رمان آنلاین
-
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part.1
موهامو با کش محکم بالا بستم گره حولمو باز کردم روبه روی آینه ایستادم بدنم هوش از همه میبرد شورت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 9
با اخم نگاهم کرد و جدی گفت: _چیشده دلسا، گریه کردی؟ خیلی جدی داشت تو چشمام نگاه میکرد.حالا باید چیکار…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 8
کلافه و با بغض بلند شدم برم سمت اتاقم که آرایشمو پاک کنم که نگهبان اومد در زد. _سلام خانم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 7
کل شب خوابم نبرد، تا صبح داشتم به پاشا فکر میکردم، آخرشم کلافه شدم و رفتم حمام که ذهنمو ازش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 6
+بریم منم کارم تموم شده. تا زدیم بیرون هر دوتامون هم زمان گفتیم آخیش. _دختره چی تو خودش دیده. +خوبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 5
چند باری با لیلا خانم و آقا شهریار رفتم کوهنوردی. خیلی خوش گذشت. همش بهم میگن تو مثل دخترمون میمونی،…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 4
_اینجوری دیگه باید عضو گروهمون بشی. با ذوق نگاهش کردم. _دلسا درمورد خانوادت هیچی به من نگفتی، البته اگه دوست…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 3
اما واقعا آبروریزی بدی بود، آروان با خنده اومد سمتم: _از دور دیدمت، باید این صحنه رو ثبت میکردم. +خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
آنام کارا پارت 2
چند سال گذشت و کل کار من شده بود درس خوندن و مقاله نوشتن.تونستم بعد از ۴ ۵ سال برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 1
به نام چشم و نور و خالق آنها؛ که محبت چیزی ماورای تصور آدمیست و عشق زاده نشود مگر به…
بیشتر بخوانید »