رمان رویای ارباب

پارت های آینده رویای ارباب

4
(75)

حس کرد نفس کشید برایش سخت است…

خدایا چرا نمیزاری یه زندگی آروم برای خودم داشته باشم؟

حرف های برادر آیدین همش در مغزش اکو میشد…

باید چیکار میکرد؟
مگر میتوانست تنهایش بگذارد؟

_رویا…

با صدای دادش از جا پرید

قدم هایش را تند تر کرد، و وارد اتاق شد

روی تخت نشسته بود و سرش را با دستانش گرفته بود

_جانم؟

_آیلین چی بهت گفت؟

وا رفته نگاهش کرد…
چه میگفت!؟

_میخوای تنهام بزاری؟ میخوای بری؟
بخدا من اونجوری که فکر میکنی نیستم…رویا بخدا من نیستم
همه تنهام گذاشتن، تو تنها نزار رویا..تروخدا…

اشک های هردوشان روانه بود

دستش را گرفت

نفسش را بیرون فرستاد
_من تنهات نمیزارم
من همیشه کنارت هستم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا : 75

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sety ღ
8 ماه قبل

از این به بعد اگه کسی در آینده بنویسه تایید نمیکنم😐😐😐
چرا آدمو میذارین تو خماری هااااا؟؟؟؟🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
اعصاب نمیذارین واسه من اه🤬

Fateme
Fateme
پاسخ به  sety ღ
8 ماه قبل

😂😂اروپ باش نفس عمیق بکشش

sety ღ
پاسخ به  Fateme
8 ماه قبل

من کسی رو ک اولین بار فرستاد پیدا کنم با دستای خودم خفه اش میکنم🔪🔪😤😤😤

Fateme
Fateme
پاسخ به  sety ღ
8 ماه قبل

فک کنم من بودم🥲😂

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
8 ماه قبل

رمان منو تایید کن ادمین 😁

saeid ..
پاسخ به  sety ღ
8 ماه قبل

🤣🤣🤣

saeid ..
8 ماه قبل

حالا بمونیم تو خماری 🥺😂

Ghazale hamdi
8 ماه قبل

خیلی نامردی سحرییییی😭😭😭😭
چرا آدمو میزاری تو خماریییی🥺🥺
خواهش میکنم دیگه پارت آینده نزاریددددد🥲(اصلا هم خودم نزاشتماااا😝😝😝😝🤣)

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

چی بود این الان😐

دکمه بازگشت به بالا
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x