نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 52

4.3
(389)

یکی دو ساعتی بدون وقفه مشغول پختن سوپ بود

کاسه را داخل سینی گذاشت و از آشپزخانه خارج شد

-ببین چی برات پختم من

ذوق زدگی از کلمه به کلمه ی حرف هایش مشخص بود!

سینی را روی میز گذاشت و به کاسه اشاره کرد:

-بخور تا خوب بشی

تا افرا قاشق را برداشت سری به آشپزخانه برگشت:

-الان منم میام

لبخندی روی لبش نشست و کاسه را برداشت
گرچه سوپ دوست نداشت اما گرسنه اش بود و از همه مهم تر کیوان برایش درست کرده بود
پس با خوشحالی مشغول خوردن شد

با همان هویج های گنده و رب زیادش هم خوشمزه شده بود

نگاهی به کیوان انداخت که حالا کنارش نشسته بود
گفت:

-فکر نمی‌کردم تا این حد خوب بشه

کیوان لبخندی مغرور زد و گفت:

-دست کم گرفتیا

خنده ای از ته دل کرد و آرام گفت:

-پس از این به بعد غذا پختن با تو

کیوان چیزی نگفت و تنها سرش را تکان داد که معنایش را خوب متوجه نشد

بعد از اتمام غذایشان روبه افرا گفت:

-پاشو بریم دکتر

حالش کمی بهتر شده بود و فقط تب داشت

-فعلا خوبم ی قرص میندازم اگر بهتر نشدم میریم

از جایش بلند شد به طرف اتاق‌ راه افتاد:

-یکم استراحت کنم،خوابم میاد

بی توجه وارد آشپزخانه شد.

بعد از برداشتن قرص و آب به اتاق برگشت و کنارش نشست

-اینو بخور و بعد بخواب

مهربان تر از همیشه بود و چقدر به دلش می‌نشست مهربانی هایش!

قرص را از دستش گرفت و زمزمه وار گفت:

-ممنونم

کیوان دستش را به موهایش کشید و گفت:

-خواهش‌ میکنم عزیزم

از جایش بلند شد:

-بخواب تو

………..

افرا حالش بهتر از روزهای قبل شده بود و حالا خودش می‌توانست غذا درست کند و مراقب خودش باشد.

نگاهی دوباره به اس ام اس حاجی انداخت و روبه افرا گفت:

-خب آدرس رو فرستادن من رفتم

کلید را از جیب شلوارش برداشت و از خانه خارج شد

عجیب بود که به همین زودی همه چیز مشخص شده بود
پدرش آدرسی برایش فرستاده بود که باید خودش را به آنجا میرساند.

فکرش مشغول بود و تمام راه دعا می‌کرد کاش همه چیز اشتباه شده باشد
کاش برادرش قاتل خواهرش نباشد

اما چه دلیلی داشت خانه اش را بفروشد و از ایران برود؟!
آن هم بدون اطلاع دادن به خانواده اش!

تاکسی که توقف کرد سری از ماشین پیاده شد و با قدم های لرزان وارد اداره شد

پدرش را همراه مردی جوان در سالن دید سری خودش را به آنها رساند و بدون معطلی گفت:

-چی شد؟

حاجی نگاهی به مرد جوان انداخت و گفت:

-ایشون وکیلمون هستن بشین واست توضیح میده

کنارش روی صندلی های فلزی نشست و خیره به دهانش منتظر حرف هایش ماند

-اثر انگشت های روی نامه رو با اثر انگشت حسین تطابق دادیم و متاسفانه یکی بود
و اینکه ادعا داشت که اون شب خونه ی پدرش بوده و تمام این ها پاپوش هستش
ولی خب از شانس بدش خیابونی که آناهیتا خانم تصادف کرده بود دوربین داشت و تونستیم از طریق شماره ی پلاک یارو رو پیدا کنیم

نگاهی به برگه های دستش انداخت و ادامه داد:

-اولش انکار کرد و در نهایت اعتراف کرد که حسین پول داده بود
با همه ی این مدارک ها قاضی حکم ابد برای هر دو داد
اگر کمی تلاش میکردیم شاید میتونستم کاری کنیم حکم اعدام صادر بشه ولی پدرتون راضی به این کار نشدن

شاید کار حاجی درست بود.
خودش هم راضی به اعدام نبود گرچه خواهرش را کشته بود اما با تمام کارهایش سخت بود اعدام مردی که یک عمر برادر خطابش کرده بود!

روبه وکیل گفت:

-ممنون

لبخندی زد و از جایش بلند شد:

-خدانگهدار

بعد از رفتنش روبه حاجی گفت:

-ترافیک بود نرسیدم دادگاه باشم

حاجی با همان چشم های غمگینش زمزمه کرد:

-مهم نیست پاشو بریم

تمام این چند روز دلش نمی‌خواست کیوان را درگیر کار ها بکند
شاید میترسید!

تنها بچه ای بود که برایش باقی مانده و بود باید تا ابد مراقبش میبود

شکسته تر شده بود و غم چشم هایش عجیب قلب کیوان را به درد می آورد

حاجی دستش را به سمتش گرفت:

-بریم خونه

لبخندی غمگین زد و دستش را گرفت و بدون حرفی اضافه از آنجا خارج شدند.

(اینم پارت امروز دوستان
کامنت فراموش نشه ✨
پارت بعدی بستگی به حمایت های شما داره)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 389

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
51 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
1 سال قبل

نفراولم😍😍😍😍😍😍

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
1 سال قبل

هنوز نخودمش بزار بخونم

هیجان نفراولی داشتم😁😁😁😁

sety ღ
1 سال قبل

سعید من هنوزم از حاجی خوشم نمیادش🤣🤦‍♀️

نازنین
پاسخ به  sety ღ
1 سال قبل

چقدمنوتو هم نظریم…. ستی بیاکمک لیلا میخوادواسه شوهرم بره خواستگاری

Tina&Nika
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

نازنین جان این پارتی که لیلا گلی گذاشته بود واقعیت داره
واقعا جفتتون لیاقتتون بهترین از ایناس موفق باشین همیشه 💚💚🤍🤍

لیلا ✍️
پاسخ به  Tina&Nika
1 سال قبل

نه عزیزم ساخته ذهن خودمه

Tina&Nika
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اها لیلا جونی من رمانت و میخونم ولی کامنتام نمیره اونجا نمیدونم چرا ❤️

لیلا ✍️
پاسخ به  Tina&Nika
1 سال قبل

ممنون عزیزم❤

واقعا نمیره؟ من به قادرم پیام دادم گفتم میشه یه کاری کنه کامنت‌ها بدون تایید شدن بره گفت نمیشه🤦‍♀️ ولی فکر کنم یه بار کامنتت رو دیدم حالا اشکالی نداره همین که میخونی کافیه

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

توچرانیستی

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

کجا نیستم😳

نازنین
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

یکم بیاایتا جون نازی خیلی عصبیم

لیلا ✍️
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

هان؟؟؟؟؟؟

Tina&Nika
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

اره میزنه در حال تایید بعضی اوقات میره بعضی اوقات نمیره ولی تا جایی بره کامنت رو میزارم دیگه دیگه شمالی ها باید هوای همو داشته باشن ❤️🥰

لیلا ✍️
پاسخ به  Tina&Nika
1 سال قبل

تی جان قوربان🤗😀

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
1 سال قبل

فقط همین یه ذره😟😟😟😟

نامرد فردا باید طولانی تر ومفصل تر پارت بزاری😬😬😬😬😬

ولی آخه چطور حسین قاتل شد😞😞😞

camellia
camellia
1 سال قبل

فکر کنم من اول خوندمش,بعد نظرم رو دادم.خوب و عالی مثل همیشه.😍اینقدر اذیتمون نکنه دیگه.😣چرا اینقدر تهدیدمون می کنی?گناه داریم.😢😭

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
پاسخ به  camellia
1 سال قبل

نه نه من اول خوندمش چون رفتم خوندم ودوباره نظر دادم هم زودتر از شما ثبت شد

من ذوق من مرگ 😁😁😁

camellia
camellia
پاسخ به  افراممممممم❤️
1 سال قبل

نه جانم.دقت کن نظر شما نوشته ۵۰ دقیقه پیش ولی مال من ۴۷ دقیقه پیشه.🤗حالا اول شما😍❤یه پارت جایزه از سعید ژون بخواه,یه دفعه به من جایزه یه پارت داد.😗

افراممممممم❤️
افراممممممم❤️
پاسخ به  camellia
1 سال قبل

مهم اول شدن جایزه خواستن
راست میگی ها یادم نبود یه جایزه میخام ازش که شما هم شریک باشید تنهاخوری نمیکنم😁

camellia
camellia
پاسخ به  افراممممممم❤️
1 سال قبل

آفرین.😘😘😘حالا شد,ببینم.چیکار میکنی😉

مائده بالانی
1 سال قبل

خسته نباشی خیلی خوب بود
مخصوصا مراقبت های کیوان از افرا😍

لیلا ✍️
1 سال قبل

خسته‌نباشی سعیدی😊😉

اینم از سرنوشت حسین امیدوارم دیگه کیوان و افرا رنگ آرامش رو ببینند🙂

HSe
HSe
1 سال قبل

خسته نباشی سعید جوننمممم ….
ولی ما روزای بعد پارتای طولانی تررر میخوایییمممم🥲

Tina&Nika
1 سال قبل

منم سیزدهمین نفرهستم

Tina&Nika
1 سال قبل

خیلی زیبا ❤️❤️

Tina&Nika
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

فدای شما ❤️

𝓗𝓪 💫
1 سال قبل

به به چه پارت های طولانی
این همه رور نبودم کلی پارت اومده 😆
برم آیدا هم بخونم.
عالی عزیزم❤️‍🔥❤️

Newshaaa ♡
1 سال قبل

عههه چرا پس افرا مرض نداشت معادلاتم به هم ریخت🤣😂
عالی❤

نسرین احمدی
نسرین احمدی
1 سال قبل

عالی بود خسته نباشی 🌹

نازنین
1 سال قبل

مهساجونم‌انگاری نیستی ولی بگم عالی بوداین پارت مثل همیشه موفق باشی گلم

Ghazale hamdi
1 سال قبل

حس خوبی از حاجی نمیگیرم☹️🤕
کاش حال خوبشون کنار هم دووم داشته باشه🥺😥
عالی بود سعیدیییی🤍🥰✨️

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

عجب آدم نمک نشناسی بود حسین
سعید جان اینقد با پارت بعد تهدیدمون نکن😂😂

camellia
camellia
1 سال قبل

خودمونیم,ولی تهدیدت رو عملی کردی سعید ژون.امروز پارت نداشتیم😣😓

دکمه بازگشت به بالا
51
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x