رمان عاشقانه
-
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۱۰
با یادآوری سکانس های کابوس لعنتی مردمک هایم در حدقه می لرزند … من هنوز هم از خون آلود شدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۶۵
پای اهورا هم اگر میان نبود، من هرگز از الهه خوشم نمیآمد که نمیآمد که نمیآمد. هر چیزی بود که…
بیشتر بخوانید » -
رمان او خدایم بود
رمان او خدایم بود پارت ۱۳
# پارت۱۳ _ خداروشکر که خوبی، خیلی نگرانت بودم. چرا گوشیت رو جواب نمیدی؟ _ از کجا میدونستی این جا…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۰۹
آرام: هوای مطبوعی به صورتم می خورد … صورتم را گویی نوازش می کند مقصد را نمی دانم … فقط…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشمهای لال
رمان چشمهای لال پارت ۷
به درب خروجی باغ رسیدم. نردههای پیچ و تاب خورده و باکلاسی داشت. درب را گشودم که صدای هیران کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۰۸
باید لیوان آب یخی سر بکشد … آرام کنارش است … درست بیخ گوشش نفس می کشد و او نمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۳۳
جوابش را نمی دهم و زیر آرنج طاهره را می گیرم تا کمک کنم بلند شود طاهره از نگاه خندان…
بیشتر بخوانید » -
رمان او خدایم بود
رمان او خدایم بود پارت ۱۲
# پارت ۱۲ (سروش ) هوا گرگ و میش بود که ماشین را پارک کردم. چشم هایم از شدت بی…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۶۴
ماشین با سرعت در حرکت بود. جمع شده بودم گوشه صندلی، تا جای ممکن از اهورا فاصله گرفته بودم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزَرم
رمان آزرم پارت ۱۰۷
بدخلقی می کرد تا راه نشانش دهد … پسرم نیستی هایش همه مادرانه است … طلا غم عمیقی تحمل می…
بیشتر بخوانید »