نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان دلبرِ سرکش

رمان دلبرِ سرکش part10

4.2
(45)

بی بی گلی پلاستیک های پرتخمه و با لواشک و آلوچه هایی که خودش درست کرده برای تو راهشان داد و بعد از خداحافظی در ماشین نشستند و راه افتادند .
پنجره را پایین کشید باد محکم بر صورتش می کوبید .
نگاهی به ساعت ماشین کرد 18:30
_ بابا چقدر دیگه میرسیم کیش ؟
بابا _ هنوز خیلی مونده تازه ما کیش که مستقیم نمیریم اول میریم چارک بعد با لندیگراف میریم کیش فلاسک و بده من اینجا چایی کنم
بعد از پیاده شدن پدر از ماشین نگاهی به عقب انداخت هانیه و کیان خواب بودند و مادر هم سرش را به پنجره تکیه داده بود
_ مامان بیداری ؟
مامان _ کیمیا
_ بله ؟
مامان _ نشد باهات حرف بزنم اون موقع که داشتم داستان خواستگاری رو میگفتم میخواستم ختمش کنم به اینکه هر دختری یه جا ازدواج میکنه خوشبخت میشه و … طولانیش نکنم برات پسر خانوم نجاتی که دفعه پیش شله زرد نذری آورد از تو خوشش اومده زنگ زده اجازه بگیرن برای خواستگاری
جمله پایانی مادر انقدر شوکه اش کرد که آب در گلویش ماند و به سرفه افتاد بطری از دستش افتاد مادر از ماشین پیاده شد در جلو را باز کرد
مامان _ چیشدی ؟
بعد از ضربات محکم کمی راه نفس باز شد
مامان _ چته مادر نگفتم قراره بری سر سفره عقد که !
_ کیه ؟
مامان _ … میشناسیش
_ سهیل!؟..وای نه بدتر از این نمیشه واای وای وای واییی
مامان _ عهه خیله خب میگم نیان توام
_ چه فکری راجب خودش کرده واقعا!؟
با یادآوری روزی که در کوچه جلویش را گرفت دلش میخواست او را الان می دید خفه اش میکرد با آن عینک مسخره اش.
پدر روی صندلی نشست و پلاستیک بزرگی روی پایش انداخت درونش را نگاه کرد
_ بچه هاااا پاشین آذوقه رسید
مامان _ کیمیا!
کیان _ کو ؟ نمی بینم
هانیه _ چیپس منو نخوری کیان
کیان _ کی از چیزی خواست گدا
هانیه _ مامان نگا به من میگه گدا
_ کیان بهت نمیدما
هانیه _ بهش نده بمیره
کیان _ هوی هوی هوی
بابا _ ساکت میشین یا همین جا پیاده کنم همتونو؟
نگاهی به جاده خشک کردند که حالا داشت تاریک هم میشد و در کمال آرامش و سکوت پلاستیک پر خوراکی را فتح کردند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 45

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Narges Banoo

http://rubika.ir/nargesbanoo85
اشتراک در
اطلاع از
guest
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیلا ✍️
1 سال قبل

اوه اوه واسش خواستگار هم اومد خیلی خوب بود عزیزم فقط حیف که کوتاه بود
راستی کیان چند سالشه؟

لیلا ✍️
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

تو روحت😂

ولی میخواستم روش کراش بزنما حیف که کم سنه🤦🏻‍♀️

لیلا ✍️
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

نه آجی بیست و سه به پایین اصلا نمیشه 😂😂

لیکاوا
لیکاوا
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

۱۲۲؟
منم ۱۳۳ سالمه😪🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیکاوا
1 سال قبل

واقعاااا؟

لیلا ✍️
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

یازدهم چی ؟

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  Narges Banoo
1 سال قبل

وای چه عالی..
منم رفتم علوم انسانی🥹🌱

دکمه بازگشت به بالا
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x