوهوم… بعد از اینکه شام خوردیم…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۹
فلش بک: ( احتشام ) امروز ضحا مرخصی گرفته بود از ارباب… میخواست کار های خونه رو برسه و خونه…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۷
احتشام_ خب همینایی که میگی…من پول نداشتم برات بگیرم! من فقط ۱۰ میلیون داشتم….. ضحا_ ۱۰ میلیون داشتی اومدی خاستگاری…
بیشتر بخوانید » -
رمان ارباب عمارت پارت ۶
احتشام_ میگم دست ارباب ارسلان دردنکنه…این همه کار برامون کرد! ضحا_ چیکار کرد مثلا!؟ احتشام_ ضحا چرا اینطوری حرف میزنی!؟…
بیشتر بخوانید »