رمان سمفونی عاشقانه

رمان سمفونی عاشقانه پارت 1

4.7
(27)

رمان سمفونی عاشقانه

 

سلام اِلا هستم داستان زندگیم رو از ۱۷ سالگی برای شما تعریف میکنم. من دختری با چشم های دو رنگی با ترکیب رنگ آبی و قهوه ای هستم. هتروکرومیا دارم که این همیشه باعث تعجب آدما میشه.
بیاین بریم به ۶ سال قبل، زمانی که من داشتم آماده میشدم برای کنکور ریاضی. اواسط آبان بود که تو یکی از سوالای تست فیزیک گیج شده بودم و تو یه چنل ناشناس از بقیه خواستم که کمکم کنن و همین باعث آغاز داستان من و کیان شد. از این طریق رفتم به پیویش و کلی باهم دعوا کردیم به خاطر جواب اون سوال.
متاسفانه من داشتم اشتباه میکردم اما برای اینکه کم نیارم گفتم که باید از من تشکر کنی چون باعث شدم این مبحثو کامل یاد بگیری و بعد برای اینکه کلا بحثو عوض کنم چندتا سوال درمورد خودش و مدرسه و این چیزا پرسیدم. فکر میکردم خیلی بچه مثبتیه و شیرین عقله اما خب این بار نتونستم یه آدمو درست تشخیص بدم.
یکم که گذشت فهمیدم بچه مایه داره و دوبی درس میخونه. به خاطر شغل پدرش گاهی اوقات میاد ایران، ولی من باور نمی‌کردم چون همیشه به این اعتقاد داشتم که تو فضای مجازی همه هرچیزی که ندارن رو دارن. اما بعد از ویدیو کال و پرسیدن نظرم برای خرید کم کم باورم شد که داره جدی حرف میزنه. اون روز من درس نخوندم و تا شب باهم صحبت کردیم و اون آخرا بهم گفت که من می خوام مهاجرت کنم به انگلیس اما تنهایی نمیتونم نیاز دارم به یه پارتنر که باهم بریم.منم که روحیه رقابتی زیادی داشتم و به شدت به فکر مهاجرت بودم قبول کردم که باهم درس بخونیم و موفق بشیم کیان هم قرار بود ایران کنکور بده.
یکسال با تمام سختی ها گذشت اما کیان در طول این یک سال همیشه منو دوست دختر خودش حساب میکرد و حرفای عاشقانه میزد ولی من صرفا به چشم دوست میدیدمش. نمیدونستم بعد ها با چه آدمه ترسناکی قراره مواجه بشم.
نتایج کنکور اومد و رتبه خوبی اورده بودیم و تونستیم بریم دانشگاه شریف برای تحصیل در رشته کامپیوتر.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 27

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Narges Banoo
5 ماه قبل

چه زوج جذابین اینا😂😍

مائده بالانی
5 ماه قبل

عذر می‌خواهم عزیزم
اما داری خاطره تعریف میکنی؟
نوع نوشتارت با رمان خیلی فاصله داره

𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
5 ماه قبل

چقد باحالن این دوتا😂
عالی بود ولی یکم کوتاه بود🙃خسته نباشی عزیزم💞✨️

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط 𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
پاسخ به  . .
5 ماه قبل

❤️🙂✨️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
5 ماه قبل

واقعا داستان خودتون بود!؟
خسته نباشی عزیزم…موفق باشی🙃🫂

دکمه بازگشت به بالا
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x