رمان عاشقانه
-
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 44
از تو آینه نگاهی به لباس زرشکی براق که دار و ندارم رو بیرون انداخته بود کردم. به دسته ویلچر…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۸
بین بچههای پدرم، فرداد از همه معاشرتیتر بود. تعداد دوستان من و مهرداد روی هم، یک چهارم رفقای او نمیشد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 43
عرق روی پیشونیم می غلتید اما دست از تلاش نکشیدم. باید بلند میشدم، باید از این جهنم دره فرار میکردم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۷
قوی بودن شاید ویژگی خوبی باشد اما عامل قوی شدن آدمها معمولا ناچاری ست. اهورا گویی هرگز ناچاری را تجربه…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۶
تلاش میکردم خون روی دستم را پاک کنم اما ردش مانده بود. در جاده خلوت نیمه شب، با سرعت میرفتیم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۵
کنار ماشین مقابلم ایستاده بود. داشتم یقه کتش را مرتب میکردم. نگران نگاهی کرد به چند نفر که آن سو،…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 42
وقتی دیدم خبری از کسی نیست اسلحه رو بالا بردم و شلیک کردم. پشت بندش با لحن محکم داد زدم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۴
شنیده بودم روزی کسی را مییابی که حتی سکوت بینتان هم لذتبخش است، نمیدانستم واقعیت دارد. دو نفری ایستاده بودیم…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۲۳
امید از بلایایی ست که بر سر انسان نازل شده. یکی مثل من چرا باید این را فراموش کند؟ چون…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 41
یک ثانیه هم طول نکشید به خودم اومدم و از روی کاپوت ماشین پاشا پریدم اون سمت و همزمان اون…
بیشتر بخوانید »