رمان عاشقانه
-
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت 68 ( پایانی)
# پارت بطری آب را روی سنگ ریختم و دسته گلی که خریده بودم را شروع به پر پر کردن…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۷
# پارت ۶۷ چشم هایم را که باز کردم ، نوری که از پنجره به درون اتاق میتاپید اذیتم میکرد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمفونی عاشقانه
سمفونی عاشقانه, پارت4
رسیدیم خونه و من با عجله فقط رفتم سمت اتاقم تا آماده بشم، حتی نمیدونستم چه لباسی بپوشم. کیانم رفت…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت 66
# پارت ۶۶ ( کامیار) دلتنگی اگر خانه بود دیوارهایش ترک برمیداشتند. اگر باد بود به آتش میزد و جنگلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمفونی عاشقانه
سمفونی عاشقانه پارت 3
با خنده گفتم:+ خوشم اومد. مثبت و در عین حال ماهری _بگو باتجربه.انقدر ماتریس حل کردم اینجوری شدم. بریم دوبی؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۵
# پارت ۶۵ حالم اصلا خوب بود. نگران بودم بیش تر از هرچیز نگران بچهای که در وجودم داشت برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمفونی عاشقانه
سمفونی عاشقانه پارت 2
اواخر مهر بود که داشتم وسایلم رو جمع میکردم برای رفتن به تهران و شروع دانشگاه. خیلی ناراحت بودم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمفونی عاشقانه
رمان سمفونی عاشقانه پارت 1
رمان سمفونی عاشقانه سلام اِلا هستم داستان زندگیم رو از ۱۷ سالگی برای شما تعریف میکنم. من دختری با…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمفونی عاشقانه
سمفونی عاشقانه, مقدمه
برای ما که فرقی نمیکند در کجای جهان ایستاده باشیم، در کدام ایستگاه منتظر بمانیم برای کوچ در کدام واگن…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۶۴
# پارت ۶۴ چشم های نافذش را به نگاهم دوخته بود. شروین پوزخندی زد. _ نکنه میخواهی باز منکر بچه…
بیشتر بخوانید »