جدایی
-
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۳
با صدای بوق ماشین پشتی به خودش آمد و ماشین را کناری پارک کرد نفسش را خسته بیرون فرستاد…نگاه به…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۲
دستگیره را فشرد و وارد خانه شد ،روی زمین شیشه خورده بود _جلو نیا…میره تو پات چشمش به مرد افتاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۷
وقتی به دم در رسید،هنوز نیامده بودند… نفسش را بیرون فرستاد در را بست و وارد خانه شد روی مبل…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۶
نگاه به ساعت کرد ۹ را نشان میداد اگر الان میرفت …. باید شب میرفت،چون روز ها چطوری از دست…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱۱
_کاری نداری؟ _نه تا خواست خداحافظ را بگویید تلفن را قطع کرد! با خودش چند چند بود؟؟؟ بیخیالش… باید یک…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۵
صبح زود با کلی شوق و ذوق بیدار شد حال خودش را نمیفهمید…خاستگاری یکی دیگه بود ولی او از همه…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۱٠
دیگر کمری برایش نمانده بود! خسته روی مبل افتاد… صدای زنگ در، دوباره او را از جا بلند کرد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۹
(سلام بچه ها….امیدوارم حال دل همتون خوب باشه ببخشید که من نبودمو نتونستم پارت بزارم واسه خواهرم یه اتفاقی افتاد….مجبور…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۸
بلند شد و سمت پذیرش رفت _سلام خسته نباشید من خواهر رهام…اتاقش عوض شده؟ _بردنش توی کما… وحشت زده پرسید…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
پارت های آینده رویای ارباب
حس کرد نفس کشید برایش سخت است… خدایا چرا نمیزاری یه زندگی آروم برای خودم داشته باشم؟ حرف های برادر…
بیشتر بخوانید »