عاشقانه
-
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۷
لبخند میزند _ولی تا اخر عمر هم نمیتونیم اینجا باشیم! _میدونم…ولی خوب نیست سره خانوادت داد بزنی و باهاشون دعوا…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۲۱
_اصلا معلوم هست کجایی؟! خیره سرت ،ناسلامتی مدیر عامل این شرکتی حالا یه اتفاقی بی افته یه چیزی بهم بخوره…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕𝟹✿
════════════════ 《فلش بک ب گذشته》 ارلین-بیا بیرون دیگه دختر ساتیا-بیام چیکارکنم؟آخه همشون پسرن!کلی پسر همسنمون اون بیرونن،میدونی ک تا اونا…
بیشتر بخوانید » -
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕𝟸✿
════════════════ آراد-حالا منو نگاه! سرش را پایین انداخت و بعدازچند ثانیه ب آراد زل زد… آراد-بیا من میگم فقط با…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت2
سفارش هامون رسید. برخلاف خیلی ها که موقع ناراحتی اشتهایی به خوردن ندارن من موقع ناراحتی اشتهام چندین برابر میشه،…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۶
صبح وقتی بیدار میشود خیره حرکات دخترِ روبرویش میشود…با تعجب نگاهش میکند _چیکارداری میکنی؟! ترسیده پشت سرش را نگاهش میکند…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕𝟷✿
════════════════ به نام خدایی که هرگز مرا با توندید… آراد-هی!وقتی نگاش کردی چشات برق زد کلک! خندهای میکند و با…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت1
توی کافهی دنج همیشگیمون نشستهام، قهوه ای که سفارش داده بودم سرد و بد مزه شده…مثل همیشه دیر کرده… میدونستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۲٠
با چشم های گرد شده نگاهم میکند بی توجه به سمت چادرم میروم و برسرم می گذارم،کیفم را میگیرم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۳۵
پیشانی اش را آرام میبوسد و چشمانش را میبندد… همینطور که چشمانش بسته اس آرام پچ میزند _ببخشید، اون شب…
بیشتر بخوانید »