رمان عاشقانه
-
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۱۲ و ۱۳
# پارت ۱۲ دو ماه از اون روز میگذشت. بهادر خان برام معلم خصوصی گرفته بود. به کمک خانم لارنس،…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۱۱
# پارت ۱۱ تو آیینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم. یه لباس سبز لجنی تنم کرده بودم. جنسش تور…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۲۱
– خانم …. خانم ….. حالتون خوبه ؟؟ صدای اطراف در سرش اکو میشد … حالت گیجی بهش دست داده…
بیشتر بخوانید » -
رمان حس خالص عشق
رمان حس خالص عشق پارت ۲۰
این جمله همیشه درسته که انسان ها بیشتر وقت ها دوست ندارند حقیقت رو بدونند … حقیقت تلخه … اما…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۹ و ۱۰
# پارت ۹ وارد پارک بزرگی شدیم. کامیار نگاهی بهم انداخت _ اینهم همون جایی که بهت قول داده بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۷ و ۸
# پارت ۷ نمیدونم دقیقاً ساعت چند بود که از خواب بیدارشدم. از روی تخت بلند شدم و به چهره…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۵ و ۶
# پارت ۵ برای آخرین بار به اتاقم نگاهی کردم و از راه پله پایین رفتم. غم تمام خانه را…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۳
پارت ۳ دو هفته از اون روز میگذشت، بهادر توی این مدت چند باری دوباره به خونهمون اومده بود. اوضاع…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی پارت ۲
# پارت ۲ نزدیکهای ظهر بود و من همچنان تو اتاقم مونده بودم. شاید اگه اون حرفها رو نشنیده بودم،…
بیشتر بخوانید » -
رمان انتهای دنیای من با تو
انتهای دنیای من با تو _ پارت 26
…ڪـــــاش زڹدڳِے هݦ حــــآݪت پـــرۅآز دآشـــݓ… ️♥️ راوی: نور آفتاب، پلکهایش را لمس کرده و از خواب بیدارش می کند.…
بیشتر بخوانید »