نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

دلنوشته

خلأ روح

3.8
(13)

همیشه زندگی رو از خودم دریغ کردم. از همون بچگی، از همون وقتی که خودمو شناختم به خودم حق زندگی ندادم، حتی نمیدونم چرا.
من هیچ وقت شیطنت نکردم، زنگ ورزش وسطی بازی نکردم، همیشه تو مسافرت ها غمگین بودم، دوست پیدا نکردم.
اما چرا؟
چرا؟
این سوال به ظاهر کوتاه، داره توی روح تاریک من دست و پا میزنه و جست و جو میکنه تا شاید خلأ روحمو پر کنه.
این خلأ از کجا اومد؟
چی شد که من یکدفعه به خودم اومدم و دیدم من هیییچ آرزویی ندارم.
هیچی!
به خودم اومدم دیدم فقط بیصبرانه منتظر مرگم. چون زندگی برام هیچ مفهومی نداره، به نظرم همه چیز بی معنیه، مخصوصا به وجود اومدن من.
اما نمیشه اینطور زندگی کرد که، میشه؟
بالاخره شاید زنده بودن رو نخوام، جسمم رو نخوام، اما الان دارمشون. خب باید تمام عمر صرفا با خودم حملشون کنم؟
یا نه، میتونم بهشون امید بدم؟
چند روز پیش تا پای خودکشی رفتم.
نزدیک بود از بالای پشت بام بیفتم که پشیمون شدم.
با خودم گفتم چرا؟
گفتم بر فرض که زندگی من تا اینجا بیهوده بوده، الانم باید الکی بمیرم؟
گفتم برای چی خودتو میکشی؟
هدف و آرزو نداری؟ خب بساز!
کسی دوستت نداره؟ خب خودت به خودت اهمیت بده!
هیچ دوستی نداری؟ خودت سعی کم روحت رو، روحی که تمام عمر نشناختی رو بشناسی و باهاش دوست بشی.
بیاید این خلأ رو پر کنیم.
بیهوده نمیریم.
این مردن فقط هم خودکشی نیست ها!
بعضی وقت ها انتخاب میکنیم که روحمون بمیره.
هیچ کاری برای نجاتش نمیکنیم.
میترسیم بریم جلو، میترسیم بشناسیمش، میترسیم ازش بپرسیم الان چرا ناراحتی؟
تا در قلبمون جلو میریم اما میترسیم بازش کنیم. از اون سیاهی میترسیم…
زندگی سخته، اما به چشم یه نبرد نابرابر نگاهش نکنیم.
به چشم یه فرصت بهش نگاه کنیم.
ما این فرصت رو داریم که تغییری در دنیا ایجاد کنیم، که مهم باشیم.
پس حتی اگه همه رفتن، خودت بمون.
بین خنجر های روزگار، بین حرف های ادما، خودت بمون و خودت رو در آغوش بگیر؛ نه اینکه خودتم خودت رو ملامت کنی.
بیاید بلند شیم و جلو بریم.
شاید الان مسیر تاریک باشه؛اما هر چی جلو بریم، روشن و روشن تر میشه…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا : 13

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

یگانه بابایی

صدای سکوتم از قلم شنیده میشود...
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x