رمان رویای من

⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕𝟷✿

3.5
(54)

════════════════
به نام خدایی که هرگز مرا با توندید…

آراد-هی!وقتی نگاش کردی چشات برق زد کلک!

خنده‌ای میکند و با ترسی ک بجانش افتاده بود ک نکند بفهمد لب زد:

سورن-بیخیال این واقعیت نداره!

اما مگر بیخیال میشد؟

آراد-چی داری میگی،ارلین و پدرامم دیدن،مگه نه بچه ها؟

پدرام-حق با آراده!

ارلین-هی نکنه ازش خوشت میاد؟

ساتیا ک در سکوتش ب آنها زل زده بود با حرف ارلین

خنده برروی لبانش آمد و از خجالت سرش را پایین

می اندازد،باهمین جمله انگار دنیا را ب او داده

بودند،اما آن طرف سورنی بود ک خیال میکرد کسِ

دیگری در قلبِ اوست و سعی داشت احساساتش را

پنهان کند!باترس خندید و دست پاچه شد…

سورن-چی داری میگی ارلین!ساتیا مثِ خواهرِ نداشتمه!

نگاهی ب ساتیا می اندازد و ساتیا سرش را بالا می

آورد و برق چشمانش را می‌بیند و دلش ضعف

می‌رود اما در عرض ثانیه‌ای سورن نگاهش را میدزدد و ب زمین خیره می‌شود

ساتیا-هی سورن راس میگنا!جدی جدی چشات برق داره

آراد-من ک گفتم ک!

سورن-شاید کلا اینطوریه

ساتیا می‌خندد و سرش را پایین می‌اندازد

آراد-بچه ها بیاین!سورن دوباره ساتیارو نگاه کن تا ببینم!

سورن-چی میگی،گفتم ک بیخیال‌شو آراد!!

آراد-زودباش پسر!

سورن را سمت ساتیا هُل می‌دهد و ناخودآگاه نگاه

هردو روی چشمان هم قفل میشود،گویی درچشمان

هم غرق شدند و گذرزمان و نگاه و سروصدای

دوستانشان را نمی‌شنوند!آری!واقعا چشمانش با

دیدن ساتیا می‌درخشید!فاصله‌شان کم بود،خیلی

کم…در میلی متری صورت یکدیگر قرار گرفته و ب

چشمان هم زل زده بودند

باصدای آراد هردو ب خود آمدند:

════════════════
‌♡بـہ ‍ق‍‍ـل‍‍ـم‍ـ :آیـلے♡

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا : 54

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Aylli ‌

یآدَم‌نِمیکُنی‌.وُ.زِیآدَم‌نِمیرِوی،یآدَت‌بِخِیر‌یآرِفرآموُش‌کارِمِن...❤️‍🩹
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
7 ماه قبل

کلماتش مثل این فیلم کره ای ها بود
زیبا بود خسته نباشی

خوشحال میشم سری به رمان منم بزنی

𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
پاسخ به  saeid ..
7 ماه قبل

اره کلا فیلم کره‌ای زیاد میبینم بخاطر همون😂
مرسییی چشم❤️

آخرین ویرایش 7 ماه قبل توسط 𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
مائده بالانی
7 ماه قبل

خسته نباشی.
حمایت🌹

𝑖𝑟𝑒𝑛𝑒 ‌
پاسخ به  مائده بالانی
7 ماه قبل

سلامت باشی گلم❤️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
7 ماه قبل

عالی بود🥲❤

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

هووووو دو تا رمان جدید اومده رو سایت🦦😂😂

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
7 ماه قبل

از همین اوله کار گفته باشم از این پسره سورن خوشم نمیاد😂🤧
حالا بخاطر چی ؟؟؟
چون شهامت اینو نداره که حسش و بگه و میترسه که دختره یکی دیگه رو دوست داشته باشه /:

دکمه بازگشت به بالا
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x