من برات کافی نیستم؟..

_چی؟ داری میگی من برات کافی نیستم؟…
بزار باور نکنم،بزار قبول نکنم میگی من برات کافی نیستم.
منی که از خودم گذشتم برای تو،منی که از خواب شبم گذشتم برای درد و دلای تو.
یادته اصلا چجوری عاشقم شدی؟اون دختر بلوند چشم رنگی رو که ولت کرد و باعث شد ما بهم وصل شیم رو یادته؟همونی که از درد زخمی که رو دلت گذاشته بود شبا تا صبح پیش من درد و دل میکردی و من چشمام میسوخت از بی‌خوابی اما آخ نمیگفتم!
منی که خیلی قبل تر دلم برات رفته بود اما باز اونقدر معرفت داشتم که گفتم:بزار اونجایی باشه که دلش خوشه.
با اون دختره لبخند زدی و من خندیدم چون تو خوشحال بودی.
انقدر شبا باهم حرف زدیم انقدر درد و دل کردیم که بهم وابسته شدیم.
یادمه که تو چشمام نگاه کردی و گفتی:وابستگی دلبستگی میاره و من دلبسته ات شدم.
منم مثل کوری که دو جفت چشم بینا بهش هدیه دادن از خوشحالی بالا و پایین پریدم و بغلت کردم.
حالا اومدی میگی من برات کافی نیستم؟منی که از خانواده ام حرف شنیدم بخاطر تو؟منی که شدم دختر بده چون شب و روزمو با یه پسر میگذروندم؟منی که همرو از خودم روندم تا تورو کنار خودم داشته باشم؟
همین منو میگی؟دیگه آخه چی میخوای لامروت.

باشه برو.
برو ببینم کی برات مثل من میشه.
اصلا شاعر میگه:تهمت نالایقی برما زدی رفتی قبول
در پی لایق برو ماهم تماشایش کنیم

نمیتونم بگم اگه بری و برگردی من دیگه نیستم.نه هستم هزار بارم بری و دخترای مو بلوند دلتو بشکونن باز برگرد من سرتاپا گوش میشم برای گلایه هات از اینو اون
مامانم میگفت:عاشق باید مرهم بسه برای معشوقش.
برو و بیا خودم میشم مرهم دلت و توهم باز منو نبین خب؟

#فاطمه_ب