عاشقانه
-
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۲
_اگر بچه دار شیم خورشید بیخیالمون میشه؟ _خب آره _اگه نشد…!؟ _میشه…اگرم نشد باهم از این خونه میریم یه جای…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۶
بدون هیچ حرفی، آرام در بغلش گریه میکند، چقدر نیازمند به یک نفر بود که او را بغل کند… توی…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت40
یه آهنگ غمگین گذاشتم وشروع به راه رفتن کردم بارون پاییزی هم شروع به باریدن کرد اشکام با بارون قاطی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۵
_بیا بریم شام بخوریم نگاهش را به چشم های مشکیش داد با نفرت نگاهش میکرد… وقتی دید تکانی نمیخورد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت 39
نتونستم درست غذا بخورم فکرم درگیر بود کاش میفهمیدم هنوز فکر محمد هست یا نه اگه به کسی فکر نکنه…
بیشتر بخوانید » -
رمان مائده...عروس خونبس
رمان مائده…عروس خونبس پارت ۲۱
_امشب زنگ زدم دخترام بیان اینجا شام باهم باشیم _عه چه خوب در باز شد و مصطفی خان و پدر…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۴
بعد از شستن طرف ها شیشه پاکن و دستمال گرفت، افتاد به جون اشپزخانه… در فکر و خیال خودش بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت38
غذا که آماده شد مشغول چیدن میز شدم که همون موقع صدای ماشین آقا اومد رفتم استقبال دم در با…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای ارباب
رمان رویای ارباب پارت ۳
_همیشه باید اینجا باشم؟ خنده ای کرد و گفت _نه رویا…میگم شبا باش اینجا، بالاخره خب خطرناکه شمام که ماشالله…
بیشتر بخوانید » -
رمان فرفری
رمان فرفری پارت37
رسیدم دم در پیاده شدم خواستم درو باز کنم که متوجه قسمت تاریک کوچه شدم که نورسیگار دیده میشد تا…
بیشتر بخوانید »