رمان آیدا پارت 42
دست هایش از استرس میلرزید.
کاش میتوانست بگوید که او سام نیست!
اما او یک قدم به جلو گذاشت و درحالی که اخم بین ابروهایش مینشست گفت:
-خودمم،بفرمایید
آخر حتی فکرش را هم نمیکرد پلیس باشد!
کنار آیدا بود و چه کسی میتوانست همه چیز را لو داده باشد؟!
نیشخند مهرداد اعصابش را خورد میکرد
چرا درست نمیگفت چه کاری دارد
یک تای ابرویش را بالا داد و گفت:
-توی آسمونا دنبالت میگشتم اما..
به آیدا نگاهی انداخت و ادامه داد:
-اینجا پیدات کردم!
شاید تازه به عمق فاجعه پی برده بود
آخر چه کسی جز پلیس باید دنبالش میبود
پوزخندی به رویش زد و گفت:
-کارتو بگو
دیگر خبری از آن سام آرام و مهربان نبود!
مهرداد حالا اخم کرده بود:
-شما باید همراه من بیای،اولیش به جرم آدم ربایی!
آدم ربایی؟!
نگاهش را به صورت آیدا داد اما آیا آن نگاه ترسیده و مظلومش میتوانست این کار را با او کرده باشد؟!
نمیدانست
هیچ چیز نمیدانست.
بدون آنکه توجهی به لحن جدی مهرداد کند گفت:
-حکم؟
خوب از همه چیز باخبر بود.
-باهام میای و حکم دستگیری تو هم روی میزه و آماده است!
سام مگر به این ها راضی میشد؟!
مهرداد هم انتظار نداشت آیدا با سام دیدار کند وگرنه هرگز بدون آمادگی نمی آمد
پوزخند سام را که دید اخمی ترسناک روی لب نشاند و گفت:
-منتظر باش که یک ساعت دیگه در خونه اتم
بدون آنکه منتظر حرفی باشد کافه را ترک کرد
ولی آیدا که آدرس خانه ی سام را نداشت!
بی شک کار کس دیگری بوده
کلافه به سمت آیدا برگشت و آرام زمزمه کرد:
-برو خونه منم باید برم
با ترس لب زد:
-کجا میخوای بری؟
چشم هایش را محکم روی هم فشرد و گفت:
-خونه
متعجب نگاهش کرد اما لحن جدی سام اجازه نمیداد سوال اضافه ای بکند
قطره ای اشک که روی گونه اش چیکده بود را پاک کرد و گفت:
-مراقب خودت باش
لبخند کم رنگی برای خوشحالی آیدا زد و بعد از خداحافظی کافه را ترک کرد.
….
“شب قبل”
با عصبانیت موبایل های آیدا را روی میز انداخت و روی صندلی تکی اتاق نشست
آیدا بیشتر از هر چیزی اعصابش را خورد کرده بود
آخر چه معنی داشت حرف زدن با سام؟!
دخترکش هیچ شناختی از سام نداشت
شاید هم داشت و دوست نداشت به آنها فکر کند!
نگاهش به ساعت دیواری نقره ای رنگ اتاق خورده
عقربه ها ساعت ۱۱ شب را نشان میدادند
یعنی مهرداد خواب بود؟!
فردا هم وقت داشت اما بهتر بود همین حالا با او تماس بگیرد
با همان چند بوق اول پاسخ داد و از صدایش هم مشخص بود که خواب نیست
بعد از حال احوال پرسی کوتاه با تعلل لب زد:
-مهرداد جان آیدا ممکنه سام رو ببینه حواستون بهش باشه که بتونید پیداش کنید زودتر
متعجب و البته جدی گفت:
-خب کی قراره ببینن همدیگرو؟
مطمئن نبود اصلا..!
تنها فکر میکرد شاید سام را ببینید
-نمیدونم فقط گفتم ممکنه
مهرداد هم چیزی نگفت و قبول کرد.
گفت از فردا یک نفر را برایش محافظ میگذارد که اگر با سام دیدار کرد او را خبر کنند
وقتی خیالش راحت شد تماس را پایان داد و گوشی را روی میز گذاشت.
……..
با اخم کلید را در قفل چرخاند و وارد آپارتمان شد.
پرهام روی مبل دراز کشیده بود و مشغول تماشای تلویزیون بود
از لباس هایش مشخص بود تازه از بیرون برگشته
با دیدن سام آن هم با آن اخم هایش متعجب در جایش نشست و گفت:
-چی شده سامی؟
گویا عجله داشت همان طور که به سمت اتاق قدم برمیداشت گفت:
-هر چیزی که دم دست هستش رو جمع کن و با خودت ببر
پرهام تند از جایش بلند شد و خودش را به سام رساند:
-چی شده مگه؟
با اخم و عصبانیت اسلحه اش را از روی تخت برداشت و به سمتش انداخت که پرهام هم در هوا گرفت:
-پلیسا احتمالا دارن میان اینجا باید بری تو
با چشم های گرد شده گفت:
-پس تو چی؟
فعلا فرار را منطقی نمیدانست
-به جرم آدم ریایی دنبالم هستن و فکر نکنم مدرک دیگه ای داشته باشن پس فرار کردن فعلا کار درستی نیست
با اینکه دوست نداشت سام را تنها بگذارد ولی حرف هایش هم درست و منطقی بودند
تمام چیز هایی را که سام گفت جمع کرد و از خانه خارج شد.
خودش را روی مبل انداخت و خیره ی دیوار شد
تمام فکر و حواسش پی دیدارش با آیدا بود
یعنی ممکن بود تمام این چیز ها کار آیدا باشد؟!
سرش را تکان داد و زیر لب زمزمه کرد:
-هرگز نمیتونه همچین کاری کرده باشه
خیالش از بابت آیدا راحت بود پس حتی دوست نداشت لحظه ای به او شک کند.
با صدای زنگ خانه با اخم و استرس تند از جایش بلند شد و آرام به سمت در راه افتاد
همین که زنگ خانه برای دومین بار به صدا در آمد در را باز کرد و یک قدم عقب تر ایستاد
مهرداد به همراه چند سرباز که پشت سرش ایستاده بودند.
حالا دیگر مثل صبح لبخند به لب نداشت و کاملا جدی بود:
-جناب سام حیدری شما به جرم آدم ربایی بازداشت هستین
پس تنها چیزی که فعلا در دست داشتند همان دزدیدن آیدا بود.
خیالش کمی آسوده شده بود
سرش را تکان داد و چیزی نگفت
مهرداد درحالی که دستبند به دست هایش میزد خطاب به سرباز ها گفت:
-خونه رو کامل و دقیق بگردین
نگاهش را به سام داد و با پوزخند گفت:
-حکم داریم
باز هم سکوت کرد و چیزی نگفت
همین آرام بودن سام بود که مهرداد را عصبی میکرد
دستش را پشت کمرش گذاشت و به جلو اشاره کرد تا راه بیافتد.
…..
(پارت قبل حمایت هاش پایین بود پس این پارت کامنت فراموش نشه ✨)
پارت بعدی فردا تا ظهر در رمان لند ارسال خواهد شد.
یکم غمگین بود😔 خداقوت نویسنده عزیز، ولی هنوز نفهمیدیم کار اصلی سام چیه چه خلافی میکنه یعنی باندش فقط پرهام توش عضوه؟ پلیسا اگه آدرس خونهاش رو بلد بودن چرا زودتر نرفتن پرهام رو دستگیر کنند حداقل اعتراف میگرفتن ازش
لیلا گلی اگر صبر کنی همه چیز رو متوجه میشی
فقط پرهام رو بگم که اگر متوجه شده باشید توی این پارت نوشتم که پرهام هم تازه از بیرون برگشته بود
پارت های بعدی بیشتر میفهمید
ممنون که خوندی 🦋🌷
خا که چی الان سامو گرفتن که چی نه مثلا که چی دوتا عاشقو خون به جگر کردن که چی😐😂
آقا من الان عصبیم یه کلت بدین مهرداد سرنگون کنم
پسره رومخ چندش اعصاب خوردکن
والا 😂😂
خیلی از دستش عصبانی هستیا 😂
ممنون که خوندی نرگس بانو🌿🍄
خسته نباشی عالی🥲💫
مچکرم گلی جان🦋🎈
خسته نباشی
همه چیز زیر سر بابا آیدا بود پس.
از مهرداد خوشم نمیاد یک جوريه
طفلک سام عزیزم
ممنون مائده جان🌸🌿
بله پدرش به مهرداد خبر داده بود
😂🤦🏻♀️
از مهرداد خوشم نمیاد
به پرهام شک کردم چراااا🥲
چرا با این دوتا اینجوری میکننننن اخههه
عالی بود سعید
گویا هیچکس خوشش نمیاد 😂🤦🏻♀️
ممنون که خوندی فاطمه جان🦋🍄
چرا من🙋♀️
او یادم رفته بود 😂🤦🏻♀️
ایدا میتونه بگه شکایتی از سام نداره تا سام ازاد بشه میشه؟
موفق باشی سعید جان
در این حد بگم که پدرش از سام بابت آدم ربایی شکایت کرده
ولی خب در ادامه بیشتر متوجه میشد
ممنون خواننده جان🎈🌷
پرهام چکاره است نیروی پلیسه ؟ هدف سام اصلأ از دیدار با آیدا چیه ؟ مگه پدره از دخترش نخواست مدرکها رو پیدا کنه پس پلیس دنبال اون خلافش هست اما شاید به ظاهر به این عنوان دستگیرش کردن. سام مهره اصلی یا اون هم رابطه؟ سام با اعضاء باند اومده یا فقط با پرهام برا یع سفری که مطمئنا دلیش فقط دیدار با آیدا نیست.
پرهام اصلی ترین آدم سام هستش.
بعد از مدت ها که برگشته بود ایران بهش زنگ زد و اینا تنها به خاطر احساساتش بودن و دیدار آخرش هم برای صبحت درمورد زندگیشون بود که مهرداد اومد و نشد حرف بزنن
آیدا مدرک خاصی جز صحبت هاش به پلیس نداده بود تنها حرف های خودش بود
پلیس اولین چیزی که ازش داره همین آدم ربایی هستش و البته در ادامه متوجه میشد که موضوع چیه
در حدی میگم که داستان کاملا مشخص نشه ولی سام مهره ی اصلی هستش
و سوال آخرت
سام کارش از اول هم توی ایران بود و تنها برای بعضی از کار هاشون از کشور خارج میشدن
پس برای کار خودش برگشته ایران و بعد ها تصمیم گرفته با آیدا تماس بگیره
ممنون که خوندی نسرین جان🦋🎈
اینم جواب سوالاتت✨
ینی باز قراره ایدا رو بدزدن؟ 😐
پارت بعدیو زودتر بزارررر🥲
خداقوت❤
فعلا که چیزی نشده
ممنون از نگاهت گلی🌿🦋
باشه 🙂