رمان آیینه شکسته پارت ۱۵
رمان آیینه شکسته
پارت ۱۶
_ مثبته . و خب یعنی قبول کردن …
گرشا شوکه تلفن را دستانش فشرد و پچ زد
_ قبول کردن؟
_ بله..
تا چند ثانیه نه صدایی از این طرف خط می آمد و آن طرف خط . تا اینکه گرشا با خوشحالی به حرف آمد
_ خیلی متشکرم خانم شکوفا . واقعا لطف بزرگ در حقم کردین
شکوفا با لبخندی از پشت خط هم نمی شد جلویش را بگیری جواب داد
_ خواهش میکنم آقای معینی . انجام وظیف بود . دیگه کاری با من ندارین ؟
گرشا به یکباره چیزی از ذهنش رد شد و همان را به زبان آورد
_فقط میتونم شماره و فامیلی اون خانم بزرگوار رو داشته باشم . تا دیگه بقیه کار ها رو خودم باهاشون هماهنگ کنم تا شما هم توی زحمت نیفتید .
لیا شکوفا با صدایی که از قبل هم بشاش تر بود لب زد
_ بله حتما . الان از خواهرم میپرسم . توی پیامک براتون ارسال میکنم
_ ممنونم . خیلی لطف میکنین .
شکوفا خواهش میکنمی گفت و گرشا بعد از خداحافظی منتظر ماند تا شماره را برایش بفرستد و در گوشی اش سیو کند. که در این فاصله در اتاق هم به صدا در امد
_ بفرمایید تو…
و چندی بعد بوی عطر آران در اتاقش پیچید
_ گرشا دیگه خسته شدم . قبلش که ما طراح نمیخواستیم طراح ریخته بود اما حالا …. الله و اکبررر
گرشا با لبخند کجی که تازه روی صورتش نشانده بود به آران اشاره کرد روی مبل بشیند و در حالی که گوشیش دستش بود و میزش را دور میزد تا رو به روی آران بشیند گفت
_ سلامتو خوردی عمویی
و بعد خنده مسخری ای کرد و آران با غیظ گفت
_ خفه شو گرشای سگ . خدایا نگاه کن تورو خدا من عصبیم بعد این ….
و بعد از حالت لم داده روی مبل خودش را درآورد و درست نشست و ادامه داد
_ اصلا بگو ببینم تو چرا تو این شرایط اینقدر خوشحالی . ما تو حالت عادی خنده ی تو رو نمیبینیم بعد تو روزی که کلی کار رو سرمون ریخته هر و کر میخندی . خدایا همه مریضا رو شفا بده
گرشا با خنده دستاش رو به معنای سکوت جلوی دوستش بالا آورد و لب به دهن باز کرد
_ هوی ترمز بگیر . بسته بابا چرا اینقدر حرف میزنی آروم باش . منم واسه این خوشحالیم دلیل دارم
آران ابرویی بالا انداخت و با پوزخندی زد
_ خب اقای خوشحال . بگو مام دلیل خوشحالیتو بدونیم خوشحال شیم
گرشا در حالی که کمی به سمت جلو متمایل میشد ، پاسخ داد
_ طراح پیدا کردم . دلیل خوشحالی بهتر از این
و بعد ابرویی بالا انداخت و به سر جای قبلی اش بازگشت و به آرانی چشم دوخت که از شدت تعجب دهنش مثل ماهی باز و بسته می شد
_ سرکارم که نذاشتی ها؟ آخه طراح که اصلا پیدا نمیشد
_ من کی تاحالا کسیو سرکارم گذاشتم که الان بار دومم باشه . حالا پیدا شد
آران همانطور که بشکن میزد و قری به گردنش میداد گفت
_ حالا کی هست ؟ همون فامیل خانم شکوفا؟
گرشا ” ها” ای گفت و آران ادامه داد
_ پس حالا که اینطوره بیا بیا قرش بده س….
گرشا با اخم تشری به او زد
_ استغفرالله اینا چیه میگی تو پسر
آران با دست برو بابایی به اون نشان داد و تا گرشا خواست جوابی بدهد صدای پیام گوشیش بلند شد و پیامی از طرف شکوفا دریافت کرد که محتوای ان را بلند خواند
_ سوین رامش . ۰۹……
_ این همون دخترست . ولی خدایی چه اسمی داره سوین
گرشا دوباره نگاهی به گوشیش انداخت و در دلش زمزمه کرد
_ آره چه اسم جالب و زیبایی . تا به حال نشنیده بودم . یادم باشه بعدا معنیشو تو نت بزنم
و بعد سپاسگزارمی برای شکوفا ارسال کرد…..
بالاخره عروس خانوم بله رو داد🤣🤣🤣🤣
با اجازه بزرگتر و کل فک و فامیل و هر کی مرده و زندست و تمام حیوانات مخصوصااااا بز های عزیز ….
بله😌🤣
به بز ارادت خاصی داریا ضحی بزه😂😂😂
خودمم دیگه🤭
به خودم ارادت نداشته باشم؟😉🤣🤣
🤣🤣🤣
با اجازه مد وانی های عزیز یادت رفت احیانا؟😐🤣🤣
میشه جزو همون حیوانات🤣🤣🤣
بله بله یعنی ما رو هم با خودت قاطی کردی😲😲
😑😑😑😑
عزیزان اشتباهی توی اول پارت زدم پارت ۱۶💃💃💃💃💃💃💃💃
منکه این پارت و خوندم😝😝🤣
همه گی زورتون بیاد🤣🤣
بقیه تون در آتش جهنم بسوزین🤣🤣🤣🤣🤣
آران چقدر خوبههه😂🤣❤
حس میکنم لیا روی گرشا کراشه🤦🏻♀️😂
آران عشق خودمه🤣♥️
بزه فقط از نوع مذکر🤣🤣🤣
نه این حس ها رو نداشته باش دیوونه🤣🤣🤣
مطمئن باشم یعنی؟حس میکنم چشم خریدار داره بهش بعدا دردسر نشه واسمون🤣😂
آره بابا مطمئن باش…
یوهوووو ضحی پارت داده ..بد قولی نکرده 💃💃💃
عالی بود بزی 😂💐
🤣🤣🤣
شاید فردا پارت دادم . شایدم امروز ولی خب امروز خیلی……. امکانش کمه🤣
گرشا ندیده براش مهم شد میخواد معنی اسمشو سرچ کنه 🤧😂
ایششش .خیلی خودتونو خوشحال نکنین گرشا خیلی ازش خوشش نمیاد😇🤣
بالاخره سوین جان رضایت داد💃💃💃
بلههه عروس خانوم بالاخره بله رو گفتن🤭🤣